نام نویسنده: نازنین دانشور – مدیرعامل شرکت تخفیفان
شاید زمانیکه ایده تخفیفان سال ۱۳۸۹ به ذهنم رسید فراز و نشیبهای کارآفرینی در ایران را در این حد نمیدیدم. در آن زمان فضای وجود نداشته کارآفرینی در آی تی در ایران و مشکلات محتمل برای فعالیت یک خانم جوان هیچ موقع فکر مرا حتی برای لحظهای درگیر نکرد. گاهی اوقات فکر میکنم به آن ،حس بیتابانه و عاشقانه برای کارآفرینی میگویند.
کار را در محیطی ناآشنا بدون هیچ همکار، بدون هیچ سابقه و بدون فرهنگ این کار که ناشی از عدم وجود سایت مشابهی بود، برای اولین بار شروع کردیم، من و خواهرم. تا امروز که سه سال از آن میگذرد، تا امروز که کارآفرین برتر شدیم و به صورت مداوم در چند سال گذشته به عنوان برترین وبسایت خرید گروهی ایران انتخاب شدیم. تا چند ماه پیش که با افتخار دعوتنامه دانشگاه برکلی کالیفرنیا و سیلیکون ولی را دریافت کردیم.
تیرماه بود که در ایمیلم دعوتنامهای رسمی از دانشگاه برکلی را دریافت کردم. دعوتنامه از دانشگاهی که حتی نام آن یادآور بزرگترین موفقیتهای دنیاست و آن هم دعوتنامه برای سخنرانی در کنفرانسی با عنوان پل ۲۰۱۴: ; کارآفرینی آی تی و تکنولوژی در ایران، چالشها و موقعیتها.
چک کردن لیست سخنرانها و دیدن نامهایی مثل معاون ارشد آمازون و یا کارآفرینان برتر ایرانی خارج و داخل کشور مثل شرکت معروف سیلیکون ولی، گوگل، ۵۰۰ استارتاپ، براد کام، همکاران سیستم و شرکتهای دیگر افتخاری بود و مسلماً موقعیتی خاص و افتخار آمیز برای تخفیفان که ما را به عنوان کارآفرین در حوزه وب ایران در داخل کشور انتخاب کرده بودند.
کنفرانس بهموقع و با سخنرانی استادان برتر دانشگاه برکلی آغاز و سپس نوبت به آقای کامران الهیان رسید، یکی از موفقترین افراد ایرانی در سیلیکون ولی با سخنرانی بسیار تأثیر گذار که باور ایشان چیزی است که از ته قلب به آن ایمان دارم. کارآفرینی بالاتر از تمامی مرزها و مشکلات سیاسی بین جوامع است.
پس از آن نوبت پنل و سخنرانی ما بود، چالشهای کارآفرینی:
سخنرانی بنده در پنل اول کنفرانس و همراه با دوستانی مانند معاون ارشد آمازون، مدیرعامل فناپ، مدیرعامل افرانت، مدیرعامل شرکت بینا، مؤسس ۵۰۰ استارتاپ و چندین دوست دیگر بود.
پنل با سخنرانی یاسی بیانی آغاز شد و ایشان که کارآفرین بوده و اکنون نیز در یکی از بزرگترین شرکتهای فعال در حوزه سلامتی جزو مدیران ارشد میباشد از حس و تلاشهای خود در زمان کارآفرینی گفت.
نفر بعدی نوبت دکتر نرگس بنیاسدی بود که شرکتی را به نام بینا تاسیس کرده و در زمینه تکنولوژیهای سطح بالا فعالیت میکند. ایشان نیز خلاصهای از فعالیتهای خود و شرکتشان را ارایه کردند.
نوبت بعدی مربوط به دکتر بابک پرویز، معاون ارشد شرکت آمازون و تجربیات بینظیر ایشان بود، ایشان بزرگترین ثروت ایران را نیروهای انسانی بسیار توانمند و با استعداد عنوان کرد.
نفر بعدی هم دیوید مکلور مؤسس ۵۰۰ استارتاپ بود با ظاهری کاملا متفاوت و شخصیتی بسیار موفق و روحیهای کاملاً استارتاپی. دیوید مکلور به سرمایهگذاران گفت در تعداد زیادی شرکت سرمایهگذاری کنند با مقادیر کم چون درصد بسیار بالایی از این استارتاپها میمیرند. همچنین او تمامی افراد و ایرانیهای موفق آمریکا را به سرمایهگذاری در ایران دعوت کرد. در رأی گیری اینکه چه کسانی حاضرند سال دیگر ۱۰ هزار دلار در یک شرکت سرمایهگذاری کنند، دستان زیادی بلند شد… حالا باید وایستاد و دید، هر چند فکر کنم آقای مک لور زیاد با شرایط اقتصادی در ایران آشنا نیستند که مبلغ ۱۰ هزار دلار معادل حدوداً ۳۰ میلیون تومان را هزینه مناسبی برای راهاندازی یک استارتاپ میبینند!
نفر بعدی آقای قاسمزاده مدیرعامل افرانت بودند که به زحمتهای ۱۶ سال گذشته خود در افرانت اشاره کرده و موفقیت افرانت و ارتقا آن به بورس را خیلی جالب دیدم و بهخصوص اینکه اشاره کردند قیمت و دارایی شرکت قبل از بورس ۶.۵ میلیون دلار معادل ۱۸ میلیارد تومان بوده و امروز پس از سه سال حضور در بورس ۱۰ برابر شده و به مبلغ ۶۰ میلیون دلار معادل ۱۸۰ میلیارد تومان افزایش پیدا کرده است که رقم بسیار قابل توجهی است.
نفر بعدی نوبت من بود به عنوان جوانترین فرد در پنل سخنرانی و تنها خانم و فرد دعوت شده از حوزه وب ایران. در زمان ساخت پرزنتیشن فقط یک هدف داشتم، نشان دادن ایران واقعی، پتانسیل موجود، ارایه تخفیفان به عنوان یک مدل موفق و از بین بردن ترس آدمهایی که خیلی سال هست به ایران نیومدن.
اسلاید دومم دقیقاً جواب میداد به ۸۰۰ جفت چشمی که حضور داشتن و ۵۰۰۰ نفری که از طریق ویدیو شاهد کنفرانس بودند که سؤالی داشتن که با چه انگیزهای به ایران برگشتی؟ چرا برگشتی و توضیح دادم چیزهایی بزرگتری هست که نمیتونم بگم اما اگر عشق باشه به تاثیر، به تغییر، به کار جدید هیچ چیزی نگهدارت نیست و اگر منتظر باشید راه را کسی برای شما هموار کند کسی نخواهد بود جز خود شما.
اسلاید بعدی معرفی اجمالی بود از تخفیفان که از کجا شروع کردیم و امروز کجاییم و به گوشهای ناآشنای سیلیکون ولی گفتم بدون سرمایهگذاری هم میشود کار کرد. میشود بزرگ شد و پیشرفت کرد.
به آنها گفتم که تخفیفان با دو نفر شروع شد و با یک تخفیفان در هفته، در فضایی ناشناس، در فضایی بدون فرهنگ خرید آنلاین، در فضایی که تا آن زمان هیچ مدل مشابهی وجود نداشت، در فضایی که فرهنگ کار متفاوت تعریف نشده بود.
بزرگ شدن تخفیفان از ۴۰۰ مشترک به بیش از یک میلیون مشترک و داشتن بالاترین سهم بازار و فعالیت در ۷ شهر بزرگ کشور منجر به تشویق بلند و افتخارآمیز مخاطبین شد و تمامی آن با رشد طبیعی و بدون سرمایهگذاری.
در اسلایدهای بعدی اشاره کردم به پتانسیل بسیار زیاد فضای ایران و تعداد بسیار زیاد کاربرهای اینترنتی و موبایلی ایران در مقایسه با بقیه کشورهای منطقه.
مخاطبین این کنفرانس کسانی بودند که میخواستند در مورد چالشها و فرصتها بدانند، به آنها گفتم هر چند فضای کسب و کار اینترنتی در ایران هنوز کامل جا نیفتاده اما به سرعت در حال رشد است، در مورد نماد اعتماد الکترونیک به آنها توضیح دادم. سیستمهای پرداخت و بانکی جزو سؤالات ثابت پیش از ارایه بود که به آنها توضیح دادم که هر چند بهترین نیست اما پیشرفتهای خوبی کرده و الان هم به راحتی در دسترس همه هست و پرداخت و درگاه اینترنتی موضوعی حل شده در کشور است.
به نظر من یکی از مهمترین عوامل در موفقیت یک کسب و کار اینترنتی بحث اعتماد و ایجاد اطمینان در مشتریست، بهخصوص در مدلهایی مشابه تخفیفان که با دو طرف در ارتباط هستیم. هستند همکارانی در حوزه کاری ما که به هیچ وجه پاسخگوی مردم در مقابل اشتباهات خود نیستند و نتیجه آن چیزی غیر از بیاعتمادی مردم به فضای اینترنت نیست. بنابراین بایستی ما و همکاران در این حوزه توجه بیشتری کنیم.
در اینجا اشارهای کرده به سختیهای کار به عنوان خانم و سن جوان که در ایران متأسفانه انتظار دارند مدیرها همه سنهای بالا داشته باشند و آقا باشند که منجر به این شد که در سال اول کار ما من خیلی از جلسات را به همراه پدرم میرفتم و ایشان را به عنوان مدیر معرفی میکردم که این تجربه برای دوستانی در آن کشورها به شدت خندهدار است و منجر به تشویق ایشان شد و صد البته و متأسفانه که این موضوع در ایران واقعیتیست دردناک!
و در نهایت اسلاید آخر…
از ایران نترسید، آینده روشن است
این تجربه و این سخنرانی شاید جزو معدود سخنرانیهایی بود که با توجه به بازخورد افراد از خودم راضی بودم. احساس کردم که هدفم را انتقال دادم، به ایشان گفتم ما هنوز در ایران زندهایم و ایران کشوری نیست که شما تصور میکنید و حتی شده مهمان ما در ایران بیایید و من با کمال میل به شما نشان خواهم داد اتفاقات در فضای تکنولوژی را.
کنفرانس با تمام سخنرانیها و برنامههای آشنایی به پایان رسید و آدمهای بزرگی از عرصه سیلیکون ولی رو دیدیم و ادامه این کنفرانس منجر به توری جالب و جذاب در اکسلریتورهای سیلیکون ولی شد. دعوت شدیم تا به شرکتهای سرمایهگذاران ایرانی سر بزنیم و گپی در مورد فضای ایران که براشون جالب بود و توری هم در شرکتها. و من درس بزرگی از این چند روز گرفتم.
بزرگترین چیزی که در سیلیکون ولی هست، فرهنگ کارآفرینی است. فرهنگ و فضای کارآفرینی که بدون اون هیچ اتفاق دیگهای امکانپذیر نیست. بزرگترین و موفقترین مدیرعاملها همیشه در حال کمک به تازه کارها هستند و تیمها هم مداوم در حال تعامل و همافزایی.
مداما کلاسهای مربیگری برقرار هست و کارآفرینان به راحتی میبینند و میشنوند که باید از کجا وارد شوند و یا چه چیزی را امتحان نکنند و یا در ادامه مسیر چه کنند و شاید این بزرگترین ضعف ما در ایران است. نداشتن مربی و فرهنگ کارآفرینی.
در این شرکتها چیزی که دغدغه نبود فضا بود، امکانات بود، پول بود و مربی بود. شاید تمام المانهایی که به شما این فرصت را بدهد تا تمرکز کنید و به معنای واقعی کارآفرینی، نه اینکه هر روز درگیر موضوعی حاشیهای، داستانی، مالیاتی، اینترنت خرابی، نگرانیهای مالی و یا هر چیز دیگر. در آنجا هم استارتاپها با درصد بسیار بالایی میمیرند اما حداقل این است که نه به خاطر نیازهای اولیه! بلکه به دلایل روشن بیزینسی و افراد یاد میگیرند که شکست یعنی تجربه جدید و امتحان استارتاپی دیگر اما با علمی بیشتر بر موضوعات.
نکته مهم در سیلیکون ولی خلاقیت است نه کپی. اگر هم کپی اما به شیوه خاص و با ظرافتی در کار. کافیست خلاق باشید و یا به راحتی به این موضوع فکر کنید چه کنم که مشکلی را حل کنم و جواب این سؤال منجر به ایده و استارتاپ خوبی میشود و شما اتوماتیک در مسیر موفقیت قرار خواهید گرفت.
در یکی از این شرکتها به نام پلاگ اند پلی، استارتاپها انتخاب شده و به مدت سه ماه سرمایهگذاری اولیه در آنها صورت میگرفت و جا و فضا و تمامی امکانات اولیه نیز در اختیارشان قرار میگرفت تا پروژه خود را شروع کنند و این شرکت نیز همزمان همکاری نزدیک با شرکتهای بزرگی در دنیا مانند فوجیتسو، هوآوی، بلک بری، مرسدس بنز، پاناسونیک و … دارد که هر چند ماه یک بار نمایشگاهی را با حضور استارتاپها و نمایندگان این شرکتها برگزار میکند که منجر به خرید این استارتاپها و یا سرمایهگذاری این شرکتها در آنها میشود. یعنی پلی میان صنعت و استارتاپ که درک متقابلشان در حالت معمول از هم به شدت کم و کار کردن با هم سخت است. اما در عین حال هم استارتاپها نیاز به شرکتهای پشتیبان دارند و هم شرکتهای بزرگ نیاز به خلاقیت!
فیسبوک و مارکزوکربرگ
روز سوم ما در سیلیکون ولی توری بود در دو غول اینترنتی دنیا، شرکت فیس بوک و شرکت گوگل. تور را در شرکت فیس بوک شروع کردیم و با دادن سوییچ ماشین به کسی که در پارکینگ مسوول پارککردن ماشینهای پرسنل است. وارد شدیم و قاعدتاً سکیوریتی مدل فیس بوک و وارد یکی از دفترهای کار شدیم که همه به صورت نشسته و یا ایستاده مشغول کار بودند در فضایی بزرگ و باز بدون هیچ سر و صدایی. در راه رسیدن به فضای اصلی از بخش بوفه رد شدیم که پر از خوراکیهایی بود که میتوانستی با کارت پرسنلی بخوری و جالبش اینجاست هر کدوم رو میخواستی مانیتوری کوچک میگفت چقدر واسه شرکت هزینه داره، هر چند نمیخواست چیزی پرداخت کنی اما یه جوری این حس رو میداد که فیسبوک میدونه کی داره چقدر میخوره در شرکت و این حس رو میداد مه حواسمون به شما هست و جالب اینجاست که از حدود ۲۰۰ نفر کارمند آن بخش حتی یک نفر هم در بوفه نبود!
وارد حیاط شدیم، حیاطی که دور تا دورش شرکتها وبخشهای مختلف فیسبوک بودند و پر از رستورانهای با آشپزهای مختلف و فضاهایی برای غذا خوردن که خوب چون وقت ناهار نبود کسی مشغول نبود اما همه غذاها نیز رایگان بودند. هر چند در بین آنها رستورانهایی نیز بودند که چون زنجیرهای و خصوصی بودند هزینه میگرفتند و این بر اساس انتخاب بود.
در سمت چپ اتاقی مثل اتاقهای لگو بود که آن اتاق اتاق مخصوص کارآموزان بود و تمام اتاق پر بود از ابزارهای بازی قدیمی مثل آتاری و غیره!
ادامه دادیم و ناگهانی در یک اتاق شیشهای کسی را دیدم که در عکسها فقط دیده بودم، مارک زوکربرگ! خیلی ساده، صمیمی و به شدت مشغول کار و طبق معمول و مثل همه موبایل را درآورده تا عکس بگیریم که پوستری روی شیشه را دیدیم که میگفت <لطفاً از حیوانات داخل اتاق عکس نگیرید :)> و قاعدتاً نتیجه مشخص بود. اما نزدیکی این فرد به ۸۰۰۰ کارمندش حس خوب و نزدیکی بود و برخلاف مدیران مدرن کاملاً صمیمی بود!
در ادامه باشگاه ورزشی بود، محل نوشیدنی بود، بستنی فروشی بود، کافیشاپ بود، همه و همه رایگان و همه و همه خالی!!! و این سؤالی بود که اینجا مرا گیج کرد! چرا از این ۸۰۰۰ نفر هیچ کسی اینجا نیست و جواب کارمندان آنجا این بود، حس رقابت، حس ارایه نتیجه و در نهایت حس خوب کار کردن. این آدمها در آن سازمان مدلی دارند که تمامی افراد هر تیم هم تیمیهای خود را هر ماه گزینش میکنند و به آنها نمره میدهند و اگر درجه شما بالا نباشد به زودی باید خداحافظی کنید، یعنی راهی ندارید غیر از اینکه در کار خود بهترین باشید و بهترین را ارایه کنید! و گرنه باید بروید! بنابراین بهشت ساخته شده برای بهشتیان حسی را ندارد که ما از بیرون به آن نگاه میکنیم.
شرکت بعدی گوگل بود، نزدیک که شدیم نام کل منطقه و خیابان گوگل بود! گوگل آنقدر بزرگ بود که دوچرخههایی به نام جیبایک را در همه جا گذاشته بودند تا کارمندان بین ساختمانها دوچرخه سواری کنند و حتی تاکسیها و سرویسهایی بین ساختمانها جاری بود.
وارد گوگل که شدیم تقریباً زمان ناهار بود و عدهای مشغول بازی والیبال، عدهای دیگری مشغول ناهار و عده دیگری مشغول کارهای دیگر بودند. سکیوریتی و امنیت گوگل طوری بود که زیاد نتوانستیم وارد بخشهای کاری شویم اما تقریباً فضا همان فضای فیسبوک بود فقط چندین برابر بزرگتر. آدمها مشابه، شرایط مشابه و کسانی بودند که شبهای پشت سرهمی را خانه نرفته و آنجا خوابیده بودند تا نشان دهند کیفیت کارشان را!
در این محیطها آدمها به فکر بهتر بودن هستند، به فکر ارایه بهترینها تا درگیریهای دیگر و همین است که این فرهنگ است که آنها را بزرگ کرده که به چیزی غیر از بهترین بودن و رقابت سالم فکر نکنند زیرا بقیه موارد اگر هم نه الان اما در آینده تأمین خواهد شد. آنجا هم پرسنل از همه چیز راضی نیستند اما این دلیل بر کم گذاشتن در کارشان نیست. با تمامی وجود سعی بر ارایه توان خود دارند.
مروری خیلی کوتاه و گذرا بر سیلیکون ولی نشان داد که دنیای آن دنیا با چیزی که من در اروپا دیدهام متفاوت و با چیزی که در ایران وجود ندارد قابل مقایسه نیست. هم تأسف برانگیز است و هم انرژیبخش که خیلی میتوانیم در این فرآیند تغییر در این مسیر تأثیر گذار باشیم.
شاید یک سری درسهای ساده یاد بگیریم
در این محیط با هم دوست باشیم
در این محیط با هم رقابت کنیم اما سالم!
در این محیط دروغ نگوییم!
در این محیط به کذب محض و با دروغهای هر روز خود را اولین معرفی نکنیم!
در این محیط به هم کمک کنیم و همافزا باشیم
در این محیط از یکدیگر دزدی نکنیم
در این محیط به رشد فرهنگ کمک کنیم نه به تخریب آن!
در این محیط اعداد و ارقام دروغ و بیپایه و اساس ارایه ندهیم، به آن ور آبیها، مجلهها، غیره. آنها احمق نیستند! آبروی سیستم را نبریم!
در این محیط از به اشتراکگذاری نترسیم، مربی باشیم و یاد بگیریم
شاید که در اکوسیستم و فضای کارآفرینی تکنولوژی عاقبت به خیر شویم!
لینک مشاهده ویدیوهای کنفرانس
منبع : آی تی ایران
خوندن این متن کلی انگیزه بهم داد…فوق العاده بود…
کنفرانس ایرانی در آمریکا :دی جالبه… فقط برگزار کنندش امیدوارم خودشون نبوده باشند……..
گزارش بسیار مهیج و آموزنده ای بود. ممنون از سرکار خانم دانشور از جمع بندی فوق العاده شون در انتهای گزارش.
خواندن اين گزارش براي من كه الان يك شركت كوچك نرم افزاري را اداره ميكنم واقعا مهيج و تحريك كننده بود. متشكرم
بنده هم در انجا صحبت كردم. البته بطور غير حضورى.
ولى در تهران بودم و تا صبح بيدار بودم.
خانم دانشور فوق العاده بود. متن فوق ايشان را چاپ كرده و بصورت پوستر در شركتمان و دانشگاه شريف ميزنم.
كلا اين جلسه خيلى جالب بود ولى خانم دانشور حامل پيام هائى بود كه نسبت به كليه ارائه كنندگان بى نظير
تحصيل در ايران
كار و زندگى در خارج
بازگشت به وطن
موفقيت ظرف ٢-٣ سال
روحيه فوق العاده مثبت
خانم دانشور من چگونه ميتوانم بيشتر به شما كمك كنم؟
خیلی خوب بود. دوبار خوندمش.
درود. تجربه جالبي بود. قبلا از آقاي جوانمردي هم مطالب مشابهي از بريج را شنيده بودم. اميدوارم شرايط را بتوانيم به گونه اي تغيير دهيم كه بتوانيم تعامل سازنده اي با دنيا داشته باشيم.
سلام، من ديده بودم ويديو كنفرانس رو، اما اين مطلب خيلي دقيقتر بود و نكات خوبي داشت. ممنون از شما و خانم دانشور كه وقت گذاشتيد و اين رو منتشر كرديد
خیلی خوب بود. کاش همه کسانی که چنین تجربههایی کسب میکنند درباره آن مینوشتند تا شاید به درد دیگران هم بخورد.
متاسفانه فضای کار آفرینی در ایران از عدم شفافیت به شدت رنج می برد.
از اینکه چنین فرصتی برای تعدادی از کارآفرینان و فعالان حوزه آی تی فراهم شد بسیار خوشحالم ولی هیچگاه نتوانستم بفهمم که چه مرجعی و براساس چه معیاری کارآفرینان برتر و فعالانی را برای اعطای جوایز گوناگون تا برگزاری کنفرانسهایی این چنینی انتخاب می کند. اصولا چه معیار و ملاکی وجود دارد؟ گردش مالی کسب و کار (که اعلام نمی شود)، مدل کسب وکار، سابقه فعالیت یا …؟ به عنوان مثال چرا از بین سرویسهای تخفیف گروهی متعددی که بصورت قارچ گونه در 4-5 سال پیش ظهور کردند و برخی از آنها اکنون هم به کار خودشان ادامه می دهند، باید سرویس تخفیفان مورد توجه قرار گیرد؟ چرا ایده های واقعا بکری که در این سالها ارائه شده اند (و صرفا بومی شده یک سرویس خارجی نبوده اند) مورد توجه قرار نگرفتند؟ چرا در مورد منابع تامین هزینه های مالی چنین حرکتهایی شفاف سازی نمی شود؟ آیا شرکتی خصوصی تامین کننده هزینه ها است یا اینکه صرفا افرادی در داخل ایران که با برگزار کنندگان چنین کنفرانسی در آنطرف آبها رابطه دارند از عدم شفافیت موجود استفاده می کنند و هرکسی را که خودشان صلاح می دانند معرفی می کنند؟
باید توجه داشت که ما در کشوری زندگی می کنیم که از لحاظ شرایط و فرصتهای کارآفرینی در عرصه بین المللی به شدت در محدودیت هستیم و باید از فرصتهای این چنینی کمال استفاده را ببریم. باید تمام کارآفرینان ما از فرصتهای برابر برای استفاده از چنین موقعیتهایی برخوردار باشند.
بسیار لذت بردم از مطلبتون و کاری که کردین 🙂
به امید موفقیت و داشتن به جامعه سالمو پر نشاط 😉
مطلب خواندنی و جالبی بود. کاملا موافقم دروغ گویی و بزرگ نمایی از مشکلات عدیده امروز ماست. علاوه بر این به نظرم مشکل ما در ایران فقط نداشتن ها نیست بلکه این است که حتی قدر داشته ها را هم ندانیم.مثلا با غریب پرستی یک آدم درجه چندم خارجی را ترجیح بدهیم و کاسه گدایی دانش به سمت خارج از ایران به دست بگیریم.