یک دلیل ساده برای آنکه شما من را باور نمی کنید
نام نویسنده: حمیدرضا نیکدل
فرض کنید من مدیر روابط عمومی یک شرکت تولید کننده خودرو باشم. آن هم یکی از دو تولید کننده اصلی وطنی. حال اگر همزمان به کار خبرنگاری در همین حوزه مشغول باشم و اتفاقا بطور مداوم گزارش های تحلیلی و مقایسه ای در مورد تولید کننده های داخلی تولید کنم، آیا شما آنها را باور خواهید کرد؟ حتی اگر خبرنگار حوزه اجتماعی یا محیط زیست بودم و مطالبم پیرامون نقش خودروهای داخلی در آلودگی هوا، امنیت خودرو در تصادفات و یا کیفیت خدمات پس از فروش بود چطور؟ آیا به مطالبم اعتماد می کردید؟
مهمترین عنصر باورپذیری در کار رسانه ای استقلال است. در حوزه هایی که یک سر آن به تجارت بر می گردد ( که تقریبا در جهان امروز به شکلی همه حوزه ها را در بر می گیرد) این استقلال نسبت به فاصله منافع مشترک با برندها اندازه گیری می شود. پس اگر کسی کارمند یک برند باشد قاعدتا نمی تواند از موضعی بی طرف در فضای صنعت مربوطه برخوردار شود. یادم می آید در رد این نظریه یک بار سر کلاس یکی از دوره های روابط عمومی از استاد مربوطه پرسیدم ” مگر هر مدیر روابط عمومی نمی تواند شخصیت حقیقی داشته باشد تا فارغ از موضع حقوقی اش در مورد صنعت مربوطه حرف بزند؟” پاسخ این بود که ” البته که شخصیت حقیقی دارد اما نه در آن حوزه و صنعت، تا وقتی سمت مدیر روابط عمومی برندی را با خود حمل می کنید چه بخواهید چه نخواهید هر حرف و موضع تان در پیوند با آن برند تلقی می شود!”
باید به آن استاد کارآزموده حق داد. چرا که اگر من امروز مسئول روابط عمومی یک شرکت داخلی ارائه دهنده خدمات اینترنتی بودم و همزمان در وب سایت خبری ام خبرهای مربوط به کیفیت بالای سرویس هاس آن برند را منتشر کنم، مخاطب حق دارد بی طرفی آنها را از اساس به چالش بکشد. اوضاع بغرنج تر می شود وقتی که من برند رقیب را در محتواای رسانه ای خودم به شدت مورد حمله قرار دهم. حتی اگر در صفحه رسانه اجتماعی شخصی خود هم در این مورد حرف بزنم شما ممکن است آن را لایک کنید، ولی شاید فقط برای دلخوش کردن دوست عزیزتان.
اما اوضاع من می توان باز هم وخیم تر شود و آن هنگامی است که نه تنها در حرفه روزنامه نگاری با مشکل عدم باورپذیری روبرو شده ام، بلکه در شغل دیگرم یعنی مدیریت روابط عمومی هم با بحران حرفه ای روبرو می شوم. وقتی که در مسند خبرنگاری این تصویر در بین همکاران روزنامه نگارم ایجاد شده ( به درست یا غلط) که با هر وسیله ای ( حتی کوبیدن رقبا ) سعی در حفظ منافع برند منسوب به خود را دارم، چگونه می توانم انتظار داشته باشم که همان خبرنگاران محتوای های تولیدی من را از زاویه روابط عمومی آن برند بعنوان مطلب خبری بی سویه و صرفآ فنی بپذیرند؟!
صد افسوس که در بین مدیران عالی شرکتی که در آن مشغول هستم هم این درک فنی از تعریف روابط عمومی و لزوم تفکیک آن از روزنامه گاری وجود ندارد تا من را از بودن از دو سوی میز منع کنند. شوربختانه حتی گاهی تشویقم هم می کنند که چقدر خوب از زاویه یک خبرنگار رقیب را بمباران می کنم و از منافع شرکت خودمان دفاع می کنم. و این تشویق ها من را گمراه می کند.
این من هستم که باید بپذیرم که در آن واحد نمی توانم هم روی صندلی رسانه بنشینم، هم روی صندل یک برند. البته نشدنی نیست. اما نتیجه اش مخدوش کردن تصویر خودم در هر دو سوی سکه خبررسانی است. شاید برایم سخت باشد چون هم روزنامه نگاری حرفه ای را دوست دارم و هم فعالیت حرفه ای در تجارت و کسب و کار را. ولی گاهی در این دنیا باید بین چیزهایی انتخاب کرد. انتخابی سخت اما به معنای واقعی کلمه حرفه ای.
بهر حال اگر فرض کنیم من در چنین موقعیتی باشم، شما حق دارید که من را باور نکنید. همانطور که حق دارید نتیجه قضاوت داوران یک جشنواره فیلم را باور نکنید وقتی حتی یکی از داوران خودش در یکی از فیلم های بخش مسابقه ذینفع باشد. همانطور که گزارشگر فوتبالی را باور نمی کنید که با جانبدری گزارش کند و …
بله! شما حق دارید آن من فرضی را باور نکنید، آن هم به یک دلیل ساده، زیرا او خودش هم خودش را باور ندارد. چرا که تکلیفش با خودش روشن نیست.