نامه اى از سينا مطلبى به معتمدى: آقاى وزير درکتان مى کنم
وبلاگ روزنگار – يك روز پيش از خروجم از ايران، خواندم كه وزير پست، تلگراف و تلفن در اجلاس ژنو با پرسشهايى درباره بازداشت من روبهرو شده است.
وزير، ابتدا وانمود كرد كه چيزى نمىداند، سپس مدعى شد كه بازداشت من ارتباطى با وبلاگم نداشته است.
اگر آماده سفر نبودم، يا همچون ماههاى گذشته به سكوت رنجبار تن مىدادم و اين گفته را نيز چون گفتهها و شنيدههاى بىپايه ديگر ناديده مىگرفتم. يا به سخن مىآمدم و پاسخ وزير را مىدادم. اما چند ساعتى پيش از ترك ايران، ترجيح دادم تا صبر كنم بلكه در فضاى خارج از كشور، راحتتر روزه سكوت را بشكنم.
اما واكنش حمايتآميز و مهربانانه دوستان هميشه وفادارم در وبلاگهايشان من را از هر پاسخى بىنياز كرد. آنچه در پى مىآيد، نه پاسخ به گفتههاى معتمدى بلكه درددلى است كه ماهها در سينه خود حبس كردهام.
آقاى وزير!
شما را درك مىكنم وقتى كه مىخواهيد پيش ميزبانان و ميهمانان خارجى آبرو نگه داريد و وانمود كنيد كه از بازداشت من چيزى نمىدانيد.
حتى گلايه نمىكنم كه چرا با معاون پيشين خود ( و مشاور كنونى رئيسجمهور) مشورتى نكرديد و خبر نداريد در همان روزهايى كه به در و ديوار سفيد بازداشتگاه خيره شده بودم، نصرالله جهانگرد در مصاحبهاى يادى از من و وبلاگم كرد تا حمايتى كرده باشد.
انتظار ندارم كه مشغله وزارتى فرصتى برايتان گذاشته باشد تا نوشتههاى همكاران روزنامهنگارم را خوانده باشيد يا نگاهى به وبلاگهاى دوستانم انداخته باشيد كه همگى در روزهاى سختى با لطف و حمايتشان ياورم بودند. حتى باور نمىكنم خوانده باشيد كه چند ساعتى پيش از بازداشت، خبر احضار و شرح اتهامم را در وبلاگ خود هم نوشته بودم.
شما وزير هستيد و درگير وزارت و ناگزير بايد وزارتخانهاى را بگردانيد كه مىگويند اين روزها دغدغهاش اطلاعرسانى است. پس نبايد گله كرد كه ميان اين همه گرفتارى، چرا خود بىاطلاع ماندهايد يا بىاطلاع مىنماييد.
آقاى وزير! باز هم دركتان مىكنم، وقتى كه سرانجام در پاسخ به خبرنگار بىبىسى مىپذيريد كه بازداشتى در كار بوده است اما «ارتباطى با وبلاگنويسى» نداشته است. هرچه باشد اين گونه سخن گفتن و بهانه آوردن را پيشتر از سخنگويان دستگاه قضايى آموختهايد.
توقع ندارم كه پرونده من را ديده باشيد تا بدانيد هشتاد درصد از بازجويىهايم، چه در زندان و چه پيش از آن، جز درباره همين وبلاگ نبوده است و جز آن به مصاحبهها و مقالاتم نيز پرداختهاند. توقع ندارم چون مىدانم كه حتى وزير در كشور ما جايگاهى ندارد تا بتواند پروندهاى را از يك بازجو بخواهد.
حتى وقتى خبر نداريد كه در مراحل مختلف بازجويى به اقدام عليه امنيت ملى، تبليغ عليه نظام و ترويج گروههاى برانداز متهم شدهام باز هم گلهاى ندارم زيرا در اين ماهها، سكوتى تحميلى را پشت سر گذاشتهام و نكتهاى نگتهام كه اكنون بابت نشنيدنش از كسى طلبكار باشم.
آقاى وزير! دركتان مىكنم اگر به روى خود نمىآوريد كه سالهاست در دستگاه قضايى، براى متهمان سياسى و مطبوعاتى اتهامات حاشيهاى هم مىسازند تا رنگ و لعابى به پرونده بدهند، دركتان مىكنم چون وزير مملكت هستيد و قرار نيست عليه خودتان پرونده سازى كنيد. شما را چه باك اگر من و امسال من قربانى آبروى نظمى شويم كه شما را به صدر مىرساند.
يكى را به جاسوسى متهم مىكنند، در دفتر وكالت ديگرى اسلحه مىيابند، از ميان آلبوم خصوصى نويسنده سالخوردهاى عكس دخترش را در يك ميهمانى خانوادگى به يغما مىبرند و ضميمه پرونده مىكنند تا پروندههاى سياسى را لاى پوشههاى غيرسياسى پنهان كنند، سهم من هم «نوشيدن مشروبات الكلى» شده بود. گيرم كه اگر دستتان به پروندهام مىرسيد، مىديديد كه حتى يك شيشه خالى مشروب هم از بازرسى خانه ما حاصل نشد اما در عوض نسخه كامل مطالب وبلاگم با حاشيهنويسى بازجو و بازجوها پرونده من را قطور مىكرد.
بىاطلاعى شما را درك مىكنم اما درك نمىكنم كه چرا به اين بىخبرى اقرار نمىكنيد و بىجهت خود را مطلع مىنماييد و حكم صادر مىكنيد و حقايق آشكار را منكر مىشويد. درك نمىكنم كه چرا هرگز شما يا دولتمرد ديگرى چون شما، دست كم براى آنكه در پاسخ به خبرنگارى ارجى باز نماند، سراغى از ماجراى من نگرفت، سكوتم را نشكست و جوياى اخبارم نشد. جز آن سياستمدار كوتاه قامت و بلند همت كه امروز خشم مخالفان، او را از هر منصب حكومتى بيرون رانده است، كدام مقام مسئول كوشيد تا بداند كه در زندان انفرادى و بازجويىهاى خيابانى پس از آن بر من چه گذشته است؟
آقاى وزير! دركتان مىكنم اگر بنا به مصلحت يا به اقتضاى حفظ آبرو، حقيقتى را پنهان كنيد، ناديده بگيريد يا حتى دروغ بگوييد، اما دركتان نمىكنم اگر اين دروغها را خود باور كنيد و از دروغگويى لذت ببريد.