مدیریت روباتهایی که کسبوکارتان را اداره میکنند
به نظر شما، تحولات عظیم در حوزه فناوری در طول پنج سال آتی چه تغییراتی در عملکردهای مدیریتی ایجاد خواهند کرد؟ ویلیام گیبسون، نویسنده کتابهای علمی–تخیلی چنین گفته است: «آینده همینجاست. اما هنوز بهطور مساوی توزیع نشده است». لزومی ندارد برای مشاهده تغییرات مدیریتی در پنج سال آتی صبر کنید. فقط با بررسی چند شرکت که در حال حاضر در آینده سیر میکنند و گوی رقابت را از بسیاری ربودهاند.
شما همچنین باید همواره بتوانید نگاه و بینش خود را گسترش دهید تا در برابر دانش و فناوریهای نوظهور کور نمانید. شرکتهایی مثل گوگل، فیسبوک و آمازون یا بسیاری از شرکتهایی که در سیلیکون ولی فعالیت میکنند را در نظر بگیرید. این شرکتها سالانه دهها هزار نفر را استخدام میکنند. اگر با ذهنیت قرن بیستم فعالیت کنید، این کارکنان درست مثل اجداد صنعتی خود، روز خود را صرف تولید محصولات کارخانه شما خواهند کرد اما امروز بسیاری از کارکنان به جای تولید محصولات فیزیکی، نرمافزار تولید میکنند. اگر به ذهنیت کارخانههای قرن بیستویکم توجه کنید در خواهید یافت که بخش عظیمی از کار در این شرکتها، به کمک برنامههای نرمافزاری و الگوریتمهای مختلف انجام میشود. این برنامهها در نقش کارکنان کسبوکارها فعالیت میکنند و توسعهدهندگان نرمافزارهای انسانی که تولیدکنندگان این قبیل برنامهها هستند، مدیران آنان بهشمار میروند.
همه روزه، این مدیران بازخوردهایی درخصوص کیفیت عملکرد کارکنان الکترونیک خود دریافت میکنند و این بازخوردها در قالب تغییرات کاربردی جزئی و بهروزرسانی برنامهها یا الگوریتمها اعمال میشود. واضح است که این گروه از مدیران، مدیران ارشدی هم دارند که در حال رصد عملکرد آنان هستند. اما سلسله مراتب اغلب تخت است و سطوح مختلف مدیریتی در حول مجموعهای داده محور از «اهداف و نتایج کلیدی» قابل اندازهگیری فعالیت میکنند که حتی امکان هدایت کارکنان الکترونیک را بر اساس همین اهداف فراهم میکنند.
اگر با وجود این توضیحات هنوز هم مفهوم چنین مدیریتی به اندازه کافی شفاف نیست، اینبار تصورکنید همین الگوریتمها مدیریت مدیران انسانی را بر عهده میگیرند. Uber نمونه خوبی از این نوع مدیریت است. تاکسیهای این شرکت نه توسط یک فرد بلکه به کمک برنامهای مدیریتی که درخواستهای مشتریان را جمعآوری و به نزدیکترین اتومبیل ارسال میکند، به محل مورد نظر مشتری اعزام میشوند. عامل انسانی هنوز در حلقه مذکور نقش دارد، هم در نقش کارکنانی که خدمات نهایی (رانندگی تاکسی) را برای مشتری انجام میدهند و هم در نقش مدیرانی که برای الگوریتمهای مذکور مجموعه قوانینی را طرح میکنند. مدیران انسانی علاوهبر این زمانی که عملکرد هر یک از کارمندان یا رانندگان توسط مدیران الکترونیک و به واسطه دریافت نظرات و تجارب مشتریان زیر سوال برود، وارد تعامل مستقیم میشوند.
در حال حاضر، هرچند برای چنین قضاوتی زود است اما میتوان ادعا کرد وظیفه اصلی مدیریت از مدیریت کسبوکار به مدیریت رباتهایی که کسبوکار را اداره میکنند تغییر پیدا خواهد کرد. برخی مفاهیم مرتبط با این بینش عبارتند از:
۱. وظایف یک برنامهنویس یک فروشگاه فناوری اطلاعات در قرن بیستم تعریف چندان متفاوتی از کارگر مونتاژ یک کارگاه تولیدی نداشت. یک توسعهدهنده قرن بیستویکمی به طرز قابلتوجهی در طراحی و توسعه مشتری محور محصول دخالت دارد. در برنامههای بزرگتر، این امر در قالب فعالیت تیمی انجام میشود که وظیفه رهبری در آن به معنای سازماندهی یک بینش مشترک خلاقانه است. فناوری، یک فعالیت پشت صحنه سازمانی نیست بلکه یکی از قابلیتهای اصلی سازمان در اجرای مهارتهای مدیریتی است. در شرکتهایی که مدیر ارشد اجرایی نقش طراح ارشد محصول را برعهده دارد (مثل لری پیچ، جف بزوس یا استیو جابز) معمولا در مقایسه با شرکتهایی که رهبران آنها قابلیت هدایت همزمان کارمندان و کارکنان الکترونیک را نداشته باشند، عملکرد بهتری دارند.
۲. در سازمانهای قرن بیستم، جذب بودجه بیشتر برای استخدام نیروی انسانی به نفوذ بیشتر منجر میشد. در سازمانهای قرن بیستویکم مهارت جذب نیروی کار بیشتر منجر به اثربخشی بیشتر میشود. حتی در مشاغلی که در دسته مشاغل برنامهنویسی طبقهبندی نمیشوند، توانایی ایجاد و هدایت منابع الکترونیک پیشرفتی کلیدی است. فروشندهای که میتواند از رباتی برای ارسال لینک آگهی به LinkedIn استفاده کند از سایر همکاران خود موفقتر خواهد بود. بازاریابی که میتواند اپلیکیشنی برای جمعآوری داده طراحی کند در مقایسه با شرکتی که برای این کار از نیرویهای خارج از سازمان کمک میگیرد، مزیت رقابتی دارد.
۳. مدیران باید به طراحان محصول ماهری تبدیل شوند و توان تعامل با مشتری و آشنایی با نیازهای آنان را هم داشته باشند و وعده ارائه خدماتی را به آنان دهند که در طول زمان بهبود و توسعه پیدا خواهد کرد و به خوبی پاسخگوی نیازهای آنان خواهد بود. سرویسی نظیر Uber بر اساس بازاندیشی عمیق در سیستم حملونقل شکل گرفته است. قبل از ظهور Uber چه کسی تصور میکرد که مسافر بتواند اتومبیلی را به نقطهای خاص فرا بخواند و از زمان رسیدن وسیله نقلیه مذکور به محل مورد نظر هم اطلاع داشته باشد؟
۴. کارکنان میتوانند نهتنها به واسطه آموزش بلکه از طریق دستیاران نرمافزاری که امکان انجام کارهای آنان را فراهم میکنند، مهارتهای خود را افزایش دهند. افسانه رانندههای تاکسیهای سیاه لندن در گذر زمان اکنون به کمک نقشه خوان گوگل، اپلیکیشن Waze و یاUber و Lyft به روشنی برای همه آشکار شده است. دغدغههای فراوانی در خصوص جایگزین شدن فناوریهای نوظهور با نیروی انسانی وجود دارد، اما در شرکتهایی که من آنها را «شرکتهای اقتصاد آتی» مینامم، فناوری به واسطه تقویت نیروی کار فرصتهای جدیدی پیشروی کسب وکارها قرار میدهد.
هنوز در آغاز دوره جدیدی از تحولات هستیم، عبور از اقتصادی تحتسلطه نیروهای انسانی و گذر به اقتصاد کارگران الکترونیک. چالش بزرگ مدیریت در سالهای پیشرو، درک نحوه کار همزمان با نیروی انسانی و ماشینها و شناسایی مدیران آنها خواهد بود.
منبع : sloanreview.mit.edu