جامعه اطلاعاتى و عدالت ارتباطى:گفت و گو با دکتر عليرضا دهقان
ایران و جامعه اطلاعاتی – دكتر عليرضا دهقان استاديار گروه ارتباطات دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران و مدرس نظريههاى ارتباطات در مقاطع كارشناسى و كارشناسى ارشد است. وى مدرك دكتراى خود را از دانشگاه N.S.W استراليا در رشته جامعهشناسى در سال 1375 اخذ كرده است و علاوه بر تاليف مقالات مختلفى در حوزه ارتباطات و جامعهشناسى، ترجمه سه كتاب را در كارنامه علمى خود دارد.
كاربرد نظريههاى ارتباطات، نظريههاى روابط عمومى و نظريههاى ارتباطات كتابهايى هستند كه دكتر دهقان به ترتيب در سالهاي78،76 و 81 ترجمه كرده است. با ايشان درباره تاثير فناورىهاى نوين ارتباطات و اطلاعات بر نظريههاى ارتباطات گفتگو كردهايم. وى معتقد است كه نظريات ارتباطى با ظهور و گسترش روزافزون وسايل جديد ارتباط جمعى به سمت نظريات تعاملى و مخاطب محور مىروند.
دكتر دهقان بهويژه بر عدالت ارتباطى و اطلاعاتى تاكيد دارد و معتقد است اين امر ممكن نيست مگر با توزيع اقتصادى عادلانهتر.
***
جهانگير شدن فناورىهاى نوين ارتباطات و اطلاعات تا چه حد در نظريههاى ارتباط جمعى تغيير ايجاد کردهاند؟
تغييرات در فناورىها سبب تغيير در سمت و سوى نظريها مىشود. در واقع هر نوع نظريه ارتباطى مبتنى بر يكى از عناصر ارتباطات است. تأکيد برخى از نظريهها بر مخاطب است و برخى بر محتوا و پيام ارتباطي. بعضى از نظريهها هم فرستنده و يا تأثير ارتباط را مورد توجه قرار دادهاند. با ورود هر فناورى تازه موقعيت اين عناصر تغيير مىکند. براى مثال تكنولوژى كه امكان انتخاب بيشتر و بالاترى را به مخاطب بدهد بر اهميت مخاطب در بحث نظريهها مىافزايد.
يا وقتى يك فناورى امکان دسترسى بيشتر به محتوا را فراهم کند، موضوع تأثير مورد توجه قرار مىگيرد. در نظريههاى سنتى حوزه ارتباط، كه قدمتشان بيش از دو سه دهه است، بيشتر به فرستنده عوامل مؤثر بر آن توجه مىشد. دليل اين امر هم روشن بود: در آن موقعيت زمانى و تكنولوژىهاى در دسترس، مخاطب از امکان انتخاب زيادى برخوردار نبود، ولى با پديدارى فناورىهاى جديد مانند اينترنت و استفاده از امکانات فوقالعاده سريع ارتباطات دور(تله کنفرانس، ماهواره، پست الکترونى و …) قدرت انتخاب مخاطب به مراتب بيشتر شد و در نتيجه اهميت آن افزايش يافت. طبعا نظريهها نيز مخاطب و انتخاب او را کانون توجه خود قرار دادهاند.
آيا هماکنون نظريه شاخصى در باره اين تحولات وجود دارد يا اينکه هنوز بحثها جنبه مقدماتى و آغازين دارد؟
بحثهايى مانند نظريه فضاى مجازى يا واقعيت مجازى مطرح شدهاند، و تحقيقات فراوانى پيرامون آنها صورت گرفته است. با توجه به تحول و گسترش سريع فناورىها، اين بحثها در کتابهاى تازه نيز مورد اشاره قرار گرفتهاند؛ منتهى به زمان بيشترى نيازمنديم تا تحقيقاتى به تدوين نظريه، آن هم نظريههاى مورد قبول، بينجامد. بنابراين هنوز در مرحله مقدماتى تدوين نظريه جديد قرار داريم.
با آمدن تكنولوژيهاى جديد در حوزه ارتباطات گفته مىشد حكومتها نمىتوانند سيطره قبلى خود را حفظ کنند، ولى مىبينيم همپاى توسعه فناوريها، ابزار محدوديت هم بيشتر شده است. آيا مىتوانيم اميدوار باشيم كه شيوههاى ارتاطى به حدى رشد كند كه اطلاعات به طور آزاد جريان بيابد؟
بله، ممكن است ولى اينكه در چه زمانى اين اتفاق بيفتد قابل پيش بينى نيست. همين حالا هم بهطور نسبى اين اتفاق افتاده است. براى مثال مىتون به موقعيت روزنامهها اشاره کرد. در مرحلهاى روزنامههاى زيادى در ايران منتشر مىشدند. تعدادى از اين روزنامهها به صورت موردى تعطيل شدند، تعدادى هم به صورت فلهاى و گروهى از حرکت بازماندند.
با هر تعطيلى، تعداد ديگرى روزنامه جاى نشريات توقيف شده را گرفتند. اما درنهايت اين روزنامهها هم نتوانستند به صورت مطلوب به كارشان ادامه دهند؛ چون يك روزنامه براى اينكه ر ميان مردم از اعتبار لازم برخوردار شود بايد زمان طولانى دوام بيابد و ساختار و سازماندهى خوبى پيدا كند. طبيعى است وقتى يک روزنامه بهصورت عاجل و بدون برنامهريزى کافى منتشر و به سرعت هم برچيده مىشود نمىتوند جايگاه چندان معتبرى پيدا كند. بدين ترتيب با وجودى كه روزنامههاى زيادى منتشر شدند نتوانستند كاركرد مطلوب يك روزنامه با سابقه را داشته باشند. ولى همزمان، شاهد اتفاق ديگرى بوديم و آن اينکه بسيارى از افرادى كه در اين روزنامهها كار مىكردند به صورت جمعى يا فردى به سراغ استفاده از اينترنت رفتند و وبلاگ نويسى را در دستور كار خود قرار دادند.
در واقع وبلاگ تا حدود زيادى توانست خلاء ناشى از توقيف قانونى روزنامه يا موقتى بودن روزنامه را جبران كند و اين فناورى امکان داد كه بخشى از كاركردهايى كه به طور معمول و سنتى از روزنامه انتظار مىرود از طريق آن انجام شود.
البته اينجا هم کوشش شد که با برخى از افراد يا سازمانهايى که وبسايت داشتند برخورد و آنها کنترل يا فيلترگذارى شوند، اما اين کار با همه امکانپذير نبود. بنابراين ما با نوعى از محتوا در وبسايتها و وبلاگها مواجه شديم که به شکل معمول امکان عرضه آنها در روزنامهها وجود نداشت. حتى در مواردى سرعت عرضه و كيفيت و ميزان محتوا بهتر و بيشتر هم بود.
بنابراين اين تكنولوژى اجازه داد كه موانع قانونى يا برخوردهاى قانونى كاملا موثر نباشد. تكنولوژى اين امکان را فراهم آورده است که مراقبتها و كنترلهاى سابق و معمول كارگر نيفتد. ممكن است كه اين فناوريها بهتدريج پيشرفت كنند و حتى اقداماتى كه الان به صورت فيلترينگ انجام مىشود در آينده اساسا قابل اجرا نباشد، ولى همانطور که گفتم اينكه چه زمانى اين اتفاق خواهد افتاد قابل پيشبينى نيست.
مطلب مهم ديگر اين است كه نهايتا براى اينكه يك عدالت ارتباطى و ارتباطات موثر و اثربخش در جامعه پديد بيايد بايد توزيع اقتصادى عادلانه شود. مقصودم توزيع اقتصادى مناسب و مطلوب هم از جهت توليد و كنترل بر منابع و هم از جهت عرضه منابع اقتصادى توليد شده است. اگر عدالت اقتصادى در جامعه وجود نداشته باشد نمىتوان چندان اميدوار بود که حتى با گسترش فناورىهاى جديد ، ارتباطات و اطلاعات در سطوح گوناگون جامعه به درستى توزيع و همه به نحو مطلوب از مواهب آن بهرهمند شوند. اگر ما دولتى متمركز يا توتاليتر داشته باشيم که به صورت فراگير همه منابع و امكانات اقتصادى را کنترل کند، طبعا امکانات سختافزارى و نرمافزارى را هم در انحصار خود نگه خواهد داشت. اگر هم دولتى که کاملا متکى به قدرت بخش خصوصى است، عنان قدرت را به کف بگيرد، باز بخش خصوصى در توزيع و بهرهمندى ز فناوريهاى نوين دست بالا را خواهد داشت. هر دو اين وضعيتها مانع دسترسى جامعه به امکانات و دستاوردهاى فناوريهاى نوين اطلاعات و ارتباطات هستند.
بنابراين به اعتقاد شما در كشورهاى غربى هم به دليل سيطره بخش خصوصى ارتباطات به صورت عادلانه در همه لايههاى جامعه پخش نشده است؟
بله در آنجا هم اين مسئله وجود دارد. كسانى كه در حوزه امپرياليسم فرهنگى بر پايه نظريه وابستگى كار مىكنند، عقيدهشان همين است. آنها مىگويند اگر به طور عميق در جامعه اطلاعاتى دقتى کنيم درست است که خواهيم ديد سرعت ارتباطات و حجم ارتباطات قابل گردش در جامعه افزايش يافته، ولى همه طبقات به نحو مطلوب و منصفانهاى از اين تحول بهرهمند نشدهاند. اين درست است که حجم اطلاعات توزيع شده زياد است، ولى بسيارى از اين اطلاعات، كليدى و اساسى نيستند، بلکه بيشتر اطلاعاتى از نوع سرگرمى و وقت كشى و هزينهبر هستند. بر همين اساس ممکن است افراد به ظاهر احساس كنند آزادى پيدا كردهاند، ولى در واقع اين اطلاعات، اطلاعات سوخته شده و بلامصرف و بىفايده است و اطلاعات اساسى و كليدى و اطلاعاتى كه مىتواند يك نوع توزيع عادلانهترى ميان افراد ايجاد بكند در دسترس همه نيست. در آنجا معمولا دسترسى به اطلاعات مستلزم پرداخت وجه است.
اين بدين معنى است که كسانى مىتوانند از اين نوع اطلاعات استفاده كنند كه توانايى مالى بيشترى دارند؛ يعنى شركتها، افراد مرفه، طبقات مرفه. به همين دليل اين استدلال كه حجم زيادى از اطلاعات ارائه مىشود و يا اينکه سرعت ارتباطات بيشتر شده است به تنهايى گوياى واقعيت موجود نيست. باز تأکيد مىکنم كسى منكر اين نيست كه دسترسى افراد به اطلاعات و سرعت اطلاعات و حجم اطلاعات در گردش بيشتر شده است، ولى اين امر، در عمق و باطن، به معناى برقرارى جامعه مبتنى بر عدالت بيشتر يا مبتنى بر كمتر شدن فاصله طبقاتى نيست.
در واقع در جامعه اطلاعاتى هم اطلاعات براى بخش خاصى از جامعه هست؟
بله، در مورد اطلاعات كليدى و اساسى، هم توليد و هم توزيع و هم دسترسى آن در اختيار همه نيست، بلكه در اختيار بخشهاى خاصى از جامعه است كه قدرت و جايگاه اقتصادى بالاترى دارند. حالا يا به صورت دولت و يا به صورت بخش خصوصى، در اينجا رابطه بين دولت وبخش خصوصى خيلى مطرح نيست.
اين وضعيت در جامعه خودمان چگونه است؟
در مقايسه با كشورهاى غربى، فاصله زيادى داريم. قبل از همه فاصلهمان به لحاظ دسترسى به امکانات ساده سختافزاى، مانند دسترسى به رايانه شخصى يا ضريب نفوذ تلفن مشهود است.
مشكل دوم به عرضه اطلاعات، ميزان عرضه اطلاعات و كيفيت ارتباطات بر مىگردد. در جاهايى كه اين تكنولوژيها توسعه پيا كرده و يك مقدار بسط و گسترش زيادترى پيدا كرده است بخشهايى از اطلاعات به صورت عام در دسترس همگان است.
البته مقصودم همه اطلاعات دولتى نيست، چون طبعا اطلاعات نظامى و استراتژيک مستثنى هستند، ولى در مورد فعاليتهاى دولت مثلا يك لايحه چه زمانى و چگونه مطرح شده است، چه فرايندى را طى کرده است، نظرات کارشناسى پيرامون آن چيست و … اينها موضوعاتى است که مىتواند در دسترس همگان قرار بگيرد. همچنان که در بسيارى از کشورهاى غربى چنين هست. يا براى مثال اطلاعات در باره ميزان جرايم، پروندههاى جنايى، احکام صادر شده و نظاير آن موضوعاتى هستند که اگر براى مثال شما سرى به وبسايت مربوطه در کشور انگليس بزنيد، آنها را خواهيد يافت. اما در همين حدى كه ما در ايران كارورز داريم، اين نوع اطلاعات در دسترسى نيست.
اين کار هم نياز به سختافزار (زيرساختهاى ارتباطى و رايانه) و هم نرمافزار (عرضه اطلاعات و آسان شدن دسترسى به آن) دارد که ما هنوز به اندازه کافى فراهم نکردهايم.
يک مثال ديگر مىزنم. يکى از موضوعات مورد توجه كار از راه دور (tele working ) است. اين کار در کشورهايى مانند هندوستان رونق گرفته است. مبناى کار از راه دور آن است که شما بتوانيد در منزل يا دفترتان کارى را انجام دهيد و حاصل را براى مقصد مورد نظر ارسال کنيد. يعنى قرار است دران شيوه شما از پشت ميزکارتان بلند نشويد. خوب حالا فرض بکنيد بهعنوان يک مهندس مىخواهيد نقشه ساختمانى را تهيه کنيد. علىالقاعده بايد بتوانيد از همان منزل به وبسايت دستگاههاى مسؤول وصل شويد و اطلاعات مورد نظر را در کمترين زمان و هزينه بهدست آوريد. اما مىبينيد دستگاههاى اجرايى ما اساسا چنين وبسايتى ندارند. حتى چه بسا اگر شخصا مراجعه مىکنيد و حاضر به پرداخت وجه هم باشيد متوجه خواهيد شد که يا آن اطلاعات اساسا وجود ندارد و يا اينکه آن را در اختيار شما نمىگذارند. در چنين وضعيتى طبعا موضوع کار از راه دور معناى خود را از دست خواهد داد.
همه اينها بين ما و كشورهايى مثل آمريكاى شمالى يا اروپاى شمالى كه اين تكنولوژى در آنجا توسعه و گسترش بيشترى پيدا كرده، فاصله ايجاد مىكند.
به نظر مىرسد ورود فناوريهايى مثل موبايل و اينترنت اثرات اجتماعى خاصى را در جامعه ما ايجاد کرده است. اين ابزار در دراز مدت چه تاثيرات اجتماعى برجاى مىگذارند؟
اگر مقصودتان مشكلات فرهنگى ناشى از استفاده از تكنولوژى وارداتى است، مىدانيم که يک فناورى وقتى در جايى به صورت طبيعى و خودپو شکل مىگيرد، جامعه فرصت مىيابد که با آن تکنولوژى به صورت طبيعى، آشنا و اخت شود و از آن فناورى به صورتى معقول و منطقى استفاده کند. به زبان جامعهناسى ما با چيزى به نام تأخير و تأخير ميان فناورى و فرهنگ کاربرد آن مواجه نيستيم. اما در کشورهاى جهان سوم چنين نيست. ممکن است که يك تكنولوژى كه عمرى 20 يا 30 ساله در يک کشور غربى داشته ناگهان وارد يك كشور جهان سوم شود. در حقيقت سختافزار وارد اين کشور مىشود، اما فرهنگ استفاده از آن نه! همين امر باعث بروز مشكلاتى مىشود. مشكلاتى كه مثلا ما در ترافيك داريم از همين نوع است.
ماشين وارداتى بوده است الان هم بخش زيادى از آن وارداتى است، به صورت توليد اصيل موجود نيست، مونتاژ است. با وجودىكه آخرين مدلهاى ماشين را داريم ولى فرهنگ درست راندن ماشين را نداريم. در مورد تلوزيون هم اين حالت پيداست، تلويزيون هم فرهنگ خاص خودش را دارد. براى مثال بايد برنامهها را بر اساس سن مخاطبان طبقهبندى كنيم و به فرزندمان بگوئيم كه برنامه مربوط به خودش را تماشا كند؛ در حالى که نه طبقهبندى سنى در باره برنامهها وجود دارد و نه کسى به اين طبقهبندى – اگر هم وجود داشته باشد – توجه مىکند. يا در مورد تلفن، بسيارى از افراد، تلفن را جايگزين گپ و گفت و ارتباط چهره به چهره دوستانه کردهاند و گاه مدت طولانى را صرف در دل کردن و حتى شوخى کردن و قصه گفتن با تلفن مىکنند. در حاليكه تلفن براى اين كار نيست. تلفن يک وسيله بسيار مفيد براى تماسهاى اورژانس است. قت کنيد مىبينيد که حتى بعضىها از موبايل هم همين استفاده را مىکنند.
البته اين مشکلات به مرور و در درازمدت حل خواهند شد.
آيا جمله آخرتان به اين معناست که ورود تكنولوژيهاى جديد ارتباطى نمىتواند تغييرات اجتماعى عمدهاى ايجاد كند؟
اساسا خاصيت تكنولوژى ايجاد تغيير است. شما مىدانيد حتى کسانى مانند مکلوهان تغييرات اجتماعى را بر اساس فناورى تبيين مىکنند. طبعا بعضى از اين تغييرات مثبت و بعضى منفى است. مقصودم اين است که برنامهريزى اجتماعى بايد بهگونهاى باشد که جامعه از بيشترين اثرات مثبت فناورى بهرهمند شود و اثرات سوء احتمالى خواسته يا اخواسته و فردى و اجتماعى آن به حداقل برسد. هميشه اين احتمال وجود دارد که فناورى از يکسو مشكلى را حل كند و از طرف مشكل جديدى را بهوجود آورد. پويايى جامعه و حركت آن هم در گرو حل اينگونه تعارضهاست. اگر قرار بر اين بود كه تكنولوژى همه مشكلات ما را حل كند ديگر دنيا به آخر مىرسيد.
تغييرات اجتماعى در يك جامعه اطلاعاتى به چه صورتى است؟
اول بايد ببينيم كه جامعه اطلاعاتى يعنى چه؟ تعريفهاى مختلفى از اين واژه شده است. يك تعريفاتى اقتصادى است و يك سرى از تعاريف فرهنگى و يا سياسي. بعضىها هم ممكن است مجموعه اين وجوه را در نظر داشته باشند. مثلا كسانى كه جامعه ر بر مبناى صنعت و توسعه صنعتى تعريف مىكنند مىگويند كه ما يك جامعه شبه صنعتى داريم و يك جامعه صنعتى و يك جامعه فراصنعتي. اين جامعه فراصنعتى يعنى جامعهاى كه تقسيم كار مبتنى بر صنعت و توليد كالا به صورت پيشين نيست، بلكه خدمات و مشاغل خدماتى و اقشار خدماتى بيشتر مورد توجه است و چنين جامعهاى، جامعه اطلاعاتى است. ولى كسان ديگرى ممكن است تقسيمبندى ديگرى قائل باشند و بگويند كه جامعه اطلاعاتى يعنى جامعهاى كه در آن سختافزار و نرمافزار اطلاعات گسترش بيشترى پيدا كرده است و کارهاى حول توزيع، خريد، مبادله و مصرف اطلاعات متمرکز شده است.
آنچه مورد تأکيد من است و در ابتداى صحبتهايم به آن اشاره کردم اين است که بايد ببينيم آيا با وجود افزايش سرعت و توسعه تكنولوژى ارتباطى و با وجود زياد شدن مشاغل اطلاعاتى- ارتباطى آيا از نظر مناسبات اقتصادى، تغييرى در جامعه پديد آمده است يا نه. آيا توزيع درآمد و بهرهمندى از مواهب عادلانهتر شده است؟ آيا در مناسبات جامعه به لحاظ وجود يك طبقه حاكم و يك طبقه محكوم و مستمند از نظر اقتصادى تغييرى رخ داده و فاصله طبقاتى کم شده است؟ مادام که اين اتفاق نيفتد اطلاعات توليد شده همچنان در اختيار صاحبان قدرت و در جهت منافع اقتصادى و سياسى آنهاست. تنها هنگامى که اين معضل جدى، تخفيف پيدا کند، مىتوانيم انتظار داشته باشيم که اطلاعات در سطوح مختلف جامعه ارزش خود را پيدا کند و مبناى تصميمگيرىها و کنشها شود. آنگاه است که مىتوانيم انتظار تغييرات عميق سياسى و اقتصادى و اجتماعى را داشته باشيم. در چنان وضعيتى است که اطلاعات و سختافزارها و نرمافزارهاى آن مىتوانند به شکلگيرى دموكراسى منطقى و معقولترى کمک کنند. آن گاه است که بر قدرت انتخابمان افزوده مىشود و مىتوانيم براى مثال انتظار داشته باشيم که در مجلس قانونگذارىمان افرادى کارشناستر از پيش حضور داشته باشند. بنابراين به نظر من بهرهمندى از مواهب اجتماعى و يا سياسى فناورى، در گرو عدال اقتصادى است. در غير اين صورت هرچقدر هم كه بر تعداد كامپيوترها در جامعه افزوده شود، باز هم اتفاق مهمى نيافتاده است.
شاخص ورود به جامعه اطلاعاتى چيست؟
در جاهايى كه اين بحث قوت زياد و طرفداران فراوانى دارد شاخصهايى براى جامعه اطلاعاتى معرفى شدهاند. براى مثال شمار کسانى که در بخش توليد اطلاعات و يا پردازش آن به کار مشغولند يکى از شاخصهاى عمده تلقى مىشود. اما در باره همين يک شاخص نيز اجماع وجود ندارد و نقدهايى در ميان است. بحث اين است که چگونه مىتوان تعريف دقيق و جامع و مانع از کسى که به کار اطلاعات مشغول است ارائه داد و او را از کسى که به چنين کارى مغول نيست، متمايز کرد. براى مثال آيا يک منشى را مىتوان از جمله اين افراد شمرد يا نه؟ مىبينيد که وقتى دقت مىکنيم اين شاخص، چندان دقيق نيست.
يک نکته را نيز اضافه کنم. شايد تقسيمبندىهاى پيشين در باره صورتبنديهاى اجتماعى معنادارتر بود. مقصودم براى مثال تقسيم جوامع به جامعه فئودالى، صنعتى و پسا صنعتى يا جامعه توسعه يافته يا در حال توسعه است. شاخصهايى که براى تبيين اين جوامع به کار برده مىشد، ماهوىتر و بيانگر تفاوتهاى عميق بود. ولى وقتى كه مىگوييم جامعه اطلاعاتى تفاوت خيلى عميقى را به ما نشان نمىدهد. در حقيقت آنچه ما از مفهوم جامعه اطلاعاتى فهم مىکنيم اين است که در چنين جامعهاى تكنولوژيهاى ارتباطات و اطلاعات گسترش پيدا كردهاند و حجم اطلاعات بيشتر شده است و نه چندان چيز بيشتري. به نظرم بايد در تدقيق اين مفهوم بيشتر بکوشيم.