حسن نمکدوست : زندگی در عصر حیرت
نام نویسنده: مهرك محمودي- بهارك حنارود
پاياننامه دكترياش درباره حق دسترسي به اطلاعات است و هر آنچه به آزادي بيان در دنياي ديروز و امروز باز ميگردد، ميشود از هر دري با او سخن گفت كه بدون شك يكي از آنها به روزنامهنگاري ختم ميشود و خاطرات و خطرات آنكه باز هم بيارتباط با آزادي اطلاعات نيست.
با حسن نمكدوست تهراني، استاد دانشگاه و مدير مركز آموزش همشهري از آرزوي دستيابي به چنين حقوقي گفتيم و نقش اينترنت در برآورده كردن آن.
بیایید گفتوگو را با صحبت درباره دیدگاههای متفاوتی که درباره تاثیر تکنولوژیهای ارتباطی در فرآیند دموکراتیزه شدن جوامع وجود دارد آغاز کنیم. برخی معتقدند حضور این تکنولوژیها این فرآیند را سرعت میبخشد و در نگاه مقابل نیز بسیاری بر این باورند که این ابزارها بیشتر به عنوان ابزاری کنترلی و مانع از گسترش این روند عمل میکنند. حال به نظر شما این فضایی که اینترنت و ابزارهای نوین ارتباطی به وجود آوردهاند، بیشتر به کدام سمت و سو گرایش دارد، دموکراتیزه کردن یا ایجاد شکافهای تازهای که تا پیش از این وجود نداشتهاست؟
تمامی وسایل ارتباط جمعی بدون استثنا قطعا به گشوده شدن فضای اجتماعی و سیاسی کمک کردهاند اما همزمان حکومتها هم سعی کردهاند از این وسایل به عنوان ابزار سرکوب استفاده کنند. بنابراین میل حکومتها به سرکوب هیچ ربطی به نقشآفرینی ذاتی وسایل ارتباط جمعی ندارد. دقیقتر بگویم وسایل ارتباط جمعی و به طور کلی مقوله ارتاط، ماهیت رهاییبخش دارند. میدانید که بسیاری از دانشمندان انسان را موجودی ارتباطگر میدانند، به این معنا که بدون ارتباط انسانیت معنای خود را از دست میدهد. وسایل ارتباط جمعی هم در خدمت تحقق بخشیدن به انسانیت انسانها هستند و در امتداد مناسبات انسانی قرار دارند و این نقطه مقابل رویکرد معمول حکومتها به وسایل ارتباط جمعی است. میخواهم بگویم ما به جای اینکه درباره ماهیت سلطهگرانه وسایل ارتباط جمعی گفتوگو کنیم باید درباره رفتار خودکامانه حکومتها صحبت کنیم.
یعنی به نظر شما ذات این وسایل امکان سرکوب و ایجاد محدودیت را به وجود نمیآورد؟
خیر، تاریخ پیدایش وسایل ارتباط جمعی از همان آغاز با تاریخ تکوین مفاهیمی چون آزادی بیان، دموکراسی و حقوق بشر سرشته شده است. برای مثال آیا کسی هست که بگوید پیدایش کتاب و صنعت نشر در جهت گسترش استبداد بوده است. برعکس، کتاب به عنوان یک رسانه، همیشه در جهت آزادی بیان و گسترش آن بوده است. این موضوع درباره سایر رسانهها مثل روزنامه، عکاسی، سینما، رادیو و تلویزیون و اینترنت هم مصداق دارد. مگر میشود روزنامه را ابزار استبداد دانست؟ روزنامه اساسا آمده تا صدای متکثر انسانها را منعکس کند. همچنان که سینما ابزار بسیار مناسبی برای به تصویر درآوردن اندیشههای انانی بوده نه وسیلهای برای تحمیق آنها. اما اگر اکنون کسانی پیدا میشوند و از روزنامه يا سینما و… برای دروغ گفتن، کسب سود، پروپاگاند و تحمیق انسانها استفاده میکنند، این برمیگردد به سرشت آن افراد که تحمیقگر، دروغگو یا پروپاگاندیست هستند.
حالا اینجا بحث توسعه زیرساختهای فنی برای تحقق جامعهاطلاعاتی به میان میآید، سوال من این است که مثلا در جامعهای مثل جامعه ایران آیا میتوان بدون در نظر گرفتن ابزارها و زیرساختهای فنی و مهندسی منتظر تحقق جامعهاطلاعاتی و آزادی رسانهها بود؟
درست است که زیرساختها از اهمیت زیادی برخودارند اما به اعتقاد کسانی مانند من محتوا مهمتر از زیرساخت است. به بیان دیگر ایجاد امکان داد و ستد آزادانه اطلاعات و به اشتراک گذاشتن آزادانه محتوا ارزشمندتر از تامین زیرساختهاست.
نکته اینجاست که برخی معتقدند ایجاد و گسترش امکانات و زیرساختهای فنی خود به خود منجر به جریان آزاد مبادله اطلاعات خواهد شد.
بله ولی کندتر و با چالشهای بیشتر. یک مثال میزنم: به نظر شما آیا حذف ضرورت اخذ مجوز نشریه از قانون مطبوعات یا اجازه دادن به شهروندان برای راهاندازی شبکههای رادیو و تلویزیونی ما را بیشتر به تحقق جامعهاطلاعاتی نزدیک میکند یا افزایش پهنای باند من کاملا مدافع افزایش پهنای باند هستم و آن را از جمله حقوق بشر میدانم، بحثم واقعی کردن مقایسههاست و تاکید بر این موضوع به غایت مهم که هسته اصلی جامعهاطلاعاتی دسترسی آزادانه و همگانی به اطلاعات است.
اکنون در چنین پیشفرضی شکاف دیجیتال چگونه تفسیر میشود؟ اینکه اگر دولتها این امکانات را برای همه و به طور یکسان فراهم نکنند، همین نوعی بیعدالتی اجتماعی تلقی خواهد شد؟
مهمترین نابرابری در جامعه ما نابرابری در حوزه دسترسی به خود اطلاعات است. به این معنی که دولت تمامی اطلاعات حوزه عمومی و نیز حوزه خصوصی شهروندان، هر دو را به طور کام در اختیار گرفته است. در مقابل، شهروندان نه تنها به اطلاعات مربوط به حکومت و نهادهای آن دسترسی ندارند بلکه حتی از امکان اصلاح اطلاعات نادرست مربوط به خودشان که حکومت گردآوری و آرشیو کرده، محرومند. بنابراین شکاف واقعی شکاف میان حق دسترسی دولت به همه نوع اطلاعات حتی خصوصیترین اطلاعات مربوط به زندگی معمول مردم و محرومیت شهروندان از دسترسی به اطلاعاتی است که میتواند روی سرنوشتشان تاثیر مستقیم بگذارد. البته من منکر شکاف دیجیتال و جریان نابرابر اطلاعات میان کشورهای پیشرفته و در حال توسعه یا توسعهنیافته نیستم. برای مثال هیچکس منکر شکاف اطلاعاتی میان آمریکا و کنیا نیست. نتیجه مقایسه میان آمریکا و کنیا یا کامبوج واضح و روشن است اما پرسش اینجاست که آیا مردم کنیا حق ندارند به اطلاعاتی که متعلق به خودشان است و دولتشان از آنها دریغ میکند، دسترسی داشته باشند؟ باید نخست پاسخ این سوال را داد نه اینکه بحث را حول رفع تقریبا ناممکن نابرابری اطلاعات میان دو کشور کنیا و مثلا آمریکا متمرکز کرد. این مقایسه بدون شک غیرعاقلانه و بینتیجه است. به همین خاطر صحبتهای سازمانهایی مثل یونسکو و امثالهم درباره جریان یکسویه اطلاعات و شکاف دیجیتال هیچ نتیجه عملی نداشته است. به نظرم بهتر است به جای پرداختن به این ادبیات بیخاصیت رسی روی این موضوع متمرکز شویم که بنیان همه کنشهای آگاهانه در هر جامعهای دسترسی آزادانه به اطلاعات است. باید باور کنیم بدون حق دسترسی کنش آگاهانه یا مشارکت فعالانه شهروندان در فرآیندهای اجتماعی محلی از اعراب ندارد.
حال سوال این است که خود این ابزارها تا چه میزان به این فرآیند آگاهسازی و اطلاعرسانی کمک میکنند؟
همانطور که گفتم وسایل ارتباط جمعی به طور کلی به روند انسانیتر شدن جوامع یاری میرسانند چرا که اساسا وسایل ارتباطی از این توان برخوردارند که مناسبات ارتباطی میان انسانها را وسعت و عمق بخشند، هیچ وسیله ارتباطیای وجود ندارد ک برای محدود کردن مناسبات ارتباطی به وجود آمده باشد. ببینید همین که گفته میشود فناوری دریافت کانالهای ماهوارهای بدون نیاز به دیش در راه است، حتی اگر چنین فناوریای بسیار دور از دسترس هم باشد، تاثیر خود را روی اذهان عمومی میگذارد. همین حالا هم انسانهای بیشماری به جهان بدون دیش میاندیشند. به همین خاطر هم هست که رفتار کماندویی با دیشهای ماهواره نتیجهبخش نخواهد بود. جالب اینکه حتی کسانی که در فکر ممنوعیت ماهواره و شکستن و بردن دیش و تجهیزات دریافت هستند مانند آن میلیونها انسان از همین حالا در فکر دنیای بدون دیش هستند و دنبال راهحلهای بعدی هستن.
پس چگونه است که این ابزار در دست برخی از افراد برخلاف ذاتی که دارند در جهت ایجاد مانع برای گسترش روابط انسانی عمل میکند؟
از هر وسیلهای عدهای میتوانند برای دستیابی به هدفهای خود سوءاستفاده کنند. همین الان میتوان به وسیله این چند برگ روزنامه که روی میز من وجود دارد یک آتشسوزی بزرگ در این ساختمان ایجاد کرد، اما آیا کسی میتواند ادعا کند که در ذات صفحههای روزنامه امكان ايجاد آتشسوزی نهفته است؟ در طول تاریخ همیشه پیوند عمیقی بین تاریخ تحولات اجتماعی و تاریخ تحول رسانهها وجود داشته است. تلاقی اختراع چاپ با آغاز عصر مدرن و در واع پایان قرون وسطی بدون شک بیمعنا نیست. چاپ، مصادف با دورانی بود که مردم اسبتدادزده از شنیدن یک صدای واحد خسته شده بودند و زنجیرهای فکری آنان در حال از هم گسیختن بوده است. با همین منطق میتوان به دوران تاریخی پیدایش اینترنت نیز توجه کرد. در دهه 70 میلادی که آغازین سالهای پیدایش اینترنت به شمار میرود ما با تحولات بسیاری در عرصه جهانی روبهرو بودهایم که انقلاب ایران یا نیکاراگوئه یا خیزشهای کشورهای آمریکای لاتین از جمله آنها به شمار میروند، این روند که در نهایت در دهه 90 به فروپاشی شوروی و فرو ریختن دیوار برلین انجامید، نشاندهنده روحیه ضداستبدادی و آزادیگرایانه مردم در سطح بینالمللی بود. در واقع، انسان اواخر قرن بیستم انسانی بود که به دنبال فرو ریختن دیوارهای استبداد و حکومتهای خودکامه و موانع فکری بود، برای این کار هم نیازمند گفتوگو بود و نگاهی جهانی به پدیدههای پیرامون خود داشت. اینترنت با این خواست تلاقی کرد و رسانه این دوران شد.
آیا میتوان تغییر و تحولاتی را که این روزها در کشورهای پیرامونی ما اتفاق افتاده نیز ماحصل همان گشایشی دانست که اینترنت به وجود آورده است؟
نه به تعبیری که شما در این پرسش به آن اشاره کردید. حرف من این است که پیوند بسیار محکمی بین تحولات اجتماعی و پیشرفت یا سترش فناوریها و وسایل ارتباط جمعی وجود دارد. در واقع این دو به مدد یکدیگر میآیند، نه اینکه یکی الزاما باعث به وجود آمدن دیگری باشد. همانگونه که به طور قطع و یقین نمیتوان گفت این مناسبات اجتماعی اروپای قرن پانزدهم بود که منجر به اختراع صنعت چاپ شد، نمیتوان با قاطعیت ادعا کرد صنعت چاپ تحولات اجتماعی قرن پانزدهم را رقم زد. به بیان دیگر، هر چند رسانهها در بستر تحولات اجتماعی شکل میگیرند اما به محض ایجاد و شکلگیری یا حتی قبل از آن تاثیر خود را بر تحولات اجتماعی میگذارند. به همین خاطر است که زیاد نباید به دنبال این بود که رسانهها موجب تغییر و تحولات اجتماعی میشوند یا تغییر و تحولات اجتماعی سبب گسترش رسانههای ارتباطی میشوند بلکه باید دنبال تعامل جامعه و فناوری با یکدیگر بود. به همان مثال چاپ برگردیم، تلاقی چاپ و تحولات اجتماعی قرن پانزدهم، شکوفایی عظیمی در عرصه اندیشه، اقتصاد و سیاست به وجود آورد. در عرصه اندیشه تحول کاملا آشکار بود. این یک تعبیر بسیار معروف است که «صنعت چاپ زنجیر را از پای کتاب باز کرد» چرا که امکان تکثیر کتاب را که در آن زمان در اختیار مطلق کلیسا و دربار بود، همگانی کرد. در حوزه اقتصاد هم نویسنده حرفهای یا کتابفروش، چاپخانه و کارگر چاپ از جمله پدیدههای نوین بودند که بر اثر چاپ به وجد آمدند.
در عرصه سیاست مخالفت ماهوی چاپ با جمود و جامعه تکصدایی آشکار بود. نکتههای جالبی هم در این عرصه وجود داشت. چنان که میدانید اولین کاتالوگهای چاپی، فهرست کتابهای ممنوعهای بود که کلیسا منتشر میکرد. چاپ، مفهوم «بر سر دوراهی قرار گرفتن مستبدان» را بهتر از قبل عیان کرد. مستبدان، پادشاهان و کلیسا میخواستند با انتشار فهرست کتابهای ممنوعه مردم را از خواندن برخی کتابها منع کنند اما همزمان با انتشار اینگونه فهرستها به مردم خبر میدادند جریانهای فکری مخالفی هم وجود دارند که خطر میکنند و کتابهایی جز آنچه مستبدان میخواهند منتشر میکنند. همین آگاهی از بودن کتابهای ممنوعه و سپس مطبوعات ممنوعه، موجهای رادیویی ممنوعه و اکنون سایتهای ممنوعه و شبکههای ماهوارهای ممنوعه مردم را به خواندن، گوش سپردن و تماشا کردن آنها ترغیب میکند.
نکته دیگری که در مواجهه با فضای مجازی به نوعی مناقشهبرانگیز به شمار میرود، بحث حریم خصوصی است. نکته اینجاست که بسیاری معتقدند آنچه بر فضای مجازی و مخصوصا دیوارهای مخصوص به شبکههای اجتماعی نوشته میشود، دیگر در حیطه حریم خصوصی نمیگنجد و اگر روی آن جرمی صورت گیرد نیز جرم مشهود است و قابل پیگیری. میخواستم از شما در این باره سوال کنم که چگونه میتوان با این تناقض مواجه شد و حریم خصوصی در چنین وضعیتی چه معنایی پیدا خواهد کرد؟
البته پاسخ به این سوال نیازمند یک رویکرد حقوقی است که من در آن صاحبنظر نیستم. این قدر میتوانم توضیح دهم که یکی از عناصر اصلی تحقق جرم مطبوعاتی، انتشار است. مادامي که کسی چیزی را منتشر نکرده مرتکب جرم نشده، کمااینکه اگر کسی تندترین مطلب سیاسی کائنات را بنویسد اما آن را در کشوی میز تحریرش بگذارد مرتکب جرم مطبوعاتی نشده است، بحث وقتی پیش میآید که آن نوشته را از کشوی میزمان برداریم و در تعدادی نسخه برای مثال روی دیوارهای شهر بچسبانیم.
سوال من این است که به نظر میرسد مفهوم حریم خصوصی در چنین شرایطی دچار تغییر شده باشد.
در بحث حریم خصوصی ما به بعضی حوزهها توجه ویژه داریم. برای مثال حریم مکانی، حریم ارتباطات، حریم اطلاعات و حریم فیزیکی از جمله مهمترین حوزههای حریم خصوصی تلقی میشوند و کسی حق ندارد آنها را نقض کند. در بحث حریم ارتباطات، موضوع مصون ماندن نامهها، تماسهای تلفنی و ایمیلها از تعرض دیگران – دولت، بخش خصوصی و افراد دیگر- است. فیسبوک پدیده تازهای است و متخصصان علوم اجتماعی و حقوق باید درباره آن بحث کنند. شما در فیسبوک و گوگلپلاس میتوانید جمعهای کاملا خصوصی و خانوادگی تشکیل دهی و مانند اینکه یک میهمانی ترتیب دادهاید در آن با آشنایانتان درباره موضوعهای روز گپ و گفت و حتی بحثهای خیلی داغ و جدی بکنید. آیا وقتی شما در میهمانیهای خانوادگی جمع میشوید پیش نمیآید درباره مسائل روز صحبت و گاه بحث و جدل کنید؟ همهمان همین کار را میکنیم. حالا اگر برای مثال من یا یکی از اقوامم در جمع خانوادگی یا با یکی از دوستانم در جمعی دوستانه به انتقاد از وضعیت بپردازیم و برای مثال حتی تندترین تعبیرها را درباره مسوولان به کار ببریم، مقامات مجازند بیایند و ما را دستگیر کنند؟ میخواهم بگویم بحث درباره شبکههای اجتماعی و انتشار مطلب از طریق این شبکهها، هنوز در مرحله آغازین است و اما و اگرهای فراوانی درباره آنها وجود دارد. به همین خاطر گفتم باید متخصصان مسائل اجتماعی و حقوقدانها در این باره تعامل و اندیشه کنند. اصلا آیا حکومت حق دارد بدون دعوت و اجازه به این فضاها سرک بکشد و ببیند تعدادی دوست یا فامیل درباره مسائل چگونه فکر میکنند؟ این پرسشها مختص ایران نیست و بسیاری از متخصصان غربی هم کماکان دارند درباره آنها بحث میکنند. البته سرعت تحولات در محیط وب بسیار زیاد است سرعت اینگونه بحثها و نتیجه گرفتن از آنها خیلی کم!
به نظر من بخشی از این اتفاقات که برخلاف ذات روشنگرانه ابزارهای ارتباطی عمل میکنند نیز به تعاریف ناقصی برمیگردد که تاکنون از کارکردهای آنان ارائه شده است.
بله. نکته اینجاست که جامعهها باید در تصمیمگیریها به یک پختگی برسند. یک مثال ساده و قدری دور از ذهن شاید بتواند پیچیدگیهای موضوع را روشن کند. اگر فرزند شما بر اثر بیدقتی نفیسترین گلدان منزل را بشکند، شما با او چه میکنید؟ آیا او را به خاطر شکستن گلدان میکشید یا اینکه گلدان بعدی را پنهان میکنید؟ کار درست این است که کودک را متوجه کنید که مراقب گلدان باشد. جز این کاری نمیشود کرد. از این مثال میخواهم نتیجه بگیرم که باید پختگی به خرج دهیم و رفتار بازیگوشانه جامعه و فناوری با یکدیگر را برای مدتی به رسمیت بشناسیم تا جامعه و فناوری هر دو به پختگی برسند. مهمترین مانع سر راه این پختگی، ممنوعیت است. جامعه و رسانه ممنوع هیچ کدام به بلوغ نمیرسند.
اتفاقا به نظر من دقیقا همین اتفاق در ایران افتاده است، به این ترتیب که در ابتدای حضور فناوریهای ارتباطی تا حدی با این بازیگوشی با تسامح برخورد میشود اما مشکل از تصمیمگیریهایی به وجود میآید که پس از آن گرفته میشود.
درست میگویید تسامح آغازین و البته بسیار کوتاهمدت ما نتیجه درک واقعبینانه از نسبت جامعه و نوآوریها نیست بلکه محصول ناآشنایی و ناآگای مسوولان از تحولات و ماهیت آنهاست. متاسفانه به محض اینکه قدری ابعاد موضوع، به خصوص از منظر مناسبات قدرت، روشن میشود به فکر محدودیت و ممنوعیت میافتیم، نکته جالبی که گفتم وجود دارد. سرعت تحول در عرصه فناوری بسیار زیاد است و تصمیمگیریهای به دور از واقعیت ما به گرد پای تحولات هم نمیرسد. به محض اینکه به خیال خود مسالهای را رفع و رجوع میکنیم دهها مساله دیگر از راه میرسند. اینجاست که با نوعی دویدن بیحاصل روبهرو میشویم. در ابتدا عدم آگاهی ما امکان بازیگوشی مردم با فناوری را به وجود میآورد اما به محض اینکه توانایی مقابله با آن بازیگوشی را پیدا مینیم بدون توجه به ملاحظات فرهنگی، اجتماعی، تاریخی، جهانی و…، به صورتی آمرانه دست به تصمیمگیری میزنیم و بعد تازه متوجه میشویم که حوزههای بیشماری پدیدار شدهاند که حتی فرصت بررسی آنها را نداریم. اینگونه است که در این عرصه با نوعی جنگ نابرابر میان اراده محدود مدیریت جامعه و تحولات بیحد و حصر حوزه فناوری مواجه هستیم.
خود من در طول این 20 سالی که از حضور اینترنت در ایران میگذرد مرتبا از سرعت و چگونگی تحولاتی که در آن رخ داده حیرتزده شدهام. من از ابتدای ورود این پدیده تقریبا در جریان آن قرار داشتم، ابتدا از حضور اینترنت شگفتزده شدم و پس از آن مرحله به مرحله از تولد وبسایتهای مختلف، وبلاگها، رسانهها، شبکههای اجتماعی و روزنامهنگاری شهروندی حیرتزده شدهام و مطمئنم که از این پس باز هم شگفتزده خواهم شد.
واقعیت این است که ما در عصر حیرت و شگفتی بیپایان به سر میبریم. حال مساله این است که حکومتها با وجود تحولاتی چنین سریع در عرصه فناوریها میخواهند چه کنند؟ آیا تا همین چند سال پیش اصلا به ذهن کسی خطور میکرد که وسیلهای داشته باشد به نام موبایل که با آن صحبت کند، صدا ضبط کند و عکس بگیرد و مهمتر از همه به کمک آن از مرگ نجات یابد؟ میخواهم بگویم حکومتهای واقعگرا هم باید حیرتزدگی خود را به رسمیت بشناسند. به خصوص که این تحولات خارج از اراده هر فرد یا دولت و حکومتی در حال رخ دادن است و نمیتوان جلوی آن را گرفت. مطمئن باشید اگر امکان چنین کاری وجود داشت حتما کسانی قبل از ما جلوی آن را گرفته بودند.
چندی پیش یکی از مسوولان اداره مبارزه با جرائم اینترنتی درباره ممنوعیت حضور در شبکههای اجتماعی به این نکته اشاره کرده بود که اساسا چه لزومی دارد اینقدر آدمها با یکدیگر دوست شوند و ارتباط برقرار کنند؟
چنین سخنی نشان از عدم آگاهی فرد نسبت به اوضاع و احوال پیرامون خود دارد. بر اساس حداقل برآوردها چهار میلیون ایرانی در خارج از کشور زدگی میکنند. برآوردهای دیگر تا هفت ميليون نفر را دربر میگیرد. معنی این آمار این است که ما کمتر خانوادهای داریم که یک یا چند عضو آن خارج از ایران نباشند. طبیعی است که ایرانیها دوست دارند با اعضای خانوادهشان در داخل و خارج مراوده داشته باشند. فرزندانمان هم دوست دارند با فرزندان اقوام و دوستانمان در خارج مراوده داشته باشند.
این یک خواست و میل طبیعی است و اگر چنین تمایلی وجود نداشته باشد باید نگران شویم. اینترنت ارزانترین، سریعترین و بهترین راه برقراری این ارتباط است. وقتی برادر یا پسرعموی من ازدواج میکنند یا صاحب فرزند میشوند و من فرصت حضور د خارج ندارم آیا باید از دیدن عکسهای ازدواج آنها یا فرزندشان محروم باشم. چه کسی دیگر نامه مینویسد و عکسی در پاکت میگذارد و برای قوم و خویشش برای مثال در استرالیا میفرستد. اینترنت و شبکههای اجتماعی این فرصت را به همه ما دادهاند که جمعهای خانوادگی، دوستانه یا تعریفشده خودمان را داشته باشیم و با یک اشاره انگشت عکس و فیلم و صدا و متن را برای همه اعضای جمعمان ارسال کنیم و از این ارتباطمان نهایت لذت را ببریم.
این فرآیند طبیعی و کاملا انسانی است، چرا میخواهیم این حس عمیق و انسانی ارتباط برقرار کردن را منکوب کنیم؟ اگر اشکالی در موضوع وجود دارد اول اید یقه کسانی را گرفت که باعث شدهاند چند میلیون نفر از کشور بروند. اگر رفتن هم به تعبیر مقامهای محترم مسوول خوب است پس چرا داشتن ارتباط بد است؟ بخش قابل توجهی از نیازهای امروزه ما توسط اینترنت برآورده میشود، این به تمامی فرصت است، نباید به عنوان تهدید به آن نگاه کرد.
همانطور که میدانید گروهی هستند که معتقدند اینترنت در مقایسه با سایر رسانههای پیش از خود نوعی سطحینگری گسترده در میان کاربران خود ایجاد میکند، آیا نمیتوان در چنین عرصهای آن را به عنوان تهدیدی برای فهم و بینش عمومی به شمار آورد؟
این مساله بستگی به این دارد که شما خودتان چگونه آدمی باشید و از اینترنت چگونه استفاده کنید…
مثلا خیلیها معتقدند دوستیهای شکلگرفته در فضای مجازی بسیار سطحیتر از دوستیهای جهان واقعی است.
بگذریم از اینکه مدتهاست «جهان واقعی» و «جهان مجازی» معناهای پیشین خود را از دست دادهاند اما آیا میشود از این خیلیها بپرسید دوستیها در جهان «واقعی» را چگونه ارزیابی میکنند؟ برداشت ما از موضوعات باید قدری نو شود. نکته این است که ابزارهای نوین ارتباطی و مثلا اینترنت جلوی کسی را برای اینکه مطالعه عمیق کند نگرفتهاند. اگر کسی قصد مطالعه عمیق داشته باشد، این ابزارها بدون شک به عنوان امکانی عالی در خدمت او خواهند بود. امروزه با انتشار
منبع : عصرارتباط