گفتوگو با دكتر حسامالدين :جامعه اطلاعاتى به سبك ايرانى
نام نویسنده: محمدرضا رييسى
Iranwsis – دكتر حسام الدين آشنا، عضو هيأت علمى و معاون پژوهشى دانشگاه امام صادق (ع)، از صاحبنظران كشورمان در حوزه مطالعات ارتباطاتى است. وى در مباحث خود در سالهاى اخير، تعامل وجوه گوناگون ارتباطات، فرهنگ و سياست را مورد توجه ويژه قرار داده است. با وى درباره رويكردش در باره جامعه اطلاعاتى به گفتوگو نشستهايم كه مىخوانيد.
اگر موافق باشيد از پيشينه مباحث تئوريك در حوزه ارتباطات و آنچه نهايتا به جامعه اطلاعاتى معروف شده است شروع كنيم.
در اين بحث من بيشتر يك رويكرد انتقادى خواهم داشت نسبت به آنچه جامعه اطلاعاتى نامگذارى كردهاند و نوع ايرانى آن. به نظر مىآيد كه از اوايل دهه 40 شمسى نخبگان ايرانى با مفاهيمى مثل انقلاب ارتباطات، تكنولوژى اطلاات يا عمر ماهوارهها آشنا شدند. از همان زمان تاكنون همواره رويكرد جبرگرايى تكنولوژيك و نظريه ابتدايى ارتباطات توسعه بر سياستهاى اطلاعاتى و ارتباطى در ايران حاكم بوده است. با تركيب رويكرد جبرگرايى تكنولوژيك (رويكرد مك لوهانى) و نظريه ارتباطات و توسعه (رويكرد لرنرى)، صرف وجود وسائل ارتباط جمعى نوين، مساوى پيشرفت تلقى مىشود و داشتن يا نداشتن امكانات سخت افزارى، ملاك و معيار توسعه و پيشرفت است گويا مىتوان تغييرات اجتماعى را دنباله تغييرات حوزههاى اطلاعات و ارتباطات تلقى كرد.
اگر به اين رويكرد صرفا به عنوان يك رويكرد مطالعاتى نگاه شود، يكى از چندين روكرد ممكن در حوزه ارتباطات و توسعه است. اما به عنوان مبناى سياستگذارى، بسيار خطرناك است. اگر بپذيريم كه نظريه ارتباطات و توسعه و ديدگاه جبرگرايى تكنولوژيك هر دو جزو تاريخ نظريههاى ارتباطات هستند نه جزو جريانهاى زنده نظريهپردازى ارتباطات، آنگاه بايد مواظب بود كه سياستگذارىهاى فعلى در همان چارچوب قرار نگيرد.
درباره جامعه اطلاعاتى در ايران چه ديدگاههايى وجود دارد؟
درباره حوزه جامعه اطلاعاتى در ايران دو ديدگاه خوشبينانه و منتقدانه وجود دارد. از منظر خوشبينانه جامعه اطلاعاتى يعنى خلق يك جهان جديد. در چنين آرمانشهرى كه نامش را جامعه اطلاعاتى گذاشتهاند، آزادىهاى فكرى، تحقيقاتى، آموزشى، تفريحى و شغلى رو به رشد خواهد بود. تجارت الكترونيك، خدمات پزشكى از راه دور، خدمات تلفن بينالمللى از طريق اينترنت زندگى را دلپذيرتر مىكند، دهكده جهانى را محقق كرده و دنيا كوچكتر مىشود.
اما منتقدان، اين مفهوم را بيشتر در تركيبهاى اضافى به كار مىبرند و به عنوان مضاف به مناطق جغرافيايى، سياسى يا اقتصادى مورد استفاده قرار مىدهند. مثلا جامعه فقراى اطلاعاتى و جامعه اغنياى اطلاعاتي. جامعه اطلاعاتى آمريكايى با نوع اروپايى و آفريقايى آن بسيار متفاوت تلقى مىشود. اگر بپذيريم كه رابطه بسيار عميقى ميان هوت و ويژگىهاى فرهنگى يك جامعه و شكلگيرى جامعه اطلاعاتى در آن وجود دارد، آنگاه بايد وضعيت اجتماعى و فرهنگى خودمان را بررسى كنيم تا بتوانيم بگوييم جامعه اطلاعاتى ما چه شكلى خواهد بود.
در اينجا لازم است اشاره شود كه تاريخ اجتماعى ايران در دوره معاصر با آرمانشهرهاى متعددى مواجه بوده است. وقتى مىگوييم آرمانشهر منظور، آرزوهاى محقق نشده است، آرزوهايى كه به آن نرسيدهايم. من اين آرمانشهرهاى ايرانى را به سياسى، فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و آرمانشهرهاى تكنولوژيكى تقسيم مىكنم.
در حوزه سياسى، دو آرمانشهر خيلى بزرگ داشتهايم. يكى آرمانشهر مشروطيت كه وعدهاش حكومت قانون بود و يكى هم انقلاب اسلامى كه آزادى، استقلال و حكومت عدل على (ع) وعده آن بوده است. آرمانشهرهاى اقتصادى اجتماعى يكى شبه مدرنيسم رضاشاه بود كه وعده زندگى توام با نظم و رفاه را مىداد و ديگرى انقلاب سفيد شاه كه عدالت اجتماعى و نظم اجتماعى در تقسيم ثروت، موعود آن بود.
اما از نظر تكنولوژيك هم دو آرمانشهر داشتيم. يكى آرمانشهر تمدن بزرگ دوره محمدرضا شاه است كه ژاپن شدن ايران را مطرح كرد و ديگرى به عنوان يك آرمانشهرى جديد، همين جامعه اطلاعاتى است كه جهانى شدن ايران و تمدن تكنولوژيك را وعده مىدهد.
آرمانشهر جامعه اطلاعاتى از وجوه مختلفى قابل بررسى است كه يك وجه آن مساله ابهام در معناست، جامعه اطلاعاتى به چه معناست؟ اگر جامعه اطلاعاتى جامعهاى است كه در آن اطلاعات پايه و اساس قدرت است، اين سوال مطرح مىشود كه در چه زمانى اطلاعات موجب قدرت نبوده است؟ من فكر مىكنم تعبير جامعه اطلاعاتى در ذات خود دچار ابهام است.
از نظر شما همان چيزى كه برخى «جامعه اطلاعاتى» نامگذارى كردهاند چه ويژگىهايى دارد؟
از نظر كسانى كه با ديدگاه جبرگرايى تكنولوژيك به جامعه اطلاعاتى مىپردازند، تحولات تكنولوژيك، لزوما موجب تحولات عميق اجتماعى مىشود. ما بحثمان اين است كه اگر تحولات تكنولوژيك در ادامه ديگر تحولات باشد يا در بطن و زمينه تحولات ديگرى اتفاق بيفتد و يا همزمان با تحولات ديگر باشد، به عنوان بخشى از عوامل تغيير دهنده جامعه، مىتواند نقش داشته باشد. اما به عنوان يك متغير مستقل بيشتر اخلالگر است تا سازنده.
براى جامعه اطلاعاتى فقط يك تعريف وجود ندارد و كاملا بستگى دارد كه از زاويه كدام مكتب به آن بنگريد. با اينحال وقتى در سطح سياستگذارى ملى صحبت مىكنيم، تعاريف مشكل زيادى را حل نمىكنند. ما احتياج به هدفگيرىهاى روشنى داريم كه تغييرات مشخصى را موجب شوند. آن تغييرات مشخص در جامعه، ممكن است بهنام جامعه اطلاعاتى باشد يا اسم ديگرى داشته باشد. حرف من اين است كه بهجاى سعى در تغيير جامعه بر اساس تعاريف ديگران، ابتدا تصميم بگيريم كه چه تغييراتى را در جامعه مىخواهيم و بعد برايش نامى انتخاب كنيم. وقتى شما تعريفتان وارداتى باشد، سياستگذاريتان هم وارداتى خواهد بود. اما اگر آمديد خلاء و نيازهاى جامعه خودتان را بررسى كرديد و تغييرات لازم را در قالبى دموكراتيك و در ساختار مردمگرايانهاى مشخص كرديد و به آنها پرداختيد، پس از آن ممكن است خودتان يا ديگران هر اسمى را براى آن انتخاب كنند. نگرانى من اين است باز هم مثل مباحث مدرنيسم و توسعه در جوامع غربى كه معناى نسبتا روشنى داشته و ما آنها را نپخته و دم نكشيده وارد كرديم و 50، 60 سال عمر ملت را صرف آن كرديم و نهايتا هم به جايى نرسيديم، در مورد جامعه اطلاعاتى هم چنين اتفاقى رخ دهد.
از نظر شما حضور در اجلاسهاى جهانى و شركت در همكارىهاى بينالمللى در حوزه جامعه اطلاعاتى چه جايگاهى دارد؟
ما حتما بايد در همه اجلاسها شركت كنيم و همه اسناد را هم مطالعه كنيم، اما نبايد آن بلايى كه سر اقتصاد و سياست خودمان درآورديم ( با تلاش بر اجراى توصيههاى بانك جهانى و يا تطبيق با تئورىهاى توسعه سياسى ) در حوزه فناورى اطلاعات تكرار كنيم. نبايد يك نظريهپرداز و يا يك سازمان را محور و اساس قرار دهيم و چشم بسته از آنها تقليد كنيم.
اما عدهاى معتقدند ما در اين موارد عمدتا انتخابى نداريم و ضرورت را مطرح مىكنند.
بله ،اين همان جبرگرايى تكنولوژيك است.
بنابراين در حالىكه ما نه توانايى تكنولوژيكى داريم و نه زمينههاى فرهنگى مناسبى، چه بايد كرد؟
اين درست است كه فناورى وارد مىشود و گريزى از آن نيست ، مثل همين ضبط صوتى كه شما از آن استفاده مىكنيد. لازم است كه از نظر سخت افزارى به زيرساختها بپردازيم، اما بحث من در مورد سياستگذارى است. تاكيدم بر اين است كه ما احتياج به حجم وسيعى از پژوهشهاى معطوف به سياستگذارى داريم كه جاى آن بسيار خالى است.
ممكن است مصداقىتر توضيح دهيد.
مثلا در مورد برنامه تكفا سوال من اين است كه اين طرح مبتنى بر چه ميزان پژوهشهاى سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى معطوف به جامعه ايران است؟ اگر برنامه تكفاى خودمان را به انگليسى ترجمه كنيم چه ميزان به برنامه كشورهاى ديگر شبيه خواهد بود و چقدر با آنها متفاوت است؟ برنامه ما با آلمان، مالزى و انگليس چه تفاوتى دارد؟ اين تفاوتها چقدر ناشى از برداشت چند نفر محدود و تا چه ميزان متاثر از مطالعات و تحقيقات است؟
اساسا آيا آمديم بگوييم هدف اين است كه خانوادهها به هم نزديكتر شوند و همبستگى خانوادگى حفظ شود؟ اگر هدف اين است در آن صورت گسترش كدام نوع ا تكنولوژى به حفظ اين همبستگى كمك مىكند و كدام تاثير منفى دارد؟ اين سوال بسيار جدى و حياتى است. اگر خانواده برايتان يك ارزش باشد، ممكن است همه يا بخش زيادى از هزينهها را صرف آموزش خانوادگى اينترنت كنيد. اما اگر اينگونه نباشد، هزينهها را صرف آموزش فردى اينترنت مىكنيد. اگر خانواده مهم باشد، سواد اطلاعاتى پدران و مادران هم مهم خواهد بود. اما اگر صرفا جوانها مهم باشند، اوليا ناديده گرفته مىشوند. اگر پدران و مادران را ناديده گرفتيد، ورود اينترنت، خانواده را تكه تكه مىكند. فرض كنيد چهار اتاق در خانه داريد با چهار كامپيوتر و چهار نفر كه در چهار دنياى متفاوت سير مىكنند.
اگر براى شما خلاقيت و گسترش آن يك اصل باشد، بيش از آنكه مصرف را آموزش دهيد، توليد را آموزش خواهيد داد. چند نفر از بچههاى ما بلدند كه فرضا با نرمافزار EXPLORER كار كنند كه نرمافزار دريافت است؟ در مقابل چند نفر ياد گرفتهاند كه با PAGE MAKER كار كنند كه نرم افزار توليد است؟ ما خلاقيت پروريم يا مصرف محور؟ اينها همه مربوط به تصميمهاى سياستگذاران است. يا در مورد محتواى فارسى، زبان چقدر براى ما مهم است؟ اگر گسترش زبان فارسى يك هدف در سياستگذارى است، درست كردن ماشينهاى ترجمه الكترونيك حتى اگر صد ميليون دلار هم هزينه داشته باشد، يك هدف ملى مىشود. اما گر مهم نباشد، عملا سرمايهگذارى به آنسو نمىرود.
به هرحال اينكه تكفا يا هر وزارتخانه ديگر به تنهايى چقدر مىتواند به تنهايى در اين فرايند عظيم نقش داشته باشد يك بحث است، اما سئوال من اين است كه بالاخره از كجا بايد شروع كنيم؟
از پژوهشهاى اجتماعى و پژوهشهاى معطوف به سياستگذاري. طرح سوالات بزرگ لزوما به معناى صرف هزينههاى عظيم نيست، بلكه به معنى هوشمندى سياستگذارانه است. مثلا در مورد بودجهاى كه تكفا دارد يا بودجهاى كه شوراى عالى اطلاع رسانى دارد، بايد بدانيم در چند سال گذشته چگونه هزينه شده است و چه مقدار از آن صرف پژوهشهاى اجتماعى و چه ميان صرف گسترش IT در مدارس ، چقدر صرف همايش و تبليغات و چقدر صرف سفر خارج از كشور شده است؟
به هر حال بنده فكر مىكنم كه جاى پژوهشهاى اجتماعى در تكفا خيلى خالىتر از آن است كه تصور مىشود. شما به نمودار تشكيلاتى و وظايف تكفا نگاه كنيد. من سوال مىكنم در كجاى آن نيازسنجى لحاظ شده است؟ در جامعه ايران ما چه نيازى داريم؟ همه ايدههاى تكفا از بيرون مىآيد. مثلا چون پزشكى از راه دور در دنيا مطرح مى باشد پس خيلى مهم است! به نظر شما ما مساله پزشكى از راه دور داريم؟ ما بيست هزار پزشك بيكار داريم حالا چقدر بايد براى پزشكى از راه دور فقط براى اينكه در يك كنفرانس بگوييم كه ما هم آنرا داريم هزينه كنيم؟! در سال 55 هم موضوع TELE MEDICINE در دانشگاه شيراز مطرح بودهاست. سالها است كه ما داريم از TELE MEDICINE حرف مىزنيم، ولى واقعيت اين است كه هيچ روشن نيست چقدر از اولويتها TELE MEDICINE است؟ يا در مدارس ما بحث E-LEARNING را مطرح مىكنيم. در سال 54-53 بود كه مساله استفاده از تكنولوژى آموزشى در مدارس مطرح شد. در روزنامهها عكسهايى از آنتن ماهواره در مقابل مدارس چاپ شد. حال در كشورى كه با تغذيه دانشآموزان مشكل جدى دارد و بحث سوء تغذيه دانشآموزان به طور جدى در آن مطرح است، كدام بحث مهمتر است؟ سوء تغذيه دانشآموزان يا آنتن ماهواره؟!
اگر هزينهاى كه ما براى آموزش از راه دور صرف كرديم براى ارتقا دانش معلمين يا بهبود سطح رفاهى آنها مىكرديم، بيشتر نتيجه نمىداد؟
من معتقدم ما در جايى بايد از تكنولوژى استفاده كنيم كه هزينه – فايده واقعىاش صرف داشته باشد. اما استفاده نمايشى از تكنولوژى، براى اينكه به خودمان يا ديگران بگوييم كه ما هم هستيم، براى كشور فقيرى مثل ايران (فقير به معناى درآمد ناخالص ملى) درست نيست.
در مورد پژوهشهاى معطوف به سياستگذارى كه اشاره كرديد، چه اولويتهايى را بايد در نظر گرفت؟
اين هم بايد مطالعه شود. من فقط مىتوانم بگويم كه به پژوهشهاى اجتماعى در باره مفهوم جامعه اطلاعاتى و براى نيازهاى ايران در آن جامعه نياز داريم. تاكيد مىكنم براى اينكه اولويتبندىها نيز تشخيص داده شوند احتياج به طرحهاى مطالعاتى، گفتوگوهاى جدى و پژوهشهاى پايهاى داريم.
به نظرتان، ديدگاههاى شما به كداميك از منتقدان جامعه اطلاعاتى نزديكتر است؟
من نمىخواهم لزوما انتقاد كنم، بلكه مىخواهم بگويم كه ما در حوزه ملى احتياج داريم مفاهيم و سياستها را قبل از تجهيزات، بومى سازى كنيم و مسائل خودمان را حل كنيم، نه اينكه مسائل ديگران را در اينجا تجربه كنيم.
غير از نياز سنجى در طرح تكفا، جاى چه مباحثى را در آن خالى مىبينيد؟
ما در حال اجراى برنامه تكفا هستيم. اما اين برنامه از كجا آمده است؟ در نمودار اصلى تكفا به رهنمودهاى مقام معظم رهبرى، راهبردهاى مصوب شوراى عالى انقلاب فرهنگى، راهبردهاى مصوب شوراى عالى اطلاع رسانى و… اشاره شده است. اما از جامعه و مردم خبرى نيست و اينها مقامات هستند. اگر چارت را دنبال كنيد، مىرسيد به بررسىهاى بينالمللى، برنامه سوم توسعه و تفحص داخلي. اما اين تفحص داخلى كه موضوع صحبت من است، كجاست؟ اين تفحص، در ضعفها و قوتها، تهديدها، فرصتها و راهبردهاى كليدى چه جايگاهى دارد؟ در واقع تمام تاكيد من بر همين جاى خالى طرح است.