تکنولوژی

آیا یک شرکت می‌تواند روح داشته باشد؟

نام نویسنده: Michael B. Dorff

با توجه به رسوایی‌های شرکتی اخیر مانند رسوایی ولز فارگو، این موضوع به ذهن خطور می‌کند که شرکت‌ها به جز سودآوری برای صاحبان سهام خود به دنبال چه چیز دیگری هستند. در این دوره که صندوق‌های تامین اطمینان شرکت‌ها را تحت فشار می‌گذارند تا بازدهی سهام بیشتری داشته باشند، شرکتی که به کارکنانش، به محیط زیست و جوامعی که در آن فعالیت می‌کند اهمیت می‌دهد، می‌تواند نفس بکشد؟ به عبارت دیگر، آیا یک شرکت می‌تواند روح داشته باشد؟

مارک فیلدز، مدیرعامل شرکت فورد موتور چنین اعتقادی دارد. او در مصاحبه‌ای با نشریه فورچون، با اشاره به سیاستی که شرکت فورد سال‌ها در کمک‌های خیرخواهانه داشته، فعالیت‌های داوطلبانه کارمندان و رتبه خوب در رفتار شرکتی، آن را «شرکتی دارای روح» نامید. فیلدز در این مصاحبه جمله‌ای از هنری فورد، بنیان‌گذار شرکت فورد را نقل کرد که گفته بود: «کسب‌وکاری که به جز پول چیز دیگری به دست نمی‌آورد، کسب‌وکار ضعیفی است.» بنابراین به گفته فیلدز، شرکت فورد موتور دارای روح است، چون بخشی از منابع خود را به کارهای خیریه اختصاص می‌دهد و رفتار اخلاق‌مدارانه‌ای دارد. در غیر این‌صورت، شرکت‌ها فقط یک هویت معمولی برای سودافزایی دارند که می‌خواهد بخش عمده‌ای از سود خالص خود را به صاحبان سهام بازگرداند.

هنری فورد چنین هویتی را برای شرکتش در ذهن نداشت. این موضوع حداقل در موضعی که حدود یک قرن پیش در دادگاه معروفی که علیه او ترتیب داده شده بود، مشهود بود. در این پرونده، دو تن از سهامداران اصلی شرکت که دو برادر به نام‌های جان اف. دوج و هوراک ای. دوج بودند، شکایت کرده بودند که فورد بیشتر منابع نقدی شرکت را برای اهداف اجتماعی منحرف می‌کند و به جای توزیع وجوه مازاد شرکت به صاحبان سهام، تلاش می‌کند ظرفیت تولید شرکت را توسعه دهد، کارگران بیشتری استخدام کند و قیمت خودروها را کاهش دهد. شکایت برادران دوج این بود که هدف فورد تضمین شکوفایی بلندمدت کسب‌وکار نیست، بلکه او می‌خواهد به کارگران و مشتریان خود بیشتر سود برساند و این شرکت را بیشتر به یک خیریه تبدیل کند. تقاضا برای خودروهای فورد آنقدر زیاد بود که این شرکت می‌توانست کل موجودی کالای خود را با قیمتی بسیار بالاتر خالی کند، اما هنری فورد اصرار داشت هر سال قیمت خودروها را پایین بیاورد.

برادران دوج در شکایت خود به اظهارات فورد که در روزنامه‌های محلی و ملی چاپ شده بود استناد کرده بودند؛ اینکه آرزوی او این بوده که «همچنان افراد بیشتری را استخدام کنم، مزایای سیستم صنعتی را به بیشترین حد خود برسانم و به کارگران کمک کنم زندگی و خانه‌های خود را بسازند. برای این هدف، باید سهم بیشتری از سود خالص شرکت را به چرخه کسب‌وکار برگردانیم.» به عبارت دیگر، برادران دوج می‌گفتند هنری فورد معتقد است بعد از اینکه صاحبان سهام یک سود منطقی و قانونی دریافت کردند، شرکت باید بقیه منابع خود را به ارتقای جامعه اختصاص دهد. از نظر فورد، این یعنی تولید محصولات بهتر با قیمت پایین‌تر و استخدام نیروی بیشتر با دستمزد مناسب. تعجبی ندارد که صاحبان سهام فورد موتور فکر دیگری داشتند.

مارک فیلدز به طریقی خود را در موقعیتی مشابه هنری فورد می‌بیند. برخی سرمایه‌گذاران سازمانی و صندوق‌های تامین اطمینان امروزی هم مثل براداران دوج، می‌خواهند سود شرکت‌ها در عوض تامین سرمایه‌ای که آنها داشته‌اند، میان صاحبان سهام توزیع شود. و شرکت فیلدز به نوبه خود اقدامات درستکارانه‌ای را مدیریت کرده است. سخنگوی فورد موتور تاکید دارد که «استفاده صرف از تعریفی که در مصاحبه نشریه فورچون آمده، به‌طور کامل نشان‌دهنده دیدگاه فورد و کلیه کارهایی که انجام داده نیست» و در واقع، این شرکت در سال‌های گذشته فرآیندهای تولید خود را سبز کرده و منبع‌یابی خود را بیشتر در جهت حفاظت از محیط زیست سوق داده و پروژه‌هایی را برای ارتقای ایمنی راننده و یافتن روش‌هایی برای کاهش تراکم جاده‌ها راه‌اندازی کرده است. اینها پروژه‌های ارزشمندی هستند، اما اهداف فیلدز هنوز به پای طرح هنری فورد برای دست کشیدن از سود شرکت به‌منظور افزایش اشتغال برای مردم آمریکا و عرضه خودرو با قیمت پایین‌تر، نمی‌رسند. درست است که همه شرکت‌های انتفاعی به هدف پول درآوردن طراحی شده‌اند، اما کاری که این شرکت‌ها با این پول انجام می‌دهند به افرادی بستگی دارد که آنها را اداره می‌کنند؛ یعنی هیات‌مدیره. اعضای هیات‌مدیره آزادند سود سهام شرکت را برای خود بردارند یا دوباره سهام شرکت را خریداری کنند. آنها همچنین آزادند در بخش تحقیق و توسعه سرمایه‌گذاری کنند، دستمزد کارکنان را افزایش دهند، هزینه بیشتری صرف روش‌های تولید دوستدار محیط زیست کنند و کیفیت محصول را افزایش یا قیمت آن را کاهش دهند.

پس، مساله این نیست که هیات‌مدیره و مدیران اجرایی باید چه کار کنند، بلکه باید پرسید انتخاب آنها چیست. هدف اولیه فیلدز این است که تصمیماتی اتخاذ کند که به موفقیت کسب‌وکار بینجامد. از نظر او این کار مستلزم آن است که کارمندان و مشتریان شرکت متقاعد شوند کار شرکت فورد فراتر از تولید خودرو است. وقتی از او در مورد ریسک ماموریت نداشتن برای شرکت سوال شد، جواب داد: «من فکر می‌کنم ریسک این است که نتوانید استعدادهایی را که برای موفق کردن کسب‌وکارتان در طول زمان می‌خواهید، جذب و حفظ کنید. این مبنای کار است.» اما برای هنری فورد، این مبنا متفاوت و بزرگ‌تر بود. در نبود قوانین بنیادین جدید، مدیران بیشتری همچون فیلدز تلاش می‌کنند برای اجرایی کردن توصیه هنری فورد، طرح‌های جاه‌طلبانه اتخاذ کنند؛ طرح‌هایی که فراتر از کمک‌های خیرخواهانه و اجرای اقدامات پایداری است. در واقع این مدیران تلاش می‌کنند به شرکت‌های خود روح دهند.

 

منبع: The Atlantic

منبع : دنیای اقتصاد

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا