قصهها از کودکی راهشان را به دنیای ما باز کرده و همیشه آینهای از خیال و حقیقت در برابر ما گذاشتهاند. مرورِ حقیقت اما همان داستان تجربهی زندگیهای ناکرده است که اغلب آموختنیهایی با چاشنی جذابیت دارد. در این میان داستان زندگی آنهایی که مسیرشان را از دل دنیای تکنولوژی دنبال میکنند، پیرنگ متفاوتی دارد و هیچ شبیه داستانهای کلاسیک نیست که در آنها موفقیت و شکست، فرمول یکسانی دارند. «پروفایل» قرار است روایتگر داستان مستند روزگار همین آدمها باشد؛ آنهایی که نقش موثری در شکلگیری آنچه امروز به عنوان صنعت تکنولوژی میشناسیم، داشته و دارند؛ آنهایی که از انتخاب مسیر متفاوت نترسیدند؛ نه میخواستند قهرمان باشند و نه ضدقهرمان. «پروفایل» را پنجشنبه هر هفته در آیتی ایران بخوانید.
***
احتمالا هیچ چیز به اندازه تجربهی زندگی در یک حکومت توتالیتر و دیکتاتوری، نمیتواند درک عمیقی از ارزشهایی مانند آزادی و حریم خصوصی ایجاد کند؛ تجربهای تلخ که نجاتیافتگان آن ترجیح میدهند، به خاطرهای تکراری بدل نشود. این همان انگیزهای بود که «یان کوم» آن را به ایدهای کاربردی تبدیل کرد؛ به این امید که دیگر کسی تجربههای نه چندان شیرین کودکی او را از سر نگذراند. با این اوصاف بود که واتسآپ متولد شد تا با ساختاری ساده و امن، این روزها به محبوبترین اپلیکیشن پیامرسان در جهان تبدیل شود. یان کوم حالا روزهای وحشت، مهاجرت و فقر را پشت سر گذاشته و با تعهد زیاد، دغدغههایش را در فعالیتهای خیریه دنبال میکند؛ پسرکی مهاجر که زمانی ردِ کوپنهای غذای رایگان را میزد، حالا میلیاردری سخاوتمند است که بخش بزرگی از ثروتش را برای کمک به نیازمندان اختصاص میدهد.
مهاجری زخمخورده از کمونیسم
«یان کوم» در بیستوچهارم ماه فوریه سال 1976 در شهر کییف و در جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکراین به دنیا آمد. پدر یان کوم کارگر ساختمانی بود و مادرش خانهدار. آنها مدتی بعد به شهر فاستیو در استان کییف رفتند. روزهای کودکی او زیر سایه سنگین رژیم کمونیستی گذشت و تاثیرات منفی همان روزها باعث شد تا قدر حریم خصوصی را بیشتر بداند. به همین خاطر هم وقتی درباره شکلگیری ایده واتسآپ صحبت میکند، آن روزها را به خاطر میآورد و میگوید: «من در جامعهای بزرگ شدم که همهچیز کنترل و شنود میشد و خبرچینها همهجا آزادانه مشغول بودند. برای همین فکر میکنم هیچکس حق ورود به حریم خصوصی دیگران را ندارد و امیدوارم کسی گرفتار یک حکومت دیکتاتوری – مثل حکومتی که من در کودکی از آن فرار کردم- نشود.»
حتی فروپاشی کمونیسم در شرق اروپا هم نتوانست غبار سختیها و وحشتهای آن سالها را از دل بسیاری از مردم این کشورها پاک کند. به همین دلیل هم موج مهاجرت زخمخوردگان کمونیسم تا سالها بعد از شکست امپراتوری شوروی همچنان ادامه داشت. خانواده کوم هم از این روند مستثنا نبودند؛ در سال 1992 و وقتی یان شانزده ساله بود، مادرش به این نتیجه رسید که بهتر است به دنبال فصلی تازه از زندگی، به آمریکا مهاجرت کنند. آنها به مانتینویو در کالیفرنیا رفتند، اما شرایط چندان ساده نبود. هر چند قرار بود پدر کوم بعد از مدتی به آنها ملحق شود، اما هرگز پایش به آمریکا نرسید. او پنج سال بعد در اوکراین از دنیا رفت و تا لحظه آخر با یان و مادرش در ارتباط بود. موضوعی که وضعیت را سختتر میکرد، بیماری مادر یان بود. تنها چند ماه بعد از رسیدن به آمریکا، مادر یان متوجه شد که به سرطان مبتلاست. برای گذران زندگی در آمریکا، یان به عنوان نظافتچی و سرایدار در یک خواروبار فروشی کار میکرد و مادرش هم به پرستاری از بچهها مشغول بود. با این حال، آنها همچنان از کمکهای دولتی مثل کوپنهای غذای رایگان استفاده میکردند و با همین کمکها توانستند یک آپارتمان کوچک دو خوابه بگیرند. در نهایت در سال 2000، وقتی هشت سال از مهاجرتشان به آمریکا میگذشت، مادر یان او را در بیستوچهار سالگی تنها گذاشت و از دنیا رفت.
رانده از یاهو و فیسبوک
با تمام این سختیها، یان کوم پسر خودساخته و بااراده بود که از کار سخت هیچ واهمهی نداشت. او که دو سال بعد از مهاجرت به آمریکا متوجه علاقهاش به برنامهنویسی کامپیوتر شده بود، به یک اندیشکده فعال در زمینه امنیت سایبری به نام w00w00 پیوست و در آنجا دورههای تخصصی در زمینه امنیت سایبری، شبکهسازی و برنامهنویسی کامپیوتر گذراند. در همین اندیشکده بود که کوم فرصت آشنایی با «شاون فانینگ» و «جردن ریتر»، خالقان «نپستر» (Napster) را پیدا کرد که سیستمی انقلابی در زمینه به اشتراکگذاری پروندههای صوتی بود. یان کوم بعد از پایان دوران مدرسه به دانشگاه دولتی سنخوزه رفت و همزمان در «ارنست اند یانگ» (Ernst & Young) – که شرکتی بزرگ و فعال در زمینه ارایه خدمات حرفهای شبکه است- به عنوان اپراتور بخش تست امنیتی مشغول به کار شد. او در سومین سال دانشگاه با «برایان اکتون» آشنا شد که در آن زمان در شرکت بزرگ یاهو کار میکرد. به کمک همین دوست جدید، یان کوم توانست در آخرین روزهای سال 1997 به عنوان مهندس زیرساخت به یاهو بپیوندد و همزمان از ادامه تحصیل در دانشگاه هم انصراف داد. یان کوم و برایان اکتون تا نه سال بعد در یاهو ماندند و کار کردند، اما در ماه سپتامبر سال 2007 و زمانی که احساس کردند دیگر فرصت رشدی در یاهو وجود ندارد، از آنجا بیرون آمدند و یک سال به ماجراجویی در آمریکای جنوبی و انجام بازی مورد علاقهشان یعنی فریزبی پرداختند. در همان زمان آنها برای کار در فیسبوک هم درخواست دادند، اما درخواستشان رد شد. کوم و اکتون قطعا در آن زمان فکرش را هم نمیکردند که چند سال بعد فیسبوک برای خرید شرکتی که آنها تاسیس میکنند، به سراغشان بیاید و به این ترتیب وارد فهرست میلیاردرها بشوند.
تولد واتسآپ برای حفظ حریم خصوصی
کوم وقتی به آمریکا بازگشت با تکنولوژیهای نوظهوری مانند اسکایپ مواجه شد. او در ماه ژانویه سال 2009 با خرید یک گوشی آیفون با جهان اپاستور هم آشنا شد که در آن زمان تنها هفت ماه از شکلگیری آن میگذشت. کوم به این نتیجه رسید که فروشگاه اپاستور میتواند مقدمه ایجاد یک صنعت بزرگ برای اپلیکیشنها باشد و با توجه به تجارب کودکی و نوجوانی خودش از ارتباطات محدود، کنترلشده و البته گرانقیمت، ایده ایجاد پلتفرمی برای پیامرسانی ساده و ارزان در ذهنش کلید خورد. کوم این ایده را با دوستش «الکس فیشمن» در میان گذاشت و بعد از ساعتها بحث درباره آن، فیشمن او را با یک توسعهدهنده روس آشنا کرد که میتوانست طرح اولیه این پلتفرم را ساخته و به نتیجه برساند. در همان روزها کوم نام «واتسآپ» را برای پلتفرمش انتخاب کرد، چون شبیه به عبارت what’s up – به معنی چه خبر- است. همهچیز خیلی سریع پیش رفت و یک هفته بعد، درست در روز تولد سیوسه سالگی یان کوم، واتسآپ به طور رسمی در کالیفرنیا تاسیس شد.
اپلیکیشن واتسآپ در روز سوم ماه می سال 2009 ارایه و معرفی شد. یک ماه بعد و با بهروزرسانی اپل و ارایه قابلیت پوشنوتیفیکیشن روی آیفون، یان کوم استراتژی خودش را تغییر داد و تا پلتفرم پیامرسانش را در میان کاربران شبکههای اجتماعی به محبوبیت برساند. در همان زمان بود که برایان اکتون – که همچنان بیکار بود- با پیشنهاد یان کوم به واتسآپ پیوست. اکتون با سرمایهگذاری 250 هزار دلاری به همبنیانگذار واتسآپ تبدیل شد. به این ترتیب واتسآپ به سرعت رشد کرد و به یکی از محبوبترین اپلیکیشنهای پیامرسان دنیا تبدیل شد. در نهمین روز ماه فوریه سال 2014 بود که مارک زاکربرگ بنیانگذار و مدیرعامل فیسبوک، کوم به صرف شام در خانهاش دعوت کرد و در آنجا پیشنهاد رسمی خرید واتسآپ و پیوستن یان کوم به هیات مدیره فیسبوک را مطرح کرد. چند روز بعد خبر خرید واتسآپ توسط فیسبوک به قیمت 3/19 میلیارد دلار منتشر شد. کوم در حرکتی نمادین قرارداد فروش واتسآپ به فیسبوک را در ساختمانی متروک امضا کرد که زمانی محل توزیع کوپنهای غذای رایگان بود. با این همه یان کوم در نیمه اول سال 2016 حدود نیمی از سهامش در فیسبوک را به ارزشی بیش از 4/2 میلیارد دلار فروخت. او در ماه آوریل سال 2018 و به دنبال اختلافاتی که با زاکربرگ و دیگر اعضای هیات مدیره فیسبوک بر سر نقض حریم خصوصی کاربران در فرآیند تبلیغات آنلاین این شبکه اجتماعی داشت، اعلام کرد که از مدیرعاملی واتسآپ کنارهگیری میکند و از هیات مدیره فیسبوک هم بیرون میآید.
نیکوکاری بیزار از کارآفرینی
کوم 46 ساله، همچنان مجرد است و این روزها به طور جدی فعالیتهای خیریه و انساندوستانهاش را پیگیری میکند. او که این فعالیتها را از سال 2014 آغاز کرده بود، بارها به بنیادهای خیریه تامین رفاه نیازمندان و همچنین بنیاد خیریه جامعه سیلیکونولی کمک کرده است. او در سال 2016 بنیان خیریه خانواده کوم را برای پاسداشت خاطره پدر و مادرش تاسیس کرد و در سال 2018 هم 10 میلیون دلار به دانشگاه استنفورد کمک مالی کرد. یان کوم که در حال حاضر با ثروتی بیش از 9 میلیارد دلاری در فهرست ثروتمندان جهان قرار دارد، از اینکه او را کارآفرین بنامند، متنفر است و حتی در پستی در توییترش نوشت: «نفر بعدی که من را کارآفرین صدا بزند، یک مشت از محافظ من دریافت میکند.» کوم معتقد است که انگیزه کارآفرینان، درآمدزایی است، در حالی که او فقط به دنبال ارایه محصول و خدماتی مفید برای مردم است. یان کوم بارها در مصاحبههایش گفته است: «میخواهم یک کار را انجام بدهم و آن را عالی انجام بدهم.»
قسمتهای قبلی پروفایل:
۱- آدام موسری؛ صدای رسای فیسبوک
۲- لینا خان؛ سردمدار مبارزه با انحصارطلبی
۳- ریما قریشی؛ یک مدیر بالفطره
۴- کریستیانو آمون؛ مدیر جدید و خندان کوآلکام
۵- اندی جیسی؛ مدیرعامل گرانقیمت آمازون با تبار ایرانی
۶- آیلین لی؛ کاشف تکشاخهای سیلیکونولی
۸- سوزان اثی؛ شیفتهی اقتصاد تکنولوژی
۹- امین ذوالفنون؛ از تار تا تکنولوژی
۱۰- جسیکا روزنورسل؛ مدیری با دغدغههای اجتماعی
۱۱- کریس یانگ؛ امید تازهی مایکروسافت برای آینده
۱۲– ویتالیک بوترین؛ خالق اتریوم
۱۳- جنسن هوآنگ؛ یک مدیر هدفمند
۱۴ – ملانی پرکینز؛ ثروتمندترین زن جوان کارآفرین
۱۵- پت جلسینگر؛ ناخدای جدید اینتل
۱۶- الیزابت هولمز؛ ظهور و سقوط یک امپراطوری
۱۷- سوزان وجسیکی؛ ؛ قدرتمندترین زن در اینترنت
۱۸- کاتالین کاریکو؛ مبدع اولین واکسن کووید-19
۱۹- لیزا سو، یکی از بهترین مدیران صنعت نیمهرسانا
۲۰ – رید هستینگز؛ ایدهپرداز صنعت سرگرمی مدرن
۲۱- سفرا کتز؛ در ستایش تجربهگرایی
۲۲- گویین شاتول؛ ستارهی صنعت فضانوردی
۲۴- آیچا اِوِنز؛ ملکهی صنعت خودروهای خودران
۲۵- امی هود؛ برگ برنده غول نرمافزاری جهان
۲۶- لیزا جکسون؛ سفیر اپل در حفاظت از محیط زیست
۲۷- آدام نیومن؛ زخمخوردهی جاهطلبیها
۲۹- الیزابت چرچیل؛ در جستجوی ارتباطات مدرن
۳۰ – دمت موتلو؛ یک کارآفرین جسور
۳۱-جاش واردل؛ مبدع بازی آنلاین و پرطرفدار وردل
۳۲-کیتی هان؛ ملکه بازار رمز ارز
۳۳-برت تیلور؛ درخشش یک ذهن خلاق
۳۴-مارکس براونلی؛ اتاقی از آنِ خود
۳۵-اِوِن بلاس؛ سلطان افشای گجتها
۳۶- مریسا مییر؛ افول یک ستاره
۳۷- تیم آرمسترانگ؛ مجذوب روزنامهنگاری دیجیتال
۳۸ -امید کردستانی؛ مرد چالشهای سخت
۳۹- پریسا تبریز؛ قاتل باگهای امنیتی
۴۰ – جری یانگ؛ یک پیشاهنگ زیرک
۴۱-اسکات مکنلی؛ یک مدیر ثابتقدم
43-ژانگ ییمینگ؛ کارآفرین نوآور
44- کَرُل بارتز؛ بازماندهی سرسخت
46- وینود خوسلا؛ سرمایهگذار بلندپرواز
47- برییان آرمسترانگ؛ قهرمان ضد سیاست
48- پژمان نوزاد؛ یک سرمایهگذار امیدوار
49- جاستین سان؛ در رویای اینترنت غیرمتمرکز
50- مونا عطایا؛ کارآفرینی از دنیای مادران
51- جاناتان شوآرتز؛ مدافع آزادی بیان
52- داستین موسکوویتز؛ از فناوری تا نیکوکاری
53- مایک وینکلمن؛ طلایهدار هنر دیجیتال
54- امیلی چویی؛ مغز متفکر بازار داراییهای دیجیتال
54- بیرامه ساک؛ کارآفرینی خلاق از قارهی سیاه
56- ادواردو ساوِرین؛ در جستجوی ناشناختهها