گزارشى از يك وبلاگ پر سر و صدا
بخش مقاله Itiran – سيد ابراهيم نبوى روزنامه نگار و طنزپرداز به وبلاگ نويسى روى آورده و وبلاگى را با نام سرديبر: عمهام راه اندازى كرده است. اين وبلاگ به نوعى هجو يكى از وبلاگ هاى سرشناس ايرانى (سردبير خودم) است كه توسط حسين درخان نوشته ميشود.
ابراهيم نبوى با استفاده از قالب بندى وبلاگ سردبير: خودم و با بهرهگيرى از ريزهكارى هايى كه در اين وبلاگ وجود دارد، سردبير: عمهام را مىنويسد.
ابراهيم نبوى هم اكنون سايت اينترنتى www.nabavionline.com را سردبيرى مى كند، او روزانه يك ستون در روزنامه حيات نو مى نويسدو در حال آماده سازى چندين كتاب نيز هست. اين كه چرا نبوى وبلاگ سردبير: خودم را براى اين موضوع برگزيده مشخص نيست،اما چندى قبل او دريك مصاحبه خاطر نشان كرده بود كه حسين درخشان اولين كسى بود از وى خواسته بود يك وبلاگ و يا سايت اينترنتى راهاندازى كند. نبوى در يكى از نخستين مطالب خود در اين وبلاگ مىنويسد:« عمه جان استعفا داد.
ديروز عمهجان آمد و يك تكه كاغذ گذاشت جلوى من. گفتم چيزى شده عمهجان؟ حرف نزد. هرچى پرسيدم لال شده بود انگار. گفتم آخه چيزى شده مگه؟ اشاره كرد به كاغذ. كاغذ را باز كرد ديدم نوشته: من استعفا مىدهم بدينوسيله، عمه قدسي.
گفتم عمهجان! هنوز يه روز نشده كه سردبير شدى، چرا استعفا؟ گفت: مگه روزنامه روزنو قبل از انتشار توقيف نشد؟ به همين دليل. خلاصه اينقدر اصرار كردم كه زبونم مو درآورد. آخرش گفت: ديدى حسين درخشان راجع به عمهات چى نوشته؟ همين بود كارى كه مىخواستى بكنى با عمهات؟ گفتم: حسين درخشان كيه گفت: برو تو وبلاگش ببين چى نوشته. رفتم به يه وبلاگ به اسم سردبير: خودم. ديدم بىمروت تمام وبلاگ منو هنوز يه روز نشده كپى كرده، عين وبلاگ من. من نمى دونم چرا حاليشون نيست اين ايرونىها كپىرايت؟ فعلاً عمهجان استعفا داده و با عصبانيت رفته. شايد وبلاگ رو تعطيل كنم.»
از طرف ديگر واكنش كاربران اينترنت،وبلاگ نويسان و خوانندگان به اين هجوبلاگ متفاوت است. گروهى از آنها حتى اين كار را منتسب به نبوى نمىدانند. در حالى كه حسين درخشان نوشته شدن اين وبلاگ جديد را از آن ابراهيم نبوى ذكركرده، سينا مطلبى ديگر وبلاگ نويس روزنامهنگار و يكى از نزديكان نبوى نوشته است كه نبوى نوشتن اين وبلاگ را تكذيب كرده است. مطلبى درباره اين وبلاگ مىنويسد: « برخى از بهترين آثار هنر و ادبيات در قالب هجويه يا پارودى ساخته شدهاند. سينمادوستان امروزى شايد از اين واژه به ياد فيلمهاى مل بروكس و برادران زوكر و يا (حداكثر) جان واترز بيفتند. اما در تاريخ ادبيات، رمان ماندگارى چون تامجونز هم يك هجويه بر ادبيات رايج زمان تلقى مىشود. سنت هجونويسى در ادبيات فارسى و به ويژه ميان شاعران ايرانى بسيار ريشهدار است.حالا وبلاگنويسى فارسى هم داراى سنت هجويه شده است.»
برخى واكنشها نيز نسبت به اين اقدام منفى بوده است. بابك غفورى آذر يكى ديگر از وبلاگ نويسان خطاب به حسين درخشان مىنويسد:« حسين باز هم اشتباه كردى، تو جمع وبلاگرهاى همراهت را به همه آنها تسرى داده اى و حالا مى خواهى در اين قضيه آنها را با خودت به نوعى عليه نبوى همراه كني. دوباره اشتباه نكن حسين، چرا در رفتارت تغييرى نمى دهى؟» و يا داوود نيز در اين باره مى نويسد:« ايده نوشتن مطالب طنز در مورد وبلاگها و وبلاگ نويسان به تنهايى فكر بكر و خوبى است و با افزايش تعداد وبلاگها و متنوع شدن آنها، اين چنين وبلاگى مى تواند نقش موثرى در زمينه نقد وبلاگها داشته باشد. اما استفاده كردن از نام شخص صاحب نامى چون ابراهيم نبوى و نوشتن مطالب طنز در مورد وبلاگ شخصى يك كمى سوال بر انگيز خواهد بود.»
واكنش خود حسين درخشان نيز دراينباره جالب است او در وبلاگ خودش مى نويسد: «سردبير: عمهام» را ابراهيم نبوى در واقع دربارهى همهى ما بلاگرهاى بدبخت مىنويسد، با نگاهى به «سردبير:خودم» بنده. بخوانيد و کيف کنيد و عبرت بگيريد. درضمن با اين وبلاگ به نظر مىرسد که داورخان نبوى هم دارد به جمع کوچک ما بلاگرها اضافه مىشود، هرچند در هيات يک منتقد. خوشآمد مىگويم. تکميل: حرفم را پس مىگيرم و تصحيح مىکنم: «سردبير: عمهام» را نبوى فقط درباره من و وبلاگم مى نويسد».
با همه اين ها شايد به گفته سينا مطلبى «اين بلاگ، اگر ادامه داشته باشد، مىتواند تجربهاى در داستاننويسى آنلاين را به نمايش بگذارد.» هر چند اين بلاگ قبل از آن كه نمايانگر سبك و نوشته جديدى در عرصه وبلاگ نويسى باشد، نشانگر توجه شخصيتها و روزنامهنگارها به سمت وبلاگها باشد. ابراهيم نبوى پيش از اين از جمله نخستين روزنامهنگاران مطرحى بوده است كه با ايجاد يك سايت نوشتههاى خود را در معرض ديد همگان قرار داده است. آيا اين رويكرد او به وبلاگ نويسى نشانه فراگير شدن وبلاگهاست و يا او خواسته از اين طريق فلسفه وبلاگ ها را كه اساساً نوشتن براى خود است را از طريق طنز وهجو به نقد بنشيند؟ پاسخ به اين پرسش كار سادهاى نيست ، نبوى حتى دردفاعيات خود در دادگاهى كه در آن محكوم شد درباره مطالبش گفته بود: شوخى كردم ،جدى نگيريد!