سياسى نويسى در وبلاگ ها ؛ و چند نکته
نام نویسنده: محمود اروج زاده
ccwmagazine – مدتى است كه نوعى تب سياسىنويسى در معدودى از سايتها و وبلاگهاى فارسى ديده مى شود كه به نظر نمىرسد چندان موجه باشد، و البته آثار نامطلوبى را نيز به همراه دارد.
البته اينترنت –و به ويژه وبلاگ- نيز در زيرگروه رسانههاى مدرن قرار مىگيرند، و طبيعتاً همانند ديگر رسانهها، مىتوانند و بايد نقش آگاهىبخشى به جامعه را بر عهده بگيرند، و همچنين ممكن است مورد تضييقاتى نيز قرار گيرند؛ اينها واقعياتى نيست كه بتوان كتمان نمود، قصد اين نوشته نيز ناديده گرفتن اين واقعيت نيست، زيرا نياز هميشگى جامعه به اطلاعرسانى براى كمك به تغييرات و پيشرفت آن از هر طريق ممكن امرى بديهى است. از سوى ديگر اين نكته را نيز بايد در نظر گرفت كه سايتهاى سياسى و خبرى -كه عموماً هم متعلق ه گروههاى فعال سياسى است- خود بخود در اين ميانه نقش اساسىترى را بر عهده خواهند داشت، چرا كه اصولاً بر همين اساس پا به عرصه گذاشتهاند، و براى كار و وظيفه خود تعريفى جز اين ندارند. ولى آيا بايد اين وظيفه را به همه ديگر انواع اين رسانه –مثلاً وبلاگها- تعميم داد؟
آنچه اكنون ديده مىشود، رسوخ سياسىنويسى غليظ در معدودى از سايتها و وبلاگهاست كه به نظر مىرسد دچار نوعى افراط شدهاند، و اصرار دارند كه ديگران را نيز به ميدان خود بكشانند. هر چند در بلند مدت اينها زياد هم مورد اقبال قرار نمىگيرند. در اينجا علت و انگيزه اين پديده مورد نظر من نيست، ولى توجه به نكاتى در تحليل آن و نيز تبعات آن را خالى از فايده نمىدانم.
معمولاً زوم كردن روى سياست و جنبههاى گوناگون آن به صورت عريان در اين رسانهها، دو پيامد مهم دارد، يكى اين كه معمولاً اين گونه نوشتهها در معرض اين خطرند که به سمت سطحى شدن و تندى و بىمهابايى، و گاه بىتوجهى به عرف و هنجارها پيش رفته و فضا را قطبى كنند، تا جايى كه به دلايل زيادى -از جمله ناپيدايى نويسنده- به تدريج حتى توهمات كاذبى در ايشان شكل گيرد. در اين حالت است كه اصولاً خيلى نمىتوان توقع ديدن نوشتههاى منطقى و مستدل داشت، و چه بسا كه سخن از استدلال، منطق و آرامش، باعث واكنش اين انقلابيون! گردد و آن را نشانه ضعف و ترس قلمداد كنند!! اين آفتى است كه در ميان ما كاملاً رايج است و از آن گريزى نيست! آفت دوم كه شايد مهمتر بنمايد، ايجاد عكسالعمل منفى در ديگران است، به اين ترتيب كه سياسى كردن اين رسانه، هم موجب بدبينى عمومى به اين تكنولوژى مىشود-مخصوصاً در جامعهاى كه ديگر با پديدههاى سياسى ميانه خوبى ندارد- و هم موجب نگرانى و عدم اطمينان ديگرانى مىگردد كه تاكنون با علاقه در اين وادى مشغول كار حرفهاى خود بودهاند و با بروز جنبههاى سياسى، با دلسردى برخورد مىكنند و چه بسا ترجيح دهند عطاى كار در اين حوزه را به لقاى آن ببخشند.
اين مورد –يعنى آفت دوم- از اين جهت بيشتر موضوع اين نوشته و مورد علاقه و دغدغه ماست كه بر يك واقعيت مهم انگشت مىنهد، اين واقعيت كه حوزه فناورى اطلاعات كه از سويى دريچه جدى و اصلى براى ورود جامعه ما به دنياى مدرن است، و از سوى ديگر معضلات زيادى در زمينه مسائل اجتماعى را مىتواند حل كند(به عنوان نمونه: اشتغال)، محتاج توجه و دقت است، و به باد دادن اين فرصت با ندانمكارىها، قطعاً يك خطاى تاريخى است، اين نكتهاى است كه توجه همه و در هر سطحى، از توليدكنندگان محتوا و نيز دستاندركاران فنى اين تكنولوژى، تا تصمبمگيرندگان و مسئولين را مىطلبد؛ و از همين روست كه در جامعه تازهكار ما در اين وزه، مسئلهاى مهم است و نمىتوان به تاثيرات منفى آن در پيشرفت اين فناورى بىتوجه بود، خلاصه كلام اين كه ما مىتوانيم شرايطى ايجاد كنيم كه از دل اين فرصت استثنايى، تهديد سردرآورد! (كه متاسفانه ما در اين كار يدطولايى داريم!)
محض اطلاع برخى دوستان ديرباور كه ممكن است اين استدلالها را جدى نگيرند و همچنان مشى خود را ادامه دهند، اين نكته را يادآورى مىکنم كه اصولاً همين كه اين نوع حركت مورد اقبال عموم فعالان مثلاً وبلاگنويسان قديمىتر و مجربتر قرار نگرفته، خود شاهدى بر همين سخن است، مضافاً اين كه در روزهاى اخير، آثار اين عدم رضايت از اين فضا، و نيز ابراز نگرانى از توسعه آن به خوبى مشهود است، و دوستان فراوان از آن سخن گفته و گلهمند بودهاند، و ديدن آثار اين عدم اطمينان نيز زحمت زيادى نمىخواهد!