مغز چگونه احساسات را خلق میکند؟
حالت چهره برخی افراد به غیرقابل درک بودن معروف است، تا جایی که دوستان آنها اعتراف میکنند که هرگز نمیتوانند با نگاه به صورتشان از درون آنها با خبر شوند. اما “لیزا فلدمن” (Lisa Feldman) عصب شناس مشهور میگوید که حتی اگر چهرهی این افراد گویاتر هم باشد، باز هم درک احساس درونی کار آسانی نخواهد بود.
فلدمن، دانشمند فعال در بخش عصب شناسی دانشگاه Northeastern و نویسنده کتاب “چگونگی خلق احساسات” میگوید که بسیاری از باورهای کلیدی افراد در مورد احساسات، غلط هستند. درک احساسات درونی افراد از طریق نگاه کردن به چهرهی آنها همواره متفاوت است و هیچگاه یکسان نیست و اینکه احساسات پس از رخ دادن اتفاقات برای افراد پدید میآیند، صحیح نیست. اما تصور این دانشمند از احساسات درونی چیست؟ آیا احساساتی وجود دارند که نتوان از طریق کلمات آنها را توصیف کرد؟ وبسایت The Verge در مصاحبهای که با فلدمن داشته، این سوالات را مطرح کرده است.
اخیرا ادعا کردهاید که احساسات توسط مغز ساخته میشوند. این نظریه با آنچه که تا امروز درباره احساسات میدانستیم چه تفاوتی دارد؟
نگرش جدید بر این باور است که احساسات برای شما اتفاق میافتند. وقتی اتفاقی رخ میدهد، نورونهای عصبی فعال میشوند سپس عکسالعملهای کلیشهای غیر قابل کنترل توسط شخص تولید میشوند. افراد زمانی که عصبی میشوند اخم میکنند و زمانی که غمگین هستند لبهایشان آویزان میشود. نه تنها همهی مردم دنیا این عکسالعملها را بروز میدهند، بلکه از زمان تولد قادر به شناسایی و درک اتوماتیک این نوع احساسات نیز هستند.
از نظر من، حالت چهره به تنهایی بیانگر احساس درونی شخص نیست. البته این عقیده به این معنی نیست زمانی که مغز یک حس را تولید میکند هیچ راهی برای تشخیص آن حس وجود ندارد. افراد هنگام شادی لبخند میزنند و هنگام ناراحتی حالت غمگین به خودشان میگیرند. منظور من از این حرف این است که بیان حس درونی تنها از یک راه بیان نمیشود و ممکن است به شکلهای مختلفی بروز داده شود. نحوه بیان احساسات قابل یادگیری هستند و زمانی که شخص آنها را بیاموزد، مغز قادر به تولید مجدد و بروز آنها خواهد بود.
شما در گذشته درباره مطالعاتی صحبت کردید که در آن تصاویری از حالتهای مختلف چهره به داوطلبان نشان داده میشد و از آنها میخواستید تا حس بروز داده شده از تصاویر را حدس بزنند و البته داوطلبن نیز آنها را اشتباه تشخیص میدادند. آیا افراد فرق بین احساسات کاملا متفاوت مانند حس خوشحالی و احساس گناه را تشخیص نمیدهند؟
تعجب میکنم از اینکه شما فکر میکنید حس خوشحالی و گناه متفاوت هستند. من اغلب نیمهی بالایی چهرهی دخترم را به داوطلبان نشان میدهم، آنها نیز نشانههای ناراحتی، گناه و پوچی را در چشمان او میبینند اما زمانی که تمام چهره را به انها نشان میدهم، دختری بسیار شاد و سرشار از طراوت را میبینند.
اگر چهره را به یک صدا یا یک حالت بدنی و یا یک سناریو ترکیب کنید، مطمئنا حالت چهره بسیار مبهمتر خواهد شد. در یکی از مطالعات قسمت چهره را از بدن فرد جدا کردیم و داوطلبان مثبت یا منفی بودن حس درونی چهره را تشخیص میدانند و نکته جالب اینکه تمامی حدثهایشان غلط از آب در میآمد. وقتی چهره یک فرد دارای حس درونی مثبت را درون یک موقیت منفی قرار میدهیم، مردم نیز حس درونی چهره را منفی تشخیص میدهند.
این یعنی تمامی استارتآپها و نرمافزارهای کامپیوتری که سعی میکنند با انالیز حالت چهره، احساسا درونی را تشخیص دهند، تلاش و تحقیقاتشان بیهوده است؟
با طرز نگرش فعلی که میبینیم، مطمئنا اکثر این شرکتها با شکست مواجه خواهند شد. اگر شرکتی قصد ساخت برنامه یا تکنولوژی برای تشخیص اخم، پیشانی درهم رفته به معنای ناراحتی را دارد، امیدوارم موفق باشد، اما به موفقیتشان امید ندارم. اما در صورتی که سیستمهای کامپیوتری و تکنولوژیهای بهکارگرفته شده در این زمینه به شیوهی درست مورد استفاده قرار بگیرند، مطمئنان میتوانند انقلاب عظیمی در زمینه علم تشخیص احساسات بهوجود بیاورند. دانشمندان باید بتوانند حرکات افراد را با دقت بالایی کنترل کنند. بدون شک کنترل حرکات و حالت درونی و بیرونی افراد به تشخیص حس درونی آنها کمک زیادی خواهد کرد.
همه میدانیم که احساسات در دنیا به اشکال مختلفی بیان میشوند. آیا میتوانید درباره ساخته شدن احساسات درونی بیشتر توضیح دهید؟ ظاهرا از نظر شما یک سری احساسات درونی و یک سری احساسات فیزیکی وجود دارند که گاهی اوقات توسط محیط اطراف تحریک میشوند. افراد نیز این واکنشها را به اشکال مختلفی از احساسات درونی مانند حس خشم یا گناه میبینند. این مسئله را چگونه توضیح میدهید؟
مغر همه انسانها به منظور مرتبسازی بدن، تکامل پیدا میکنند. مغز تصمیم میگیرد که منابع خود را در چه بخشی سرمایهگذاری کند. مغز همواره در حال تکامل و تلاش برای تشخیص حس درونی بدن شما به منظور تعیین مقدار انرژی مورد نیاز برای مصرف کردن است. زمانی که احساسات خیلی شدید باشند، مغز از دانستههای قبلی خود درباره احساسات به منظور بروز واکنش احساسی مناسب نسبت شرایط پیش آمده استفاده میکند.
دانستههای قبلی درباره احساسات چیست؟
همان دانستههای شما درباره احساسات هستند که لزوما انسان قابل به توصیف آنها از طریق کلمات نیست اما مغز قادر به درک آنها است. زمانی که رانندگی میکنید، مغز شما یک سری فعالیتها را به طور اتوماتیک برایتان انجام میدهد اما هیچ نیازی به بیان یا درک این توانایی نیست چون مغز شما بدون دردسر و با موفقیت آنها را برایتان انجام میدهد.
وقتی با یک احساس آشنا باشید، میتوانید آن را درک کنید. در فرهنگ ما حسی به نام ناراحتی وجود دارد اما در فرهنگ مردم “تاهیتی” چنین حسی وجود ندارد و زمانی که در موقعیت ناراحت کنندهای قرار میگیرند، حسی متفاوت و تقریبا مشابه حس کوفتگی ناشی از سرماخوردگی را بروز میدهند.
نحوه درک احساسات را چگونه یاد میگیریم؟
در ابتداییترین مراحل زندگی که اغلب توسط والدین آموزش داده میشوند البته برای حسهای لذت و یا پریشانی نیازی به آموزش فرزندان نیست. کودکان حس پریشانی و لذت را درک میکنند و میتوانند آنها را بروز دهند. اما بعضی احساسات مانند ناراحتی که در مواجهه با اتفاقات بد بروز داده میشوند، بایستی به فرزندان آموزش داده شوند.
رابطه بین زبان و بیان احساسات بسیار جذاب است. آیا نظر شما این است که اگر کلمهای برای توصیف یک حس نداشته باشیم، نمیتوانیم آن حس را بروز دهیم؟
یک مثال برایتان میآورم: مطمئنا در گذشته حس شادی حاصل از ناراحتی دیگران (Schadenfreude) به شما دست داده است، البته بدون اینکه اسم آن را بدانید. مغز شما به منظور درک و بروز این حس بایستی به سختی تلاش میکرد زمان بسیار زیادی صرف بیان آن میشد.
اما حالا که کلمهای برای بیان این حس پیدا شده، مغز نیز با سرعت بیشتر و به صورت کاملا خودکار میتواند آن را بروز دهد، دقیقا مثل زمانی که رانندگی میکنید و بسیاری از فعالیتها را به صورت خودکار انجام میدهید. زمانی که کلمهای برای بیان احساسات پیدا میشود درک و بروز آن نیز آسانتر میشود و از زمانی که مردم کلمهی “Schadenfreude” را فهمیدهاند، حس مرتبط با آن را با سهولت و سرعت بیشتری بروز میدهند.
آیا درک نحوه خلق احساسات توسط مغز موجب کنترل آسانتر آنها میشود؟
شاید اما تغییر احساسات هرگز آسان و به راحتی ضربه زدن با انگشتان بر روی صفحهی گوشیهایمان نخواهد بود. اما یادگیری نام احساسات درونی خوب است چون به شما امکان بروز احساسات دقیقتر و مناسبتر را میدهد. بیان بهتر احساسات در جهت تنظیم و کنترل حالتهادرونی کمک بهسزایی خواهد کرد. برای مثال میتوانید فرق بین پریشانی و ناراحتی را راحتتر درک کنید.
به نظر من درک نحوه خلق احساسات درونی موجب گسترش افق دید و کنترل افراد نسبت به اتفاقات اطرافشان میشود. با آگاهی از چنین درکی، به اینکه مغز شما با استفاده از تجربیات گذشتهتان، حس فعلی شما را میسازد، پی میبرید و در نتیجه میتوانید انرژی بیشتری را در زمان حال صرف کنید تا در آینده موقعیتهای مثبت بیشتری را تجربه کنید. شما میتوانید تجربیاتتان را هر از چندگاهی سازماندهی کنید تا مغزتان با اگاهی بیشتری در مقابل شرایطی که در آینده با ان مواجه میشود واکنش احساسی نشان دهد و احساسات را با نیروی اتوماتیک قدرتمندتری بروز دهد.
منبع : آیتیایران
سلام
ببخشید؛
میشه توضیح بدید که چرا انسان نیاز به احساسات دارد؟
کاشکی کمی بیشتر بود و بیشتر توضیح می داد
سلام
متن خوبی گذاشتید ولی وقتی یکی مثل من به اولین غلطاملایی بر می خوره (کلمه ی حدس پاراگراف سوم زیر عکس اولی) آن هم در متنی غیرتخصصی ترجیح میدم بقیه متن رو نخونم.
ممنون اصلاح شد