استارتاپها چگونه ارزش گذاری میشوند؟
یک شرکت چگونه ارزشگذاری میشود؟ به خصوص اگر بیشتر از یک ماه از تاسیس آن نگذشته باشد. – ارزشگذاری شرکتهای استارت آپ به چه صورت انجام میشود؟ این سوالی است که زمانی که به دنبال تامین منابع مالی برای شرکتتان هستید، از خود میپرسید.
بگذارید از مسائل اساسی شروع کنیم. ارزشگذاری در واقع تعیین ارزش یک شرکت است. افرادی هستند که از طریق پیشبینی ارزش آتی شرکتها کسب درآمد میکنند. از آنجایی که اکثر اوقات شما در حال ارزشگذاری چیزهایی هستید که ممکن است در آینده محقق شوند و یا هیچگاه محقق نشوند، این ارزشگذاریها مبتنی بر فرضیات و حدسهای مبتنی بر مطالعه هستند.
ارزشگذاری استارت آپها از چه لحاظی حائز اهمیت است؟
ارزشگذاری برای کارآفرینان بسیار مهم است به دلیل اینکه همین ارزشگذاریها تعیین میکنند که یک کارآفرین در ازای سرمایهای که دریافت میکند چه میزان از سهام شرکتاش را باید در اختیارسرمایه گذاران قرار دهد. در مرحله اولیه یک شرکت، ارزش آن نزدیک به صفر است، اما ارزشگذاری شرکت باید رقمی بسیار بالاتر از این باشد، به چه دلیل؟ فرض کنید شما به دنبال سرمایه اولیه (سرمایه بذری) معادل 100 میلیون دلار در ازای 10 درصد از سهام شرکتتان هستید. یک معامله معمول. ارزشگذاری شرکت شما قبل از جذب سرمایه (pre-money) به میزان یک میلیون دلار خواهد بود. با این حال، این به این معنا نیست که ارزش شرکت شما هم اکنون یک میلیون دلار است. شما احتمالا نمیتوانید آن را به این مبلغ به فروش برسانید. ارزشگذاری در مراحل اولیه در واقع پتانسیل رشد شرکت را تعیین میکند و نه ارزش فعلی آن را.
در مراحل اولیه، ارزشگذاری شرکت شما به چه روشی محاسبه میشود؟
در ابتدا باید بدانید چه میزان منابع مالی نیاز دارید تا به نقطه ای برسید که در آن بتوانید رشد چشمگیری نشان دهید و توانایی جذب سرمایه جدید را داشته باشید. فرض کنیم برای اینکه بتوانید 18 ماه به فعالیت خود ادامه دهید، به 100 هزار دلار نیاز دارید. سرمایهگذار شما انگیزه ای ندارد تا با شما بر سر کم کردن این مبلغ مذاکره کند. چرا؟ به دلیل اینکه شما به سرمایهگذارتان نشان دادهاید این حداقل میزان سرمایهای است که نیاز دارید تا بتوانید کسب و کارتان را رشد و توسعه دهید و آن را به مرحله بعدی جذب سرمایه برسانید. به عبارت دیگر، اگر این میزان سرمایه را دریافت نکنید، کسب و کار شما رشد نخواهد کرد – که این مطمئنا برای سرمایه گذار شما جالب نخواهد بود. بنابراین، فرض میکنیم که میزان سرمایه مورد نیاز مشخص شده است.
حالا باید مشخص کنیم که در ازای این سرمایه، چه سهمی از شرکت را باید در اختیار سرمایهگذار قرار دهیم. این سهم نمیتواند بیش از 50 درصد باشد، به دلیل اینکه انگیزه لازم برای سخت کار کردن را از شما، که بنیانگذار این کسب و کار هستید، خواهد گرفت.
همچنین این سهم نمیتواند 40 درصد نیز باشد، به دلیل اینکه در مراحل جذب سرمایه بعدی، سهام بسیار کمی برای سرمایهگذاران آتی باقی خواهد گذاشت. 30 درصد از سهام هم زمانی میتواند منطقی باشد که مبلغ سرمایهگذاری اولیه دریافتی (سرمایه بذری) رقم بسیار قابل توجهی باشد. در این مثال، ما رقم 100 هزار دلار را در نظر گرفتهایم که رقم نسبتا کمی است. بنابراین بسته به ارزشگذاریتان، شما 5 تا 20 درصد از سهامتان را به سرمایه گذار اولیه اختصاص میدهید.
همانطور که میبینید، در این مرحله رقم 100 هزار دلار مشخص شده است. 5 تا 20 درصد از سهام هم مشخص شده است. بنابراین ارزشگذاری شما (pre-money / قبل از دریافت سرمایه ) در صورتی که 20 درصد از سهام را در ازای 100 هزار دلار به سرمایه گذار اولیه بدهید به مبلغی معادل 500 هزار دلار میرسد و در صورتی که 5 درصد از سهام را به سرمایه گذاران در مرحله سرمایه گذاری بذری بدهید، ارزشگذاری شما به میزان 2 میلیون دلار خواهد رسید.
سوال اینجاست که ارزشگذاری استارت آپ شما کجای این بازه قرار میگیرد؟ 1) بستگی به این دارد که سایر سرمایهگذاران، شرکتهای مشابه را چگونه ارزشگذاری کرده اند. 2) تا چه حد توانستهاید سرمایه گذارتان را متقاعد کنید که واقعا رشد سریعی خواهید داشت.
ارزشگذاری چگونه تعیین میشود ؟
مرحله جذب سرمایه اولیه (سرمایه بذری )
ارزشگذاری در مرحله سرمایهگذاری اولیه ( جذب سرمایه بذری) عموما گفته میشود که بیشتر از اینکه یک علم باشد، یک هنر است، اما این تعریف کمک چندانی به ما نمیکند. بنابراین ما سعی میکنیم با رویکردی علمی موضوع را بررسی کنیم . بیایید عواملی که بر روی ارزشگذاری تاثیر میگذارند را در نظر بگیریم.
جذب – مهمترین عامل از میان همه عواملی که میتوانند یک سرمایهگذار را تحت تاثیر قرار دهند و وی را متقاعد به سرمایهگذاری کنند، قدرت جذب کاربر است. هدف وجودی یک شرکت جذب کاربر است و اگر سرمایهگذار شما، تعداد کاربران شما را ببیند خود دلیل روشنی برای پتانسیل رشد این شرکت خواهد بود. اگر تمام چیزهای دیگر آن طور که میخواستید پیش نرفته باشد، اما 100 هزار کاربر داشته باشید، شانس زیادی برای کسب یک میلیون دلار خواهید داشت ( با فرض اینکه این تعداد کاربر را در عرض 6 تا 8 ماه جذب کرده باشید) هر چه سریعتر بتوانید کاربر جذب کنید، ارزش کاربرانتان برای کسب و کار بیشتر خواهد شد.
شهرت – یک نوع شهرت وجود دارد که از نوع شهرتی است که شخصی مانند جف بزوس دارد؛ به این معنی که مهم نیست ایده بعدی او چیست، اما هر چه باشد ارزشگذاری بسیار بالایی خواهد داشت. همچنین کارآفرینانی که قبل از این سابقه خروج از کسب و کارهای سابقشان (یا فروش شرکت هایشان به شرکتهای بزرگتر یا عرضه سهام شرکت در بورس) را داشتهاند نیز عموما ارزشگذاری بالایی میشوند. اما هستند افرادی هم که بدون داشتن موفقیتی چشمگیر در گذشته یا بدون اینکه کاربری جذب کرده باشند، موفق به جذب سرمایه شده باشند. میتوان در این مورد به دو نمونه اشاره کرد. کوین سیستروم، موسس اینستاگرام، در مرحله اولیه جذب سرمایه (سرمایه بذری) سرمایهگذاری اولیهای معادل 500 هزار دلار کسب کرد، آن هم بر مبنای یک مدل نمونه (پروتوتایپ) که در آن زمان Brnb نام داشت. کوین به مدت دو سال در گوگل کار کرده بود، اما به جز این هیچ تجربه کارآفرینی نداشت. موسس Pinterest، بن سیلبرمن هم داستان مشابهی دارد. در این دو مورد، سرمایهگذاران Venture Capital آنها گفتند که ما بر اساس حس شهودیمان پیش رفتیم. با اینکه این متدولوژی عملی به نظر نمیرسد، اگر شما بتوانید تصویری از خود ارائه دهید که فردی هستید که میتواند این کار را انجام دهد، نداشتن کاربر و یا ناشناس بودن نمیتواند مانع کسب ارزشگذاری بالا برای استارت آپتان شود.
درآمدها – در مقایسه، درآمد برای استارت آپهایی که طرف تجاریشان شرکت ها هستند (B2B) بسیار مهم تر از شرکتهایی است که طرف تجاری شان مصرف کنندگان نهایی (B2C) هستند. داشتن درآمد، فرآیند ارزشگذاری شرکتها را آسانتر میکند.
کسب درآمد بر ارزشگذاری استارت آپهایی که طرف تجاریشان مصرف کنندگان نهایی هستند، تاثیر منفی خواهد داشت، حتی اگر این کسب درآمد موقتی باشد. دلیل بسیار خوبی برای این موضوع وجود دارد. اگر شما از کاربران پول دریافت کنید، سرعت رشد شما کمتر خواهد شد. رشد کمتر به معنی پول کمتر در دوره بلند مدتتر است و در نتیجه ارزشگذاری کمتر.
این نتیجه گیری ممکن است کمی غیرمنطقی به نظر برسد، از آنجایی که کسب درآمد به معنی این خواهد بود که یک استارت آپ به مرحله پولسازی واقعی نزدیک تر است. اما هدف استارت آپ ها، تنها پول سازی نیست، هدف آنها رشد سریع و همزمان کسب درآمد است. اگر رشد سریع نباشد، آنگاه ما با یک کسب و کار سنتی سر و کار داریم.
دو مورد آخر، به صورت اتوماتیک ارزش استارت آپ شما را افزایش نخواهند داد، اما حتما به بالا بردن ارزشگذاری آن کمک خواهند کرد.
کانال توزیع: با اینکه ممکن است کالای شما در مراحل بسیار ابتدایی باشد، اما احتمال دارد که شما از همان مراحل اولیه هم یک کانال برای توزیع محصولتان داشته باشید. برای مثال ممکن است در محله ای که تقریبا همه افراد آن محل در یک شرکت VC مشغول به کار هستند، شما به روش خانه به خانه به فروش فرش مشغول بوده باشید. در این حالت شما یک کانال توزیع دارید که گروه هدف آن شرکت های Venture Capital است. یا ممکن است شما یک صفحه در فیسبوک داشته باشید که در آن عکس هایی از گربهها میگذارید و حدود 12 میلیون کاربر آن صفحه را لایک کردهاند، در این صورت این صفحه قابلیت این را دارد که به یک کانال توزیع غذای گربه تبدیل شود.
جذابیت یک صنعت. سرمایه گذاران همه با هم حرکت میکنند. اگر چیزی جذاب باشد، ممکن است سرمایهگذاران مبلغ بالایی برای آن سرمایهگذاری کنند.
آیا شما نیاز به ارزشگذاری بالا دارید؟
قاعده سرانگشتی این است که در طول 18 ماه باید حدود 10 برابر رشد نشان دهید. حال اگر رشد شما کمتر از این میزان باشد، اگر شخصی همچنان مایل باشد به کسب و کاری که سرعت رشد پایینی دارد پول بیشتری تزریق کند، یا وارد مرحله جذب سرمایه down round میشود (به این معنا که ارزشگذاری شرکت نسبت به ارزشگذاری اولیه آن کاهش پیدا میکند) یا معمولا در شرایط نامطلوبتر منابع مالی شما تمام میشود.
این امر به دو استراتژی منتج میشود.
اولین استراتژی این است که یا بزرگ باش یا اصلا نباش. تا جایی که میتوانید با بالاترین ارزشگذاری ای که میتوانید پیش بروید و سرمایه جذب کنید، منابع مالی را با سرعت خرج کنید تا بتوانید رشد سریعی داشته باشید. اگر این روش جواب دهد در مرحله بعدی جذب سرمایه، ارزشگذاری بسیار بالاتری خواهید داشت. اگر استارت آپی که با سرعت کمتر رشد میکند در مرحله بعدی جذب سرمایه 55% از سهامش رقیق شود، یک شرکت دیگر که با سرعت بیشتری رشد کرده تنها 30 درصد از سهامش رقیق خواهد شد، در نتیجه با سرعت رشد بیشتر میتوانید 25 درصد از ارزش سهامتان را حفظ کنید، یعنی میزان هزینههایی که در مرحله سرمایهگذاری بذری انجام دادید به ازای این 25 درصد سر به سر خواهد شد، یعنی شما هم آموزش رایگان داشته اید و هم مثل این است که هزینه ای انجام نداده اید.
همانطور که پیش میروید جذب سرمایه کنید. تنها به اندازهای که نیاز دارید جذب سرمایه کنید و هزینههایتان را به حداقل برسانید. هدف خود را یک نرخ رشد پایدار قرار دهید. در این صورت ارزشگذاری شما هم به تدریج و به میزان مشخصی افزایش پیدا میکند. ممکن است این استراتژی شما را به شهرت نرساند، اما در مرحله بعدی ارزشگذاری شما را بالا خواهد برد.
سهام سری A (اولین سهامی که به سرمایه گذاران در مرحله تامین سرمایه بذری اختصاص می یابد / سهام ارجح سری A)
در اینجا تنها معیار، سنجش میزان رشد است. در 18 ماه گذشته چه میزان رشد کرده اید؟ رشد به معنای جذب کاربر است. همچنین میتواند درآمدزایی نیز معنی دهد. معمولا اگر پایه کاربران رشد نداشته باشد، درآمد هم رشدی نخواهد داشت ( به دلیل اینکه شما میتوانید برای خدمات مختلف از مشتریان خود پول دریافت کنید )
در این مرحله، سرمایهگذاران برای ارزشگذاری، روش چندگانه که نام دیگر آن روش مقایسه ای است را به کار میگیرند، روشی که به خوبی توسط فرد ویلسون شرح داده شده است. ایده این روش این است که در حال حاضر شرکتهایی وجود دارند که شباهت زیادی به شرکت شما دارند. از آنجایی که در این مرحله شما درآمد نیز کسب کرده اید، برای ارزشگذاری فقط کافی است تعیین شود که ارزشگذاری چند برابر درآمد است – به عبارت دیگر، عدد درآمد باید چند برابر شود. این مضرب را میتوان از شرکت های مشابه به دست آورد. زمانی که این مضرب را به دست آوردیم، درآمد شما را در آن ضرب میکنیم تا ارزشگذاری استارت آپ شما به دست آید.
سرمایه گذاران چگونه می اندیشند؟
زمانی که هر آنچه به دست آوردهاید را کنار هم میگذارید، دانستن این که سرمایهگذاران به چه فکر میکنند نیز اهمیت زیادی پیدا میکند. اولین چیزی که سرمایهگذاران در نظر میگیرند ، خروج است – چند سال دیگر، این شرکت به چه مبلغی میتواند به فروش برسد. من از واژه فروش استفاده میکنم به دلیل اینکه عرضه سهام شرکت در بورس، بسیار به ندرت اتفاق میافتد و پیشبینی اینکه کدام یک از شرکتها به بازار سهام وارد خواهند شد تقریبا غیرممکن است. بگذارید خوش بین باشیم و فرض کنیم که سرمایهگذار فکر میکند شرکت شما مانند اینستاگرام به مبلغ یک میلیارد دلار به فروش خواهد رسید. (این تنها یک مثال است. پس سعی کنید به این موضوع که چقدر غیرواقعی میتواند باشد، فکر نکنید. هرچند که ممکن است اتفاق هم بیافتد.)
سپس این موضوع را در نظر میگیرند که برای اینکه بتوانید شرکتتان را به نقطه ای برسانید که بتوانید آن را به مبلغ یک میلیارد دلار به فروش برسانید، لازم است چه میزان هزینه کنید.
در مورد اینستاگرام، آن ها مبلغی معادل 56 میلیون دلار سرمایه دریافت کردند. این به ما کمک میکند که میزان سودی که یک سرمایه گذار در نهایت کسب خواهد کرد را محاسبه کنیم. یک میلیارد دلار منهای 56 دلار مساوی میشود با 940 میلیون دلار. این میزان ارزشی است که این شرکت ایجاد کرده است. بیایید چنین فرض کنیم که هر گونه بدهی و تمام هزینههای عملیاتی قبلا از این رقم کسر شده اند. بنابراین تمام کسانی که در راه اندازی و پیشبرد اینستاگرام نقش داشتند، توانستند روزی که اینستاگرام توسط فیس بوک خریداری شد، در کل 940 میلیون دلار کسب درآمد کنند.
در مرحله بعد، سرمایه گذار مشخص میکند که چه درصدی از سهام این شرکت متعلق به اوست. اگر سرمایه گذاری در مرحله اولیه (سرمایهگذاری بذری) در اینستاگرام سرمایهگذاری کرده باشد (آنچه که کمی موضوع را پیچیده میکند این است که این سرمایه گذار احتمالا سهام ارجح دارد، به این معنی که زودتر از سایر سهام داران، پول اش را میگیرد. همچنین ممکن است یک تبصره هم باشد که به او این امکان را بدهد که در آینده هم بتواند سهام این شرکت را به قیمت ثابتی خریداری کند، به عبارتی یک “سقف” قیمت برای سهام این سرمایهگذاران وجود داشته باشد. ) اساسا، تمام این موارد جزو اقدامات جلوگیری از رقیق شدن سهام است؛ اقداماتی که در سرمایه گذاری های مخاطره پذیر (کارآفرینانه) برای حفظ سهام در مقابل کاهش احتمالی آتی سهم فرد سرمایه گذار با ورود سرمایه گذاران جدید در نظر گرفته میشود. سرمایه گذاری که سهام شرکت شما را خریداری کرده، تمایل ندارد با ورود سایر سرمایه گذارانی که 33 درصد از سهام شرکت شما را خریداری میکنند، سهمش کاهش پیدا کند. تمام مسئله این است. در آخر، بیایید چنین در نظر بگیریم که مانند آنچه که در “تامین مالی استارت آپ ها به چه شکل صورت میگیرد” آمده است، سرمایه گذار فرشته کسب و کار سهمش به 4 درصد کاهش پیدا میکند (سهامش رقیق شده است). 4 درصد از 940 میلیون دلار رقمی معادل 37.6 میلیون دلار خواهد بود. این بهترین حالت است. 37.6 میلیون دلار بالاترین رقمی است که این سرمایهگذار میتواند فکر کند که استارت آپ شما توانایی کسب آن را دارد. اگر شما به ازای 4 درصد از سهام شرکت، 3 میلیون دلار سرمایه جذب کردید – این رقم، بازگشت سرمایه ده برابری را عاید سرمایهگذار خواهد کرد، یعنی ده برابر پولی که سرمایهگذاری کرده است. این شد یک چیزی. تنها یک سوم شرکتهای برتر فعال در زمینه سرمایهگذاری مخاطره پذیر (کارآفرینانه) VC ها، چنین بازگشت سرمایه ای دارند.
آیا ارزشگذاری واقعا اهمیت دارد؟
دو سناریو را در نظر بگیرید – دراپ باکس در مقابل اینستاگرام
هم دراپ باکس و هم اینستاگرام، مبتنی بر یک فرد آغاز به کار کردند. هر دو بالای یک میلیارد دلار ارزشگذاری شده اند. اما هر یک با ارزشگذاری متفاوتی شروع به کار کردند.
درو هیوستون، به Y-combinator رفت، و در آنجا در ازای 5 درصد از سهام دراپ باکس، 20 هزار دلار سرمایه کسب کرد. ارزشگذاری (قبل از جذب سرمایه / pre-money) 400 هزار دلار
کوین سیستروم، به Baseline Ventures مراجعه کرد و در ازای 20 درصد از سهام Brbn (قبل از راه اندازی اینستاگرام)، 500 هزار دلار سرمایه دریافت کرد. ارزشگذاری (pre-money) 2.5 میلیون دلار.
چرا ارزشگذاری ها متفاوت بود ؟ و مهم تر از آن، آیا در نهایت اهمیت داشت؟
سایر عواملی که بر ارزشگذاری تاثیرگذار هستند
سهام تشویقی کارکنان – سهام تشویقی کارکنان چیزی نیست جز کنار گذاشتن سهام برای کارکنان آینده شرکت. برای چه این کار باید انجام شود؟ به دلیل اینکه شما و سرمایه گذارتان میخواهید اطمینان حاصل کنید که افراد با استعداد، انگیزه کافی دارند تا جذب کسب و کار شما شوند. اما به چه میزان سهم کنار میگذارید؟ معمولا سهام تشویقی کارکنان بین 10 تا 20 درصد است.
هر چه سهام تشویقی کارکنانتان بیشتر باشد، ارزشگذاری استارت آپ شما کمتر میشود. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه این سهام، سهام تشویقی کارکنان آینده شماست، چیزی که در حال حاضر ندارید. این سهام کنار گذاشته شده تا فعلا به کسی تعلق نگیرد، بنابراین از آنجایی که از کل سهام شرکت بیرون کشیده شده است، ارزش این سهام در ارزشگذاری کسر میشود.
قضیه به این صورت است؛ فرض کنیم ارزشگذاری اولیه شما 4 میلیون دلار است. یک میلیون دلار به صورت سرمایه جدید وارد میشود. هم اکنون، ارزشگذاری پس از دریافت سرمایه 5 میلیون دلار است. سرمایه گذار VC قراردادی را ارائه میدهد – که قراردادی است که شرایط پرداخت پول طی این قرارداد به شما ابلاغ میشود و شما میتوانید در مورد آن مذاکره کنید. سرمایه گذار VC اعلام میکند که در ارزشگذاری قبل از جذب سرمایه (pre-money) ، 15 درصد به سهام تشویقی کارکنان تعلق گرفته است، به این معنا که 15 درصد از 5 میلیون دلاری که ارزشگذاری پس از تامین سرمایه است، که رقمی معادل 750 هزار دلار است به دست میآید و این رقم از ارزشگذاری قبل از جذب سرمایه (که 750 هزار دلار از 4 میلیون) کسر میشود .هم اکنون ارزش واقعی شرکت شما تنها 3.25 میلیون دلار است.
منبع : دنیای اقتصاد