گفت و گو با پژمان نوزاد، باید ریسک پذیر بود
پژمان نوزاد یکی از سرمایهگذاران خطرپذیر موفق در سیلیکون ولی است. او این روزها بیشتر وقت خود را در مرکز پالو آلتو همراه با چند تیم کوچک از دانشجویان مستعد از دانشگاه استنفورد و چند دانشگاه دیگر میگذراند. به صورت تاریخی جرقه بسیاری از شرکتهای موفق در گاراژ خانههای دره سیلیکون زده شده است و برای همین «گاراژ» احساسی نوستالژیک را برمیانگیزد. بنابراین او یک مرکز رشد جمع و جور به راه انداخته که از آن به اسم «گاراژ» یاد میکند و تاکید دارد که با انکوباتور متفاوت است. به سراغ او رفتیم تا در مورد دره سیلیکون و تجربهاش در «گاراژ» صحبت کنیم.
مرتبط: 7 استارتاپ جدید پژمان نوزاد در سیلیکون ولی
برای شروع بحث خوب است کمی در مورد فضای کارآفرینی در دره سیلیکون صحبت کنیم. چه چیزی دره سیلیکون را به قطب نوآوری و فناوری تبدیل کرده است و در گام بعدی ایرانیان چگونه میتوانند از آن استفاده کنند؟
خوشبختانه ایرانیان موفق زیادی به اینجا آمده و میآیند . استنفورد و برکلی فارغ التحصیلان خوبی از آنان داشته است. البته ای کاش بعد از فارغالتحصیلی هم بیشتر با یکدیگر تعامل داشته باشند و شبکههای قویتری تشکیل دهند. برای مثال خوب است هر از چندگاهی برنامههایی برای گردهمایی فارغالتحصیلان این دانشگاهها و افراد شاغل در شرکتها فراهم باشد که این افراد با یکدیگر بیشتر آشنا شوند.
در مورد دره سیلیکون باید گفت که بسیاری از افراد اصل مطلب را نفهمیدهاند. بعضی خیال میکنند عامل اصلی در وجود دره سیلیکون سرمایه یا استعداد و… است. در حالی که به نظر من مهمترین نکته در مورد دره سیلیکون یک فرهنگ و یک شیوه زندگی است.
بر فرض هم بشود عوامل اصلی را شناسایی کرد باز هم بازتولید آن سخت است. یعنی این طور نیست که با کنار هم گذاشتن آن عوامل بتوان آن را کپی کرد چراکه این فرهنگ باید به وجود بیاید. مثل یک ساختما ن که از آجر، لوله و رنگ تشکیل شده است اما روی هم ریختن همه اینها برای ساختن یک ساختمان کافی نیست. آن ماده چسبندهای که این عناصر را در موقعیتهای مناسب کنار هم قرار میدهد همان فرهنگ دره سیلیکون است. این فرهنگ در طول سالیان دراز از امثال شرکتهایی چون اچ پی شروع شده است و به اینجا رسیده است.
پس نمیتوان آن را کپی کرد؟
خیلیها سعیکردهاند آن را کپی کنند ولی موفق نشدهاند. همه فکر میکنند که مساله پول و ساختمان است ولی با پول ریختن صرف، فرهنگ درست نمیشود. البته این فرهنگ اقتضائاتی هم دارد مثلا نیروی انسانی متخصص.
مهمترین عوامل ایجاد این «فرهنگ» را در چه میبینید؟
مهمترین فاکتور این فرهنگ تمایل به اختراع و نوآوری و ایجاد یک چیز جدید است و برای رسیدن به آن باید ریسکپذیری زیاد باشد. ریسکپذیری در این ناحیه بسیار زیاد است. البته به خاطر اینکه ثمره آن ریسکپذیری ملموس و موجود است. همین الان اگر در کافیشاپهای این منطقه بروید تعداد زیادی افراد با تجربه را میبینید که با افراد تازهکار دور میز نشستهاند و باهم همفکری و همکاری میکنند.
بدون هیچ چشمداشتی وقت میگذارند و حتی ممکن است بعد از آن جلسه ارتباط دیگری هم نداشته باشند. البته ممکن هم هست این دیدارها به نوعی همکاری هم منجر شود ولی اکثرا بدون نتیجه کوتاهمدت است. اما در مواردی که به نتیجه میرسد بسیار ارزشمند است.
یعنی به طور عمومی مردم در سیلیکون ولی به مربیگری عادت داده شدهاند؟
در اینجا یک شفافیت بالا و روحیه کاری وجود دارد که همه سعی میکنند سخت کار کنند و به بقیه کمک کنند و یاد بگیرند و یاد بدهند. درخلال این فعالیتها هم موفقیتهای بزرگ به دست میآید. همه این اتفاقات معطوف به یکسری نتایج بزرگ است یعنی اگر در انتهای افق این تصاویر، موفقیتهای خیرهکننده وجود نداشته باشد این اتفاقات هم
ممکن نمیشود.
وقتی چندتا جوان میتوانند طی چند سال با هم شرکتی را بسازند که میلیاردها دلار فروخته میشود و خودشان هم میلیونر میشوند، این برای مردم جذاب است.
به نوعی باید یک خط پایانی وجود داشته باشد که بدانند آخرش چه میشود. عموما شرکتهای نوپای موفق را یا شرکتهای بزرگ میخرند یا IPO (ورود به بورس) میشوند که در هر صورت این فرآیند به ثروتمندتر شدن افراد منجر میشود.
اما قطعا زیرساختهای حقوقی و قانونی هم برای چنین خط سیری باید وجود داشته باشند این طور نیست؟
زیرساختهای حقوقی خیلی مهم هستند. اینکه در این فرآیندها روابط مشخص و تعریف شده باشد. سهامی که صادر میشود، نحوه تخصیص سود، مدیریت شرکتها، نقش و سهم اعضای هیات مدیره و… انواع سهام عادی و ممتاز به خوبی باید شفاف شده باشد. موضوع این است که قواعد بازی روشن است و در عین حال که تغییرات بزرگی رخ میدهد، اختلافات بسیار کم است. مردم نگران این نیستند که حقشان خورده شود و برای همین با خیال راحت انرژیشان را صرف آن کارهایی میکنند که مفید است. فرآیند تشکیل یک شرکت نوپا بسیار سرراست است.
پیشنویسهای انواع قراردادها بسیار ساده و روان هستند. اینکه بنیانگذاران و سرمایهگذاران هر یک چقدر سهم میگیرند نیز کم و بیش مشخص است. روالهای حقوقی مناسبی برای افرادی که به تازگی به عنوان کارمند به شرکت میپیوندند وجود دارد. ویژگی سهام و زمانبندی ثمردهی برای این ویژگیها تقریبا جا افتاده است. این موارد البته طی زمان و در طول سالیان دراز و به تدریج رشد کرده و به کمال رسیده است. اما در عین حال از این تجربیات میتوان در کشورهای دیگر استفاده کرد و حتی میتوان این ساختارهای حقوقی را کپی کرد.
معمولا باید از کجا شروع کرد؟
به نظر من خیلی مهم است که آرزوهای خیلی بزرگی داشته باشیم، ولی شروع باید بسیار کوچک باشد. مثلا شرکت Yelp در حال حاضر یک شرکت بسیار بزرگ و مهم شده است و در بسیاری از کشورها فعالیت میکند . همچنین در بسیاری از فعالیتهای محلی مثل رستوران ، بیمارستان، تعمیرگاه و … مرجع مردم برای بررسی کسبوکارهاست. ولی آنها از یک کار بزرگ شروع نکردند. شروع بسیار فروتنانهای داشتند و گفتند مشتریان جوان رستورانهای یک محله خاص سانفرانسیسکو آن را امتیازدهی کنند. به مرور و کمکم به همه گروههای سنی و بعد به همه سانفرانسیسکو تعمیم دادند و الان به جایی رسیدهاند که همه جای دنیا را دارند.
مثال دیگر فیسبوک است. زاکربرگ از همان اول ادعا میکرد که میخواهد همه دنیا را به هم وصل کند، اما بسیار محدود شروع کرد. اول در دانشگاه هاروارد بود بعد چند دانشگاه دیگر و بعد همه دانشگاههای آمریکا و دبیرستانها. این خیلی مهم است چون وقتی شما وارد یک حوزه ناشناخته وسیع میشوید به تدریج تجربه کسب میکنید و یاد میگیرید و میتوانید گامهای بزرگتر بردارید.
اگر از اول یک گام بزرگ بردارید ممکن است شکست سختی بخورید. در مورد راه انداختن مراکز نوآوری در نقاط دیگر دنیا مثل ایران هم همینطور است. به نظر من باید بسیار گزیده و کوچک شروع کرد، روابط انسانی را تقویت کرد و تیمهای واقعا خوب ساخت. در آن صورت تیمهای خوب دیگر هم جذب میشوند.
عاملی چون نیروی انسانی چقدر مهم است؟
یک فاکتور بسیار مهم در سیلیکون ولی است. استنفورد و برکلی مثل یک چاه جوشان نیروی انسانی باهوش به بیرون تزریق میکنند. از سایر نقاط جهان هم آدمهای باهوش و مستعد به اینجا جذب میشوند.
در مورد سرمایهگذاران خطر پذیر و صندوقهای سرمایهگذاری چه میتوان گفت؟
بخش مالی دره سیلیکون هم جالب توجه است. مفهوم صندوق سرمایهگذاری خطرپذیر یا VC مفهوم مهمی است. ساختار جا افتاده مشخصی دارد. روال راهاندازی یک VC به این ترتیب است که در گام ابتدایی باید یک سرمایه اولی از سرمایهگذاران جذب شود که خودش یک عمر مشخصی دارد که معمولا 10سال است. یعنی اساسا بنا بر این است سرمایهای که افراد میگذارند بعد از 10 سال با سود آن به آنها برگردانده شود. مدیر صندوق معمولا
۲ درصد حق مدیریت برمیدارد و در نهایت۸۰ درصد از سود حاصله از فعالیت به سرمایهگذار و باقی آن به مدیر صندوق تعلق میگیرد. به این ترتیب هم مدیر مجموعه تکلیفش مشخص است که چگونه سنجیده میشود وهم سرمایهگذار مطمئن است که منافع مدیر صندوق و سرمایهگذار هم راستا است. مدیر مجموعه به نیابت از کسانی که پولشان را در صندوق خطرپذیر گذاشتهاند در شرکتهای نوپا سرمایهگذاری میکند.
چگونه میتوان فرهنگ ریسکپذیری را ارتقا داد؟
بدون وجود امید به ثمردهی در آینده نمیتوان این فرهنگ را ارتقا داد. در حال حاضر شما میبینید در سه سال اخیر سه شرکت با ارزش بالای ۲۵۰ میلیارد دلار وارد بورس شدهاند: فیسبوک، لینکدین و توییتر. به تازگی هم شرکت علیبابا از چین با ارزش بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار وارد بورس نیویورک شد. این
نشان دهنده افزایش سهم تکنولوژی در اقتصاد جهان است. تکنولوژی امروز ابزارهایی به دست ما داده که میتواند صنایع زیادی را زیر و رو کند.
برای مثال، نگاه کنید به سرویسهایی مانند airbnb که چگونه صنعت هتلداری را تحت تاثیر قرار داده است. یا Uber که صنعت تاکسیرانی را زیر و رو میکند چون هر کسی میتواند با خودرو شخصی خود مسافر جابهجا کند.
شما در دراپ باکس و زوسک سرمایهگذاری کردید که بنیانگذاران ایرانیالاصل دارند؟
بله من آرش فردوسی را در یک ارائه در Y Combinator دیدم و خیلی از کارش خوشم آمد برای همین او را به سکویا معرفی کردم و آنها هم سرمایهگذاری کردند. دراپ باکس در چند دور سرمایه اولیه خوبی جمع کرد و الان آینده روشنی دارد.
فرآیند شناسایی شرکتهای نوپا چگونه است؟
ما به دنبال ایدههای نو، بدیع و اصیل هستیم و البته خیلی هم ریسک میکنیم تا ایدههایی را انتخاب کنیم که تغییر اساسی ایجاد کنند. ما به دنبال کسانی هستیم که انگیزه زیادی داشته باشند. اگر کسی با ایدهاش زندگی نکرده باشد نمیشود.