تکنولوژی

گلدکوئیست:‌كسى اين سكه ها را نمى خرد

نام نویسنده: سعيد اركان زاده يزدى

شرق – سكه هايى به جنس طلا، با طرح يكى از شخصيت ها يا مكان هاى مشهور تاريخى روى آن و اغلب به وزن يك اونس؛ شركت گلدكوئيست كه اين سكه ها را ضرب كرده، مى گويد از هر نوع اين سكه ها تعداد محدودى در تمامى جهان وجود دارد، براى نمونه از سكه با نقش مسيح ۲۹۹۹ عدد.

به همين دليل خريدارى كه به شيوه بازاريابى شبكه اى چنين سكه اى را از گلدكوئيست تحويل مى گيرد و پول بيشترى از ارزش طلاى سكه به اين شركت مى پردازد نبايد نگران پرداخت پول اضافى باشد، چون اين سكه ها به دليل تعداد محدودشان ارزش كلكسيونى دارند. همين ارزش كلكسيونى باعث مى شود كه به محض تحويل سكه، خريدار آن را به يكى از مجموعه داران بفروشد و بسيار بيشتر از پولى كه پرداخت كرده است به دست بياورد.

اين حرفى است كه گلدكوئيست مى زند. بهترين راه براى اثبات يا رد چنين ادعايى رفتن به بازار است. براى فروختن سكه هاى طلاى گلدكوئيست در تهران دو بازار در نظر گرفته شد. بازار طلا و جواهر در حاشيه خيابان كريمخان و بازار اشياى عتيقه و سكه هاى كلكسيونى در خيابان منوچهري. براى فهميدن اينكه اهالى بازار اين دو ناحيه، سكه هاى گلدكوئيست را مى خرند يا نه، تنها مى توان خود را فروشنده اين سكه ها جا زد و از آنها پرسش كرد. آنها خيلى كم به سئوالات كسى كه خود را خبرنگار معرفى مى كند پاسخ يا پاسخ درست و واقعى مى دهند.

جالب اينجاست كه تقرياً همه آنها گلدكوئيست را مى شناختند. وقتى كه با جمله «شما سكه گلدكوئيست مى خريد؟» مواجه مى شدند كسى مكث نمى كرد يا حالت صورتش طورى نبود كه نشان دهد نمى داند گلدكوئيست چيست. در حاشيه خيابان كريمخان، از زير پل كريمخان تا خيابان حافظ، فروشندگان جواهر و طلا ساكتند. تعدادى از آنها تنها جواهر مى فروشند و كارى با طلا و سكه طلا ندارند اما تعدادى كه به كار زر مشغولند، سكه هاى زرين را نيز مبادله مى كنند. ولى در ميان خريداران و فروشندگان سكه هاى طلايى، گلدكوئيست و سكه هايش جايى ندارد. از ميان فروشندگان سكه، تنها يك طلافروش مى گفت كه حاضر است سكه را بخرد و از وزن سكه پرسيد. او سكه را به وزن طلايش مى خريد و كارى باارزش كلكسيونى آن نداشت. برخى از بازاريان كريمخان نشانى مغازه طلافروشى كوچكى را در حاشيه خيابان مى دادند كه پيش از اين سكه هاى گلدكوئيست را مى خريده است.

اما او نيز ديگر خريد محصولات گلدكوئيست را كنار گذاشته بود. براى گلدكوئيستى ها اوضاع عتيقه فروشان خيابان منوچهرى بهتر از كريمخان نبود. در خيابان منوچهرى مى توان مغازه ها را به چند نوع عتيقه فروشى تقسيم كرد. تعدادى از آنها تنها اشياى قديمى و خاك خورده را مى خرند و كارى با اشياى زرين و طلايى ندارند. جنس مورد علاقه آنها بيشتر مجمعه و مجمر و شمعدان و لاله و قاب و سينى و قاشق است. آنها را با گلدكوئيست كارى نيست. برخى ديگر از بازاريان منوچهرى به كار فروش اشياى لوكس و قديمى و خرافى مشغولند مثلاً مهره مار مى فروشند يا دستبندهايى مرصع به سنگ هاى رنگى يا قلمدان هاى خاتم كاري.

اگر از آنها پرسيده شود كه سكه گلدكوئيست مى خرند، «نه» محكمى مى گويند و طورى به پرسشگر نگاه مى كنند انگار به كسى مى نگرند كه سرش كلاه رفته و حالا در به در به دنبال خريدار سكه اى مى گردد كه تقلبى از كار درآمده است. نوع سوم اما همان ها هستند كه سكه هاى قديمى مى خرند و البته اسكناس قديمى و مدال. اين سكه ها و مدال ها مى توانند از طلا باشد يا نقره يا هر جنس ديگرى، حتى چوب پنبه مثلاً. اهميتشان به جنسشان نيست؛ اين اشيا به اين دليل ارزشمندند كه تك هستند و ارزش كلكسيونى دارند. اما همين خريداران سكه هاى كلكسيونى، مضروبات گلدكوئيست را نمى خرند. فروشنده يك فروشگاه سكه هاى قديمى در انتهاى بازارچه منوچهرى- پاساژى در ابتداى خيابان منوچهرى و لبالب پر از عتيقه- مى گويد كه بازاريان اينجا سكه هاى گلدكوئيست را نمى خرند و بهتر است خيال فروش سكه ها را به مغازه داران از سر بيرون كرد. او تنها يك سكه فروشى در خيابان فردوسى، نزديك به چهارراه استانبول مى شناسد كه چند ماه پيش، سكه هاى گلدكوئيست را در ويترين گذاشته بوده است.

در خيابان منوچهرى و خيابان فردوسى همين يك مغازه تمايل به خريد محصولات شركت گلدكوئيست دارد. هنوز يك سكه با طرح عيسى مسيح در ويترينش ديده مى شود. مغازه اى است كم وسعت با يك پيشخوان و سه نفر پشت آن. وقتى كه صحبت از سكه هاى گلدكوئيست مى شود، مى گويد: «چى هست؟» «سكه پاپ.» «ببينم»، «همراهم نيست.»

اخم هايش را درهم مى كشد: «تا نبينم، نمى گويم. پس خداحافظى كن.» احتمالاً منظورش از جمله آخر اين است كه برو بيرون و ديگر اين طرف ها پيدايت نشود. گويا تنها ديدن سكه است كه مى تواند او را وادار به مودب بودن بكند. با اين رفتار بعيد است كه چنين خريدارى بخواهد سكه هاى گلدكوئيست را باارزش كلكسيونى زيادى آنچنان كه سازنده اش دعى است، بخرد. به هر حال براى سكه هاى گلدكوئيست در خيابان منوچهرى يك خريدار پيدا شده است. اگر فرض را بر پنهان ماندن چند خريدار ديگر بگذاريم، مى توان براى مثال گفت كه ده خريدار پيدا خواهند شد كه سكه ها را بخرند. اما در ايران ۴۰۰ هزار نفر چنين سكه هايى را خريده اند. آيا اين ده خريدار مى توانند همه آن ۴۰۰ هزار سكه را بخرند؟ البته يك مسئله مهم را بايد درنظر گرفت؛ فعاليت هاى گلدكوئيست چند ماه است كه توسط قوه قضائيه و مجلس ممنوع اعلام شده است. از تلويزيون نيز برنامه هايى مبنى بر ممنوعيت آنها پخش شده.

اين دليل مهمى است كه مى توان بر خريد سكه ها توسط بازاريان- كه ذاتاً محافظه كارند- تاثير منفى بگذارد. اما با فرض ممنوع نبودن فعاليت اين شركت، نكته مهم اينجا است كه مجموعه دار و كلكسيونرى كه مى خواهد سكه ها را جمع كند، برايش بسيار به صرفه تر است كه برود از خود گلدكوئيست و با قيمت كمترى سكه ها را بخرد تا از دلالان و فروشنده هاى سكه هاى عتيقه و كلكسيوني. و البته نكته مهمتر اين است كه كدام كلكسيونر حاضر مى شود روى يك مجموعه نامتناهى از سكه- با تعداد متناهى اما با تنوع نامتناهى- سرمايه گذارى كند؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا