دنيايى كوچك, به اندازهى ماوس پد ما – گفتوگو با يونس شكرخواه
تکفا – اشاره: دكتر يونس شكرخواه نامى دارد بس پرآوازه. هر كس در دورانى از زندگى خود با مطبوعات سر و كار داشته, حتماً با قلم شيوا و شخصيت متين وى آشناست. كمى دانش ما در ابتدا ما را از گفت و گو با اين استاد روزنامهنگارى, در موضوع تخصصى وى, مىترساند, ولى به هر روى اين گفت و گو انجام شد و خوشبختانه گفت و گوى جالبى هم شد.
با توجه به اينكه دو واژه مختلف جامعهى اطلاعات و جامعهى اطلاعاتى در موضوع مورد بحث ما بهكار مىرود، بفرماييد، فرق بين اين دو چيست و كدام درستتر است؟
اگر از جنبه زبانشناسى سنتى به موضوع نگاه كنيم، اين دو خيلى معنا پيدا مىكنند و در واقع غلط و درست آن بر مبناى نگاه زبانشناسى كلاسيك به مسايل زبانى است. اما اگر از زاويه زبانشناسى نوين به موضوع نگاه كنيم، رايج و نارايج اصل قرار مىگيرد. من فكر مىكنم لغت جامعهى اطلاعاتى، لغتى رايج است. تقريبا همه دامنهى مفهومى آن را درك مىكنند و مىدانند اين واژه به چه قلمرويى دلالت مىكند. اما از طرف ديگر شما در برابر جامعهى اطلاعاتى، جامعهى معرفتى (Knowledge Society) يا جامعهى دانش پايه و جامعهى مبتنى بر دان و شناخت را داريد. بنابراين من از زاويهى دوم به موضوع نگاه مىكنم. عبارت جامعهى اطلاعاتى دامنهى مفهومى خود را بهوجود آورده و دست كم به دو حوزه متفاوت معنايى ديگر دلالت مىكند، يكى جنبه سختافزارى جامعه، يعنى ميزان تجهيز جامعه به فناورىهاى ارتباطى اطلاعاتى و در جنبه ديگربه مناسبات برخاسته از گردش و چرخش اطلاعات در يك جامعه و تجمع نيروى كار و درصد گستردهترى از نيروى كار و پديدهاى بهنام اطلاعات دلالت مىكند.
با توجه به اينكه اين موضوع جديد نيست، فكر مىكنيد چرا سران كشورها تصميم گرفتند در اين مقطع خاص زمانى، در ژنو جمع شوند و نشستى درباره جامعهى اطلاعات داشته باشند و چرا اين كار 5 سال قبل يا 5 سال بعد انجام نشد؟
سوال مهمى است. به دليل گسترش كمى و تاثيرات كيفى پديدهى ICT در دهه 90 . در دهه 70 مساله اينقدر فراگير نبود. پس از ورود آرپانت در سال 1969 و درواقع واپسين سال دهه 60، وقتى وارد دهه 70 مىشويم، بهتدريج آرپانت رشد بيشترى پيدا مىكند و گستردهتر مىشود. به نحوى كه تعداد كاربران در دنياى امروز از مرز ميليارد عبور كرده است. بنابراين چون تاثيرات جدى شد، روى آموزش، گردآورى اطلاعات، پردازش اطلاعات، توزيع اطلاعات، مناسبات اجتماعى اثر داشت . هرچه دامنهى تاثيرگذارى اين پديدههاى نوين بيشتر شد، ابتدا بحث جامعهى اطلاعاتى سوق پيدا كرد به سطوح تصميمگيرىهاى محلى كه در آن تصميمگيرىهاى محلى خود را بهصورت LAN نشان داد. در مرحله دوم مىبينيم، فناورى ICT پديده WAN را به جوامع تحميل مىكند كه جمع بيشترى را در برمىگيرد و در نهايت اين WANها در ارتباط با هم ، ما را در شرايطى به نام اينترنت قرار مىدهند و شبكهى شبكهها را براى ما بهوجود مىآورندوفراگيرتر مىشود، در همين مرحلهى WANها طرحهاى ملى به ميدان مىآيد. يعنى كشورها براى وضعيت ملى خودشان طراحى مىكنند. كشورى مثل مالزى يك برنامه Vision 2020 (بينش 2020) را براى خود طراحى مىكند، در كشور خودمان طرح تكفا اجرا مىشود، در ژاپن تكنوپوليس و در آمريكا طرح NII (National Information Infrastructure) را بيان و سپس به سطوح ملى كشيده مىشود. وقتى دستور جلسات ملى بيرون مىآيد، مبناى مطالعاتى در حوزه تحقيقى مىشود. كشورها وضعيت خود را با هم مقايسه مىكنند كه هر كشورى چه ضعفها و چه قوتهايى دارد . در اوج اين مرحله در دههى 80 در اجلاس مينياپوليس، اتحاديه بينالمللى ارتباطات دوربرد (ITU) پيشنهاد مىدهد كه سازمان ملل اين پديده را تعريف كند و ITU بهعنوان يك زيربخش شوراى اجتماعى اقتصادى سازمان ملل ، اين ماموريت را به دوش مىگيرد كه باعث مىشود در دسامبر 2003 ، سران كشورها موضوع جامعهى اطلاعاتى را در دستور كار خود قرار دهند.
پس دليل عمده اين است كه گسترش تدريجى فناورى خودش را در دستور كار بهعنوان جامعهى اطلاعاتى قرار داده است والبته در كنار اين مىتوان به انگيزههاى تجارى و مالى شركتهايى كه دستاندركار توليد ICT هستند نيز توجه داشت.
با توجه به اينكه در تعريف، اختلافنظر وجود دارد، آيا در اجلاس ژنو تعريفى مورد توافق قرار گرفت كه دربرگيرنده مفهوم باشد؟
البته اجلاس ژنو نيمهى اول اجلاس بود و نيمهى دوم, قرار است در تونس برگزار شود. اما چيزى كه در ژنو در قالب پديدهاى بهنام بيانيهى اصول بهدست آمد، بينش كلى كشورها در اجلاس غلبه پيدا رد و بعد از بحثهاى فراوانى كه روى چينش كلامى و واژگانى اجلاس شد، بهنظر من در نهايت چيز خوبى به دست آمد. يعنى در آنجا جامعهى اطلاعاتى، يك جامعهى فراگير تعريف شد كه بحث دسترسى به اطلاعات و نكاتى از اين دست، جزو اصول و پاىبندىهاى دولتها لحاظ گرديد .
– با توجه به اينكه اجلاس ژنو تنها تك بعدى مثلا كاملاً فرهنگى يا اقتصادى نبود، بهنظر شما ويژگى خاص اين اجلاس در چيست؟
از چند منظر مىتوان به اين موضوع نگاه كرد. در اين اجلاس بافتهاى مختلفى شركت داشتند. اين اجلاس بيش از 11 هزار شركت كننده داشت كه مساله كمى نيست. بافت اين شركتكنندگان، گوياى خيلى مسال است. از 11047 شركتكننده بيش از سه هزار (3310) شركت غيردولتى (NGO) حضور داشتند. از بدنه (نهادها) خود سازمان ملل 620نفر، از آژانسهاى سازمان ملل 347 و از رسانهها 970 نماينده حاضربودند. با توجه به آمار، تعداد 3310 نشان از حضور نمايندگان جامعه مدنى در اجلاس است. اين اجلاس با اجلاس قبلى متفاوت بود زيرا براى نخستين بار در يك اجلاس جهانى، نمايندگان جامعه مدنى در كنار سران كشورها و دولتها نشستند. يعنى اجلاسى بوده كه مىخواسته جامعهى اطلاعاتى را تعريف كند و به گزارههايى در قبال آن برسد. از اين لحاظ اين اجلاس كاملاً متفاوت بوده است. حتى در تاييد تنوع اين اجلاس بايد بگويم كه اجلاس تقويم رويدادهايى داشت كه در آن تقويم، 297 رويداد ثبت شده بود كه در آن سه روز بايد اتفاق مىافتاد؛ از جمله چهار ميزگرد بسيار مهم كه از ويژگىهاى اجلاس است. براى نمونه ميزگرد شكاف ديجيتال يك اتفاق بزرگ بود. ميزگرد فرصتهاى ديجيتالى، ميزگرد تنوع فرهنگى در فضاى Cyber، ميزگرد توانمندسازى شهروندان (Citizen Impowerment) و يك ميزگرد با موضوع مشخص بحث ICT بهعنوان ابزارى جهت تحقق اهداف بيانيهى ميلينيوم (هزاره) سازمان ملل ، كه نشاندهندهى تفاوت آشكار اين اجلاس با اجلاس پيشين است.
از ديدگاه يك متخصص، ضمن بيان نتايج و دستاوردهاى اجلاس ژنو، بفرماييد اين دستاوردهاى چه تغييراتى در آينده جامعه اطلاعاتى ايجاد مىكند؟
هر كشورى از زاويهى ديد خود مىتواند از شيرينى كيك جامعهى اطلاعاتى بهرهمند شود. براى نمونه افريقايىها توانستند در اين اجلاس پيشنهاد خود (صندوقهاى همبستگى ديجيتال) را تصويب كنند. آنها مسالهشان مالى بود و تا حدى موفق بودند. يا آسيايىها و جهان سومىهايى كه بهشدت دغدغهى محتوا را در فضاى اينترنتى موجود داشتند، توانستند جواب خود را بگيرند. جوامعى كه خيلى دغدغهى بهداشت و آموزش را داشتند، دغدغهى جنسيت و زنان را داشتند يا دغدغهى جوانان و …. را ، بالاخره در بيانيهى اصول, چيزهايى را مىبينند كه مىتوانند به اهداف آنها كمك كنند . سياست الكترونيك، تجارت الكترونيك، ارتباطات بين فرهنگى، همهى اينها در آن بيانيه به چشم مىخورد يا ايجاد دسترسى برابر، تاكيد روى حق ارتباط. يكى دوتا نيست . بيانيه, دستاوردهاى زيادى دارد و به نظر من خيلى از ديدگاههاى كشورهاى جنوب، در بيانيه گنجانده شده و براى جنوبىها اين اجلاس بسيار مفيد بود. ولى اگر فارغ از منظر ملى به آن نگاه كنيم، دغدغهى اصلى اجلاس، بحث شكاف ديجيتال بود. اما اجلاس نتوانست فقط بحث شكاف ديجيتال را تعقيب كند ودر كنارش بحثهاى ديگرى مانند حاكميت اينترنت مطرح شد كه در دستور كار اجلاس نبود يا بحثهايى كه جوامع مدنى و رسانهها به راه انداختند؛ اينكه ICT را در خدمت ارتقاى حقوق بشر قرار دادند.
مسايلى مثل حقوق بشر، كرامت انسانى و اخلاق در جامعهى اطلاعات چه جايگاهى دارند؟ از نظر شما باعث ارتقاى آنها مىشود يا اينكه آنها را تنزل مىدهد؟
اين موضوع در دو سطح قابل بررسى است. يكى اينكه خوب و بد براى جوامع مختلف مسايلى نسبى هستند. بنابراين اگر بخواهيم اخلاقيات ويژهاى را براى فضاى جديد جهانى بنويسيم، عملاً كار دشوارى است. اما اينكه آيا مىتواند در خدمت باشد يا نه؟ بهنظر من فناورىهاى نوين در كوتاه مدت ، حكومتهايى را كه اعتقادى به دموكراسى و گردش و چرخش آزاد اطلاات ندارند، در تنگناهايى قرار مىدهد. مگر اينكه بهتدريج بتوانند ارادهى خودشان را با شناخت بيشتر اين فناورىها به جامعه تزريق كنند، هرچند در كوتاهمدت دست اين دولتها را در برخوردهاى غيردموكراتيك مىبندد. از اين جنبه ICT در خدمت ارتقاى حقوق بشر قرار مىگيرد و اين هم خود نوعى فضيلت اخلاقى است كه من در يك جامعه بهعنوان شهروند, بتوانم آرا و نظريات خودم را آزادانه بيان و طرح كنم. اما آيا اين مرحله يك مرحلهى ثابت و غيرقابل بازگشت است؟ نمىتوان به اين سوال پاسخ قاطعى داد و گفت نه اينطور نيست. نكتهى ديگر اينكه بههر حال در فضاى سايبر, ما همسايگان ديواربهديوار كسانى مىشويم كه ممكن است هيچوقت آرزوى همسايگى با آنها را نمىكرديم.
اما در اين دنياى بىمرز و مانع سايبر، مثل قديم نيست كه يك مصداق فرهنگى، سالها طول بكشد تا به جامعهى من برسد. آيا اين مصداق فرهنگى در جامعه من جارى و سارى بشود يا نشود؟ بحث ديگريست. الان نيازى نيست مثلاً به سرزمين آلاسكا برويم و بفهميم كه آنجا اسكيموها چگونه لباس مىپوشند. الان شما لحظهبهلحظه با اين مصاديق مواجهيد و ما در فضاى سايبر در خاك خودمان هر روز و هر لحظه به مهاجرت كشيده مىشويم و دنيا به اندازهى همان ماوس پد ماست. و با هر چرخش ماوس, ما به گوشهاى از جهان مىرويم. به گوشهاى كه اخلاقيات، فرهنگ و مناسبات خودش را دارد. ارتقاى حقوق شهروندى و حقوق بشر, قطعاً اتفاق مىافتد, اما مقولهى اخلاق بهطور مشخص، در صورت اوليهى خود به اين شكل در مىآيد كه ما در برابر هنجارهايى قرار مىگيريم كه اين هنجارها ممكن است الزاماً با هنجارهاى ما يكسان و سازگار نباشد. اما هنجارهاى چه كسى غلبه خواهد كرد؟ فكر مىكنم هنجارهايى كه اصيلترند، انسانىترند، پايدارتر مىمانند و از رقابت در اين فضا نمىترسند. نكتهى ديگر در اين فضا اين است كه شما به همان اندازه كه توليدكننده نباشيد، به همان ميزان در معرض مصرفكنندگى قرار خواهيد گرفت. يعنى اخلاق و فهنگ و رفتار ديگرى مىتواند جايگزين اخلاق و فرهنگ و رفتار شما بشود.
سند نهايى قطعنامه كه در اجلاس تصويب شد، بيشتر جنبه حقوقى دارد يا شناختى؟ يعنى مىخواهد صرفا يك سرى واقعيتهايى را بيان كند و تاكيد كند كه اين واقعيتها سند دارند، يا اينكه براى كشورها الزامآور هم هست؟
الزامآورى اين اعلاميهى اصول، در حد طرح اقدام اجلاس است. طرح اقدام، نسخهاى است كه پيچيده شده تا ما آنچه را كه در اعلاميه اصول است, بهصورت عملياتى تعريف كنيم. طرح اقدام, همان نسخهى راهنماى رسيدن به بيانيهى اصول است. سوال شما اين است كه ضمانت اجرايى بيانيه اصول كجاست؟ در حال حار هيچجا. بيانيهى اصول، بيانيهى بينشها و ارزشهاى اطلاعاتى است و نبايد هم بگويد اين ضمانت كجاست. در طرح اقدام راههاى رسيدن به ارزشهاى موجود در اعلاميه اصول آمده است. اما اگر فرض كنيد اين مصوبه به تدريج بهعنوان پيششرط حضور يك جامعه در مناسبات جهانى اقتصادى قرار خواهد گرفت، اگر به سازمان تجارت جهانى (WTO) مرتبط شد، آنوقت چه اتفاقى مىافتد؟ ضمن اينكه اگر تضمين حقوقى هم ندارد، ما نبايد جورى رفتار كنيم كه مىخواهيم راهى برويم كه متروك مانده است. اگر راهى متروك مانده، حتماً دليل و مخاطراتى داشته كه متروك مانده است. راهى كه در حيطهى ادبيات جهانى جامعهى اطلاعاتى راه پرترافيكى است ، همان ادبياتى است كه حول و حوش اعلاميه اصول شكل گرفته و راهنماى عملياتى آن كه در طرح اقدام اجلاس است و بهتدريج مبناى رفتار در فضاى فرداى جوامع خواهد بود.
اگر بخواهيم جايگاه جامعه خودمان را در جامعهى اطلاعات جهانى تعريف كنيم و براى آيندهى حضور خودمان در اين جامعه, نقشى را مشخص كنيم، با توجه به اينكه در كشور ما جامعه مدنى رشد كافى را نداشته و بخش خصوصى هم در حاشيه قرار دارد و دولت حرف اول و آخر را مىزند و با توجه به اينكه تصميمات در اين مورد, توسط سازمانهاى دولتى گرفته مىشود بهنظر شما چگونه مىشود يك گفتوگوى سهجانبه را مانند اجلاس ژنو در داخل كشور خودمان پيرامون جامعهى اطلاعاتى داشته باشيم؟
ژنو يك مرحلهى گذار بود. مرحلهاى كه همه بايد مىآمدند و نظرات خود را مىگفتند تا تبديل به يك بيانيهى جهانى شود. يعنى دموكراتيك بودن در تصميمسازى لحاظ شد. نبايد اين تصميمسازى را در بودجه داروى بگذارند كه اگر اين كار را هم بكنند بد نيست. بگذاريم بازخوردهاى طرح برگردند و دوباره آن طرح را بسازيم. در ايران طرحى كه با نام تكفا وجود دارد و متولد شده، چه بسا اگر در پروسهى نوشتهشدن و تدوين آن جمع فراگيرترى لحاظ مىشد، شايد خيلى موثرتر وقوىتر از امروز بود. نكتهاى كه در ايران وجود دارد, تنوع و تعدد مراكز مرتبط با جامعهى اطلاعاتى است، شوراى عالى انفورماتيك، شوراى عالى اطلاعرسانى، خود وزارت ارتباطات، جاهاى گوناگونى هم توليد ادبيات مىكنند وهم قدرت لابى (تاثيرگذارى روى مصوبات) را دارند. اين از جهاتى هم حسن است و هم مىتواند كار را دچار اشكال كند. حسن آن از اين جهت است كه بههرحال چون تمركز قدرتى نيست، حرفها مىتواند كريستالىتر و با عمق بيشترى مطرح شود و جوانب گوناگون آن ديده شود. اما جنبهاى كه ممكن است ايجاد مشكل كند اين است كه بالاخره ما بايد جايى موضوع را ببريم و تصميم عاجلى بگيريم، واكنش سريعى انجام بدهيم. ما در ايران هنوز اين خلا را داريم. هنوز در بخشها مشخص نيست كه بالاخره اين شوراى عالى اطلاعرسانى است كه متولى امور جامعهى اطلاعاتى در ايران است يا وزارت ارتباطات؟ اما من بهعنوان يك شهروند كه تا حدى با اين اتفاقات آشناست, پيشنهاد مىكنم كه اگر ما تركيبى سهضلعى داشته باشيم از نمايندگان محافل آكادميك، نمايندگان محافل مدنى و نمايندگان رسانهها، اينها داوطلبانه كنار هم قرار بگيرند. چون اينها نهادهاى توليدكنندهى معرفتند. چون مفهوم جامعهى اطلاعاتى, يك مفهوم صرفاً مكانيكى، ساختارى، فيزيكى و كابل و فيبر و ديش و … نيست، اينها زيرساختارهاى جامعهى اطلاعاتى هستند، بنابراي درمان كلينيكى هم جواب نمىدهد و ما بايد درمان پاراكلينيكى داشته باشيم. در درمان پاراكلينيكى همهى پارامترهايى كه ممكن است روى يك بيمارى موثر باشند، ديده مىشود و در درمان آن, همهى پيامدهايش لحاظ مىشود. گوش فقط بهعنوان گوش ديده نمىشود؛ قلب فقط بهعنوان قلب ديده نمىشود، بهصورت اندامواره، يعنى جزيى از يك سيستم بايد ديد. بنابراين اين سه نهاد بهنحوى توليدكنندهى معرفت و دانش هستند. جوامع مدنى اگر به وظايف خود مطلع باشند، مىتوانند دانش اعضاى خودشان را ارتقا دهند. همينطور نمايندگان آكادميك و دانشگاهيان بر مخاطبين خود تاثير دارند، رسانهها هم هينطور. ما تا اين سه نهاد توليدكنندهى معرفت را در كنار يك مركز تصميمگيرى متمركز نكشانيم، مدام دچار اشكال مىشويم. حالا بخش خصوصى بهنظر من آن نهاد مدنى است و مىتواند آنجا خودش را جلوهگر كند. پس در حركت ما به سمت جامعهى اطلاعاتى اين يك مثلث گمشده است. ما بايد اين مثلث را در كنار يك نهاد متولى مساله جامعهى اطلاعاتى شكل دهيم كه آن نهاد قدرت تصميمگيرى سريع و نهايى را داشته باشد. ما بهسرعت در دنياى امروز فرصتها را از دست مىدهيم. ضمن اينكه در آن واحد معتقدم كه با حضورهاى مقطعى در اجلاس ژنو يا تونس هم بهجايى نمىرسيم چون همان مثلث وجود ندارد. اگر بتوانيم اين مثلث را شكل دهيم و نهادى متمركز هم داشته باشيم، آنگاه بحث دولت و بخش خصوصى، خودبهخود تعديل مىشود.
با توجه به اينكه در كشور ما دولت مردم را طرف و شريك اجتماعى خود نمى داند و به عنوان سهامدار قبول ندارد و يكجانبه تصميم مىگيرد ـ يكى از عوامل تاسيس نهادهاى مدنى در كشور همين يكجانبهنگرى دولتها است ـ بهنظر شما براى ما كه مىخواهيم بهسمت جامعهى اطلاعاتى حركت كنيم, كه در آن نقش دولتها كاهش پيدا مىكند و تكتك افراد وارد صحنه مىشوند، چه آيندهاى متصور است؟
همانطور كه گفتم ما به يك نگاه پاراكلينيكى نياز داريم. چيزى كه شما از آن بهنوان كوچك شدن دولت ياد مىكنيد، چرا رخ مىدهد؟ چون مكانيسمى وجود دارد. اجازه بدهيد يك سنت هندى را براى شما مثال بزنم. در هند, دولت هر وقت مهمان خارجى دارد، در نشست رييسجمهور و نخستوزير، نماينده اپوزسيون هم حضور دارد. اين حضور يك حضور سمبليك نيست. سطح توقعات آن اپوزسيون تعديل مىشود، زيرا به اطلاعات دسترسى دارد و ذهنى قضاوت نمىكند. ما بسيارى از متون و مصوبات پايه در زمينه ارتباطات را نداريم. براى نمونه اگر حق دسترسى به اطلاعات در ايران تصويب شود، آيا باز هم دولت مىتواند مردم را شريك نداند؟ قاعدتاً نه و اين يك حق مىشود. ما چنين قانونى نداريم. حق دسترسى اطلعات به اين معنى است كه شما مىتوانيد اطلاعات را از تاريكى به روشنى بكشانيد و در كورهى نقد قرار دهيد .
قبل از اجرايى شدن ضعفها و كاستىهاى آن را بگيريد و به نقاط قوت آن اضافه كنيد. ما تا زمانى كه مسايل پايهاى ارتباطمان را مشخص نكنيم، آن دغدغهها هميشه هست. حتى به بازى گرفتن بخش خصوصى در ايران تا حدى در اثر تحميل مقررات WTO و رويههايى است كه بانك جهانى پيش مىكشد. مانند حق يارانهها، ايجاد منطقههاى آزاد، برابرى ارز كشور با ارزهاى جهانى، 51 به 49 كردن ادارهى امور اقتصادى بهعنوان يك كار حداقلي. بنابراين اينها ديگر انتخاب نيست و اجبار است. بهنظر من تا زانىكه ما روى اين مبانى پايهاى ارتباطى (بهخصوص حق دسترسى به اطلاعات) تعريفى نداشته باشيم، مساله بهشكل قبل باقى خواهد ماند. الان دولت افراد را حتى مخاطب خود نمىگيرد. مخاطب با همان بار كلاسيك معنايى, كسى است كه طرف حساب است. در فضاى مدرن ارتباطى كسى طرف حساب نيست، و ارتباط دوسويه است. بنابراين بخشى از اين مسايل بايد طرف توجه مجلس ايران قرار بگيرد. يعنى دولتهاى كنونى و بعدى بايد به رفتارهاى از پيش تعريفشدهاى در قبال كسانى كه نمايندگى آنها را دارندمتعهد شوند . اين بحث از گذشته تا به حال وجود دارد، بازتاب آن در جامعه پيداست، تنها الفاظ آن تغيير كرده است. مطلبات همانگونه است و قدرت هم همانگونه است.
ما تا در داخل كشور گفتمانى نداشته باشيم، آيا مىتوانيم با اين حضور مقطعى در اين اجلاس به نتيجهاى برسيم؟
بنده هم عرض كردم كه حضور مقطعى در چنين اجلاسى دردى از ما دوا نمىكند. ولى بالاخره بايد گفت كه تلاشهاى شخصى آقاى جهانگرد و هيات همراه ايشان توانست در ادبيات بيانيه اثر كند. يعنى در جاهايى ردپاى ديدگاههاى ما به چشم مىخورد و در مجموع به 67 مادهى اين بيانيه كه نگاه مىكنيم، بالاخره رد پاى راديكاليسم به چشم مىخورد. اين روند شايد به دليل اينكه امريكايىها در اين اجلاس در سطح بالايى شركت نكردند، باشد. اما اينكه بالاخره ما در اين اجلاس چه مىخواهيم بگوييم، بالاخره در اين 67 ماده، مواد 1 تا 18 به تعريف جامعه اطلاعاتى تخصيص پيدا كرده است. يعنى ما در آنجا عنوانى داريم كه گفته شده كه نظر مشترك راجع به جامعهى اطلاعاتى، كه ما هم امضا كردهايم. اگر در اين بحث تعريف مىشود كه جامعهى اطلاعاتى از ديدگاه ما مردممحور، همهشمول و توسعهمدار است، اينها همه بار دارد. يعنى بايد ICT را فراگير كنيم چون همه شمول است. يكى ديگر اينكه مردممحور است. ما در مردممحورى فقر، بىسوادى و … هم داريم كه فناورى نوين اطلاعاتى بايد در چارچوب آنها تعريف شود. از طرف ديگر مىگويد توسعهمدار است. پس به برنامهى توسعهمان گره مىخورد. الان ديگر در زمانهاى نيستيم كه بگوييم برنامهى توسعه نوشتيم كه چند بند آن ارتباطات است.
ما اساساً بايد برنامهى توسعهمان با رويكرد ارتباطى نوشته شود. اين در مواد 1 تا 18 به چشم مىخورد. بنابراين سوال شما مربوط به ديروز است. ما نبايد بگوييم كه حالا در تونس چه مىخواهيم بگوييم. ما بايد در تونس گزارش بدهيم كه در اين فاصله چه كردهايم. اما در مورد تعهد حقوقى، هيچ كس از شما هيچ تعهدى نمىخواهد. اصلا شما انجام ندهيد, خودتان ايزوله مىشويد. فرض كنيد اصلا مىخواهند براى اطلاعات شمارشگر بگذارند و ببينند هر نفر چن كيلو اطلاعات دارد و براى هر كيلو يك سنت پرداخت شود. آنوقت وضعيت چه خواهد شد؟ اگر همين بحث تندى كه در ژنو بر سر نرمافزارها شد، چه نرمافزارهاى رايگان، چه نرمافزارهاى مبتنى بر مالكيت، چه نرمافزارهاى Open Source، اگر فردا اعلام شود كه شما به محض وارد شدن در شبكه، بايد مثلا رجيسترى ويندوزتان را وارد كنيد و شما آن كلمات رجيسترى را نداشتيد و نتوانستيد به شبكه وارد شويد، آنوقت چه بايد كرد؟ پس ما ديگر فرصت اينكه تازه چه مىخواهيم بگوييم را نداريم، اينها در آن بيانيهى اصول تعريف شده است. ما تنها كارى كه مىتوانيم بكنيم اين است كه ضريب انطباق خودمان را با اين بيانيه بيان كنيم. مىشود همين بيانيه را به موضوع دهها سمينار تبديل كرد، كه متاسفانه هنوز دراي