تکنولوژی

گفت و گو با دکتر يونس شکرخواه:ایجاد مرکز روزنامه نگاری سايبر

هموطن سلام – موبايلش Sony Ericsson P800 هوشمند است با قابليت صوتى و تصويرى بالا و meg 128 حافظه دارد. کامپيوترش هم lab tob Toshiba است که هر دقيقه در دفتر کتاب هفته، مى‌شود او را پشت آن ديد. اينها وسايل ارتباطى کسى با جهان پيرامونش است که يک هفته طول کشيد تا به موبايلش جواب دهد، چون به قول خودش «اين روزها خيلى کار دارم. اگر بخواهم به موبايلم هم جواب بدهم ديگر به هيچ کارم نمى‌رسم».

دکتر يونس شکرخواه، دکتراى علوم ارتباطات از دانشگاه علامه طباطبايى، مدرس دانشگاه علامه طباطبايى و مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه‌اى، سردبير کتاب هفته و سايت اينترنتى جام جم آنلاين، متولد 1336 در مشهد، است. او به آن نسل از روزنامه‌نگاران ايران تعلق دارد که امروز هر کدام از آنان، به تنهايى دايره‌المعارفى از تاريخ مطبوعات ايران، به حساب مى‌آيند.
پايان‌نامه دکترى دکتر يونس شکرخواه هم، کتابى است که محصول موقعيت و سطح دانش گسترده او است: «روزنامه‌نگارى سنتى و روزنامه‌نگارى سايبر؛ بررسى نگرش صاحبنظران درباره آثار فناورى‌هاى نوين ارتباطى بر آزادى بيان» عنوان پايان نامه اوست. او در اين پايان‌نامه با 10 نفر از استادان ارتباطات جهان، مصاحبه کرده است. برخى از اين افراد عبارتند از: پروفسور لارنس پينتاک، استاد ژورناليسم در دانشگاه ميشيگان، گزارشگر «سى بى اس» و «اى بى سى نيوز»؛ پروفسور نورا پاول، رئيس انستيتوى رسانه‌هاى نوين در آمريکا؛ کرافورد کيلييان، کارشناس ژورناليسم و سردبير سايت معروف «نوشتن براى وب».

دکتر يونس شکرخواه نويسنده کتاب‌هاى مبانى خبرنويسى، مجموعه مقالات خبرنويسى مدرن، خبرنويسى مدرن، شيوه‌هاى مصاحبه در مطبوعات، واژه‌نامه ارتباطات، جريان بين‌المللى ارتباطات و…، اولين بار کارش را با پشتوانه به دانشش در زمينه زبان انگليسى، در سال 1362 به عنوان دبير سرويس خارجى و عضو شوراى تيتر روزنامه کيهان شروع کرد. خودش مى‌گويد: «من در آن موقع، روزنامه نگار نبودم؛ اما از آن دست آدم‌ها بودم که با پشتوانه زبان انگليسى، مطالعه مطبوعات و کمک همکارم آقاى فريدون صديقى، به سرعت سوار کار شدم».

او پس از آن در نشريات مختلفى چون فصلنامه رساه، ماهنامه تخصصى صنعت چاپ و فصلنامه سنجش و پژوهش به عنوان سردبير و عضو هيئت تحريريه به کار مطبوعاتى خود ادامه داد. اما يونس شکرخواه، با اين سابقه طولانى در روزنامه‌نگارى، اين روزها بيش از هر چيز درگير تدريس در دانشگاه است. رسم بر اين است که روزنامه‌نگاران که عمرى درگير هيجان‌ها، استرس‌ها و بيدار – خوابى‌هاى کار خبر بوده‌اند، نمى‌پسندد که يکى از همکاران قديمى‌شان، لباس روزنامه‌نگارى را از تن بکند و لباس دانشگاهى به تن کند. اما در اين سال‌ها دکتر يونس شکر خواه، در حال پوشيدن جامه دوم است…

يک هفته طول کشيد تا شما به تماس روزنامه هم وطن با موبايلتان، پاسخ بدهيد، مى‌دانيد که در بين روزنامه‌نگاران شما به «خداى ارتباطات» مشهوريد؟
حق داريد. اين روزها بسيار درگير هستم. اگر بخواهم به همه تماس‌هاى موبايلم پاسخ بدهم واقعا به هيچ کارم نمى‌رسم.

ارتباط برقرار کردن با بعضى از استادان ارتباطات کار سختى شده است!
از نظر ارتباط برقرار کردن، آدم فقيرى نيستم. من آدمى‌ هستم که ارتباط برقرار کردن با من کار سختى نيست. نمى‌شود کسى در کار ارتباط با جهان و دنياى پيرامونش رفتارش مثل اهالى فرقه اسماعيليه باشد. من در دسترسم.

در آن سال‌هاى دهه 60، وسايل ارتباطى شما در روزنامه کيهان، با جهان چه بود؟
تلفن که از همان بدو تاسيس روزنامه، در کيهان بود. چون کيهان مطابق الگوهاى جهانى ساخته شده بود. هنوز که هنوزه، کيهان و اطلاعات تنها موسسه‌هايى هستند که مى‌توان به آن‌ها از نظر ساخت و چهارچوب سيستم روزنامه، اسم «روزنامه» را اطلاق کرد. حدود سال 87 – 88 ميلادى بود که فکس براى اولين بار وارد تحريريه ما شد. تاريخ‌ها به صورت دقيق در خاطرم نمانده. گذشته برايم مثل يک پلان دور و فشرده است. از بس که اتفاقات مشابه و متعدد در روزنامه
مى‌افتاد. به هر حال، ما از طريق فکس اخبار لحظه به لحظه را داشتيم. به مرور فکس برايمان يک ابزار کليدى شد. کيهان در آوردن اينترنت هم پيشتاز بود. به محض اين‌که BBSها در ايران داير شد، کيهان هم آن را خريد.

پيش از اينترنت، اتاقک کوچکى بود که دستگاهى شبيه پرينتر در آن بود و عکس روز از هر کجاى جهان برايمان مى‌رسيد. کيفيتش پايين بود و ما با راپيد عکس را تصحيح مى‌کرديم؛ اما خيلى برايمان مهم بود و با افتخار زير عکس مى‌نوشتيم: عکس از راديو فتو تهران.

شما از ميان، هم نسلانتان تنها کسى هستيد که حالا در حوزه روزنامه‌نگارى سايبر هم صاحب نظر هستيد. جذابيت‌هاى روزنامه‌نگارى در کدام يک از اين دو نوع، براى شما بيشتر است؟
احساس صادقانه‌ام اين است که من هم روزنامه‌نگارى سربى را دوست دارم و هم روزنامه‌نگارى ديجيتال را. آن روزنامه‌نگارى سربى، براى اين دوست داشتنى است که ما را بسيار منضبط بار مى‌آورد. يعنى اگر يک اشتباه کوچک صورت مى‌گرفت، من دبير سرويس بايد مى‌رفتم بخش فنى، روى سرب، وارونه خوانى مى‌کردم. در صورت بروز يک اشتباه، در حد يک کلمه، بايد چند مرحله فنى متوقف مى‌شد و دوباره با حوصله و دقت و وقت زياد از نو انجام مى‌شد. بنابر اين نمى‌ارزيد که اشتباه شود. بايد نهايت دقت به کار مى‌رفت. در آن روزنامه‌نگارى، آدم‌ها زمخت‌تر بودند، به راحتى اجازه نمى‌دادند که در حوزه‌هاى همديگر تداخل کنند. اصلا افت داشت که کسى به حوزه ديگرى تجاوز کند. حتى زيرسيگارى ميز هر کسى بايد روى ميز خدش مى‌بود و اگر مى‌رفت روى ميز ديگرى، حتما يک مشکلى ايجاد مى‌شد.

اينطور که مى‌گوييد، به نظر مى‌رسد، فضا بيشتر کارگرى بود.
به نظر من کارگرى نبود، مثل شکارگاه‌هاى اختصاصى بود. هر کسى قلمرويى داشت که کسى ديگر اجازه ورود به آن قلمرو را نداشت. اگر هم کسى را در جمع خود مى‌پذيرفتند به اين معنى بود که اين فرد، آن کار را بلد است. اصلا شوخى بردار نبود و اگر کسى کار را بلد نبود، اصلا نمى‌پذيرفتند. آن روزنامه سربى به من ياد داد که در کارم دقت داشته باشم. نسبت به يک اتفاق زود خوشحال يا ناراحت نشوم. چون اکثرا کسانى که در آن دوره همکار من بودند و من از آنها خيلى چيزها آموختم، صورت‌هاى گوناگون اتفاقات را ديده بودند و خيلى دچار هيجان نمى‌شدند. من هم در دوره‌اى وارد کار مطبوعات شدم که جنگ بود، کودتا شد، دولت تغيير کرد. هيچ دلم نمى‌خواهد فکر کنم که سنم آنقدر بالا رفته؛ اما وقتى به گذشته نگاه مى‌کنم، مى‌بينم که در سطح جهانى گاندى را دفن کرديم، گرباچف را بر کنار کرديم، چرنيکف، راجر گاندى، خانم گاندى، برونيکو، ريگان و خيلى‌هاى ديگر را دفن کرديم. در بطن سال‌هاى تحول بوديم. جهان دستخوش تغيير بود.

و روزنامه‌نگارى ديجيتال؟
روزنامه‌نگارى ديجيتال، سختى کار روزنامه‌نگارى سربى را ندارد و آنقدر سرعتش بالا است که هر آن مىتوان خبر را تکميل کرد.

همين سرعت باعث سهل‌انگارى بيشتر نشده است؟
من معتقدم که چون اطلاعات راحت به دست مى‌آيد، قدرش دانسته نمى‌شود. يادم هست خانم گاندى که ترور شد، محمد فرنود بايد شبانه مى‌رفت به هند. ما مى‌خواستيم که فرداى آن روز هر طور شده، در صفحه لايى، عکس‌هاى ترور را داشته باشيم. شب را ما در تحريريه بيدار مى‌مانديم.

من خودم هر وقت سفر خارجى مى‌رفتم، همکارم آقاى شامخى، کشيک شب مى‌ايستاد تا هر لحظه که من خب را مخابره کردم، خبر را از من بگيرد. اصلا روزنامه کشيک شب داشت چون اطلاعات انقدر راحت به دست نمى‌آمد. سختى کار روزنامه‌نگارى ديجيتال، در چيست؟
سختى کاردر اين است که مجموعه اطلاعات را که به آسانى به دست آمده را تبديل کنيد به يک ترکيب مناسب اطلاعات. يعنى نمونه‌هاى اطلاعاتى را که به سادگى از طريق اينترنت يا… به دست آورده‌ايد، با آلياژ خودتان، دوباره توليد کنيد.

به نظر شما روزنامه‌نگارى ديجيتال باعث نشده که اخبار غير مستند هم، به دست خواننده برسد؟ يعنى آنقدر که مى‌شد به روزنامه‌نگارى سنتى، از نظر صحت اخبار، اعتماد کرد، الان نمى‌شود به سايت‌هاى خبرى اعتماد کرد.
در حقيقت بخشى از تحقيق دکتراى من، همين موضوع بود و خوشبختانه در اين تحقيق نظر شما، تاييد نشد. يعنى دست کم براى خود قبيله وزنامه‌نگارى سايبر، روزنامه‌نگارى سايبر، بسيار هم قابل اعتماد و قابل اتکا است.

روزنامه‌نگارهاى چاپى اين نگرانى را در مورد روزنامه‌نگارى سايبر دارند که روزنامه‌نگارى سايبر؛ به شايعه‌پردازى دامن مى‌زند.
پيش از اين‌که صحت يک خبر در حد شايعه بودن يا حقيقى بودنش، تاييد شود، خبر روى سايت خبرى مى‌رود. هر آن ممکن است که اين خبر تکذيب شود. بله اين حسن را هم دارد که به همان سرعت مى‌شود آن را تکذيب کرد.

خوب، اين از درجه اعتبار و قابل اعتماد بودن، سايت خبرى کم نمى‌کند؟
نه اين روزنامه‌نگارى سنتى است که نگران تکذيب يک خبر است چون بين دو انتشار فاصلهاى طولانى است و ممکن است در اين بين هزار اتفاق بيفتند؛ اما در روزنامه‌نگارى سايبر، مى‌شود در کمتر از چند ثانيه، خبر را تکذيب کرد.

بزرگترين خبر دهه اخير که من آن را در روزنامه‌نگارى ديجيتالى، تجربه کردم، دستگيرى صدام بود. هيچ روزنامه‌اى اين خبر را نتوانست تا صبح فردايش منتشر کند؛ اما تا صبح که روزنامه‌ها روى کيوسک‌ها بيايند، سايت‌هاى خبرى ده هزار تا فاکتور خبرى از دستگيرى صدام داده بودند. اين ويژگى و برترى مهم روزنامه‌نگارى سايبر است.

مى‌دانيد که در سال‌هاى اخير، روز به روز به تعداد روزنامه‌هاى ديجيتال و سايت‌هاى خبرى در ايران اضافه مى‌شود. ان نسل از روزنامه‌ها، چه تاثيرى بر تربيت روزنامه‌گاران جوان گذاشتند؟
ما کارى در اين زمينه نکرديم. هر وقت بتوانيم يک مرکز روزنامه‌نگارى سايبر در ايران داير کنيم، مى‌توانيم نتايج شگفت‌انگيز آن را هم ببينيم. داده‌ها در اين نوع روزنامه‌نگارى
بسيار بالا است.

به نظر شما، کاربردى که امروز اينترنت در روزنامه‌ها دارد، کاربرد کاملى است؟
هنوز روزنامه‌هاى اينترنتى ما خيلى جوان هستند. اينترنت الان فقط منبع عکس شده است. آنهم نه همه سايت‌هاى آن. اينترنت الان همان حالتى را براى سايت‌هاى خبرى دارد که ماهواره براى روزنامه‌ها. چون هنوز ساز و کار استفاده از آن به خبرنگاران ما ياد داده نشده. اولين کارى که اينترنت مى‌تواند انجام دهد براى خبرنگار، گردآورى اطلاعات، بعد پردازش اطلاعات و سابقه اطلاعات است. بعد از اين اينترنت ابزار اشاعه اطلاعات است. کارکرد ديگرش، ابزار گفت‌وگو است. شما از اين طريق مى‌توانيد در کسرى از ثانيه، نظر و اطلاعات و خبر بگيريد. کارکردهاى ديگرش آموزشى و عکس است.

با اين حرکت و شتاب اينترنت در ارائه خبر، کم کم بايد روزنامه‌هاى عصر تعطيل شوند؟
اگر به عنوان يک تهديد و خطر داريد به آن نگاه مى‌کنيد، اين خطر روزنامه‌هاى صبح و عصر و هفته‌نامه و… را تهديد مى‌کند؛ اما با شرايط ايران، نوه کار مردم و… روزنامه‌هاى عصر در خطر بيشترى هستند. اصلا عادت مطالعه در جهان به صبح منتقل شده است که اين هم تحت تاثير ماهواره‌ها است.

تلويزيون هم موثر بوده است؛ اما نه به اندازه ماهواره.

تفاوت مخاطبان سايت‌هاى ايترنتى با مخاطبان روزنامه‌هاى سنتى، دو گروه بسيار متفاوت از هم را در جامعه تربيت نکرده است؟
چرا. نسلى که از سال 57 به بعد به دنيا آمده است، با ويدئو، با CD و DVDو کامپيوتر بزرگ شده است. يعنى اين جوان با on line بزرگ شده است. او ديگر خيلى مخاطب روزنامه سنتى نخواهد بود مگر اين‌که روزنامه‌ها به فکر اين باشند که تمايزات و داده‌هايى را در روزنامه‌هى خود ايجاد کنند که در دنياى وب قابل دسترسى نباشد.

در دنيا براى اين بحران چه کرده‌اند؟
در دنيا هم افت تيراژ صورت گرفته است. اين يک مسئله جهانى است. از روزنامه‌هاى استثنايى، USA todey است که با رنگ و نوع صفحه‌بندى متفاوت توانسته است مخاطبان خود را نگه دارد. اين روزنامه هم در واقع يک کپى اينترنتى است. يعنى شبيه‌ترين روزنامه به فضاى وب است. از نظر رنگ‌بندى، ستون‌بندى، نوع اخبار و…

پس ما به برکت اينترنت، در ايران شاهد شکل‌گيرى دو نسل کاملا متمايز از يکديگر هستيم. يکى نسل ميانسالان و سالمندانى که زبان و استفاده از اينترنت را نمى‌دانند و هنوز مخاطبان روزنامه‌هاى سنتى هستند و نسل ديگرى که پس از انقلاب با اينترنت و ماهواره در جريان اخبار لحظه به لحظه قرار مى‌گيرند.

بله. همين طور است. البته استثناء هم در هر دو نسل هست ولى من هم فکر مى‌کنم که همين طور است. ما اين گسترش دنياى وب را از اينجا مى‌توانيم متوجه بشويم که دکه‌هاى روزنامه‌فروشى، انواع کارت‌هاى اينترنتى را دارند.

خيلى از روزنامه‌نگاران قديمى ‌معتقدند که نسل روزنامه‌نگارى که در يک دهه اخير بخصوص پس از روى کار آمدن روزنامه‌هاى دوم خردادى، روى کار آمده‌اند، از نظر اطلاعات عمومى، سطح سواد و دانش روزنامه‌نگارى در سطح بسيار پايين‌ترى از روزامه‌نگاران قديمى ‌هستند، شما هم با اين نظر موافقيد؟
اگر کم سواد تر هستند، به خاطر اين است که جوان‌تر هستند.

يعنى تيم تحريريه آن موقع، سن بيشترى داشتند؟
بله مسن‌تر بودند. الان که به پشت سرم نگاه مى‌کنم، خدا رحمت کند خانم ثريا صدر دانش، دبير يکى از صفحه‌ها، سن و سالى ازش گذشته بود. خدا بيامرز، شوهر ايشان هوشنگ حسامى‌ که او هم در تحريريه بود، سن و سالى داشت. يا کوروس بابايى نويسنده رمان معروف «امشب دخترى مى‌ميرد» که ستون «مى‌رويم پيش قاضى» را داشت، او هم سن و سالى داشت. فريدون صديقى آن موقع هم هشت سال از من بزرگ‌تر بود! او با سى و چهار سال سن، دبي بود.

اما نسل جديدى آى کيو‌هاى بسيار بالايى دارند. من تيم کتاب هفته را مثال مى‌زنم، چون اغلبشان تحصيلکرده اين رشته هستند، اينها بهتر کار را مى‌فهمند؛ اما سهل‌انگار هم هستند.
بله اگر با دوره خود ما مقايسه کنيد، آنها خيلى منضبط تر بودند و کار را خيلى بيشتر جدى مى‌گرفتند. جقيقتا نمى‌توانم بگويم که از اين دو نسل، کدام ارجح هستند چون بايد هر کدام را در زمان خودشان، قضاوت کرد. من به شخصه همان قدر که با تيم قديمى ‌راحت کار کردم حالا هم با اين تيم راحت کار مى‌کنم. يکى از محاسن روزنامه‌نگاران جوان اين نسل اين است که کار را به صورت تخصصى پى‌گيرى مى‌کنند. يعى هر کدام در همان حوزه‌اى که به آن علاقمند هستند، کار مى‌کنند. حوزه سينما، تئاتر، ادبيات، سياست خارجه و… در دوره ما از همه روزنامه‌نگاران، انتظار کار در همه حوزه‌ها مى‌رفته است.

من فکر مى‌کنم که اين تا حدودى در جامعه ما، به يک آسيب تبديل شده است. خبرنگارى که حوزه تخصصى‌اش ادبيات يا فمينيسم است، بيشتر خود را متعلق به جهان ادبيات و فمينيسم مى‌داند، نه روزنامه‌نگارى که حوزه مطبوعاتى‌اش، ادبيات و فمينيسم است.
من مى‌فهمم که شما چه مى‌گوييد؛ اما اين مشکل دبيرهاى سرويس و سردبيران است. آنها بايد حواسشان باشد که از گرايش آن روزنامه‌نگار در زمينه روزنامه‌نگارى به بهترين وجه استفاده کنند نه اين‌که آنها را رها کنند، يا خودشان هم تحت تاثير روزنامه‌نگار و گرايش او قرار بگيرند.
خوب در شرايطى که سن خبرنگارى در ايران پايين آمده، طبيعى است که سن و تجربه دبيران سرويس و سردبيرها هم پايين آمده است.

بله. به نظر من اين يکى از آسيب‌هاى مطبوعات امروز است. در يک تحريريه هر چقدر که تيم جوان باشد، دبيران سرويس و سردبيرها بايد پخته و کار آزموده باشند. اين دبير سرويس‌ها مثل خلبان‌هايى هستند که حتى اگر بتوانند هواپيما را از زمين بلند کنند، اما نمى‌توانند آن را روى زمين بنشانند.

با انتخابات رياست جمهورى دور بعد، اين احتمال وجود دارد که بسيارى از روزنامه‌نگاران جوانى که کار خود را با روزنامه‌هاى اصلاح طلب شروع کردند، به خاطر محدود شدن تعداد اين‌گونه روزنامه‌ها، يا بيکار شوند يا به سايت‌هاى تخصصى مثل کشاورزى، کار، ميراث فرهنگى و… پناه ببرند، اين وضعيت را چطور ارزيابى مى‌کنيد؟
روزنامه‌نگارى قطبى يا سياسى، يک جور روزنامه‌نگارى جنگ سرد است. نسل ما اينطورى روزنامه‌نگارى نکرد. تعريف آکادميک روزنامه‌نگارى هم، اين نوع روزنامه‌نگارى را روزنامه‌نگارى حزبى مى‌داند. در روزنامه‌نگارى حزبى، ما يا در سياست‌گذارى‌هاى آن روزنامه‌اى که در آن کار مى‌کنيم، شريک هستيم يا نيستيم. اگر شريک هستيم، با موفقيت آن حزب ما هم موفق خواهيم بود و با شکستش هم ما شکست خواهيم خورد و بايد تاوان آن را هم بپردازيم.

شما و چند تن از روزنامه‌نگاران هم نسلتان، در ميان جمعى ديگر از روزنامه‌نگاران، در سال‌هاى اخير به اين متهم شده‌ايد که محافظه کار هستيد. شما خود را محافظه کار مى‌دانيد؟
من تا وقتى که به اصول حرفه‌اى شغلم، پايبندم، از اين‌که محافظه کار يا هر چيز ديگر ناميده شوم، ناراحت نمى‌شوم. در تعريف علمى ‌روزنامه‌نگارى مى‌توان اين را ديد که آيا روزنامه‌نگار آمده است که «تغيير گرى» ايجاد کند يا «تبيين گرى». شايد نسل من، نسل تبيين‌گر بود. ما مى‌خواستيم محيط را «تبيين» کنيم و به اعتقاد من اين نوع نگاه به روزنامه، حرفه‌اى‌ترين و علمى‌ترين کمک به «تغيير» در جامعه است. ضمن اينکه من آن نوع روزنامه‌نگارى حزبى را رد نمى‌کنم؛ اما معتقدم که نمى‌توان در جنگ بين احزاب، يک جزيره امن براى خود فراهم کرد. نگاه من اين است که اين نوع روزنامه‌نگار حزبى، قابل تسرى به کل روزنامه‌نگارى نيست. من فکر مى‌کنم که چه روزنامه‌نگار راستى و چه چپى، بايد خبر و مطلب را خوب پردازش کند و ارائه کند. مگر روزنامه‌هاى جمهورى‌خواهان در آمريکا، بدتر از روزنامه‌هاى دموکرات‌ها ارائه مى‌شود؟

پس شما معتقديد که در روزنامه‌هاى جناحى ايران، اصول اخلاقى يا حرفه‌اى روزنامه‌نگارى رعايت نمى‌شود.
بله من معتقدم که روزنامه‌ها را بايد از اين ديد بررسى کرد. اصلا در کدام اصول اخلاقى روزنامه‌نگارى آمد است که ما مى‌توانيم به عنوان روزنامه‌نگار، کانديدا براى مجلس، تعريف کنم؟ ما داوريم؟ اگر داوريم، مى‌توانيم پاس بدهيم يا نمى‌توانيم؟

اين را به شما بگويم که ما در ايران، آخرين نسل از روزنامه‌نگارى جنگ سردى را تجربه مى‌کنيم. زيرا به خاطر شيوع اينترنت و دسترسى آسان به اطلاعات، مردم ديگر خود را معطل اين نمى‌کنند که ببيند ما چه مى‌گوييم و آنها تاييد کنند.

مثلث طلايى رسانهها در جهان، سه ضلع مشخص دارد. يکى، قدرت خريد مردم، دوم جمعيت مردم، سوم، سطح سواد مردم. ما هر سه اينها را در سطح بالا داريم پس چرا تيراژها پايين است. اين مسئله، هر جنبه‌اى که دارد بايد آسيب‌شناسى شود؛ اما من مى‌گويم يکى از جنبه‌هاى مهمش اين است که روزنامه‌نگارى در ايران، حرفه‌اى نيست. خواننده زرنگ‌تر از اين حرف‌ها است که روزنامه‌اى که عکس ليدر حزب آن روزنامه در صفحه يک آن است، را بخرد. چون برايش جذابيتى ندارد.

وقتى مى‌گوييد که ما آخرين نسل از روزنامه‌نگارى جناحى را داريم تجربه مى‌کنيم، يعنى چه؟
اين به اين است که ديگر نگاهمان جناحى نخواهد بود چون همين اندک مخاطب رسانه سنتى را هم از دست مى‌دهيم. ما بايد اين را بفهميم که مخاطبمان فقط گوششان به راديوى ما نيست و منبع‌هاى خبرى زيادى در دست دارند. دراين شرايط بايد با دو چشم نگاه کرد و نه يک چشم و نه فقط از زاويه ديد خودمان. ما بايد از همه زوايا به موضوعات نگاه کنيم. مثالى مى‌زنم، کرباسچى در برخى مطبوعات، اميرکبير بود و در برخى مطبوعات ديگر، مجرم. بالاخره يک تولرانسى وجود دارد. هم مجرم و هم اميرکبير که نمى‌شود. خيال نکنيم که مخاطب ما معطل قضاوت ما است که آيا ايشان مجرم است يا اميرکبير. اصلا اين طور نيست.

مخاطب امروز خودش قضاوت مى‌کند و منابع خبرى خودش را دارد در ضمن در اين شهر دارد زندگى مى‌کند و حاصل کار او را مى‌بيند. الان روزنامه‌نگارى در ايران، روزنامه‌نگارى جنگ سرد است.
حالت‌هاى جنگ سردى البته کمتر شده. دوست دارم اين نکته را هم بگويم که من از تعطيلى هيچ روزنامه‌اى خوشحال نمى‌شوم چون همه خبرنگارها دانشجويان خود من هستند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا