تکنولوژی

ميزگردی درباره روزنامه نگاری زرد

خردنامه – يك ميزگرد با حضور دكتر هادي خانيكي، دكتر حسام‌الدين آشنا و مديا كاشيگر پيرامون آنچه كه مطبوعات زرد خوانده مي‌شود:

قرار بود ميزگرد خردنامه با بحث و بررسي درباره دور شكل‌گيري و تغييرات مطبوعات زرد، به بحث‌ اصلي خود برسد كه بررسي ادبيات «انديشه زرد» بود. پس از قرارها و پي‌گيري‌هاي بسيار، موفق به دعوت از دتر‌هادي خانيكي، دكترحسام الدين آشنا ومديا كاشيگر شديم.

خردنامه ازايشان و نيز ازكساني كه دعوت خردنامه براي شركت دراين بحث را اجابت نكردند، سپاسگزاراست.

به دليل تنگناي زمان وهم به دليل پاسخ منفي برخي مدعوين ديگر درلحظات آخر، بحث حول مطبوعات زرد ماند، و حتي فرصت نشد به بررسي مطبوعات زرد در ايران برسيم چه برسد به گونه مستوفابه تفكر زرد و محورهاي آن بپردازيم.

دكتر‌هادي خانيكي و دكتر آشنا از ديدگاه آكادميك موضوع را بررسي كردند و جناب كاشيگر به لحاظ تجربه و شناخت و به ويژه با تسلط بر ادبيات و ژورناليسم فرانسه،در كنار آن دو بحث را ادامه داد.

دكترآشنا:
مشكل خيلي كوچكي وجود دارد،آن هم اين‌كه ما از اسم شروع مي‌كنيم و به تعريف مي‌رسيم. آن‌چه راكه به عنوان yellow press مطرح شده به دوشكل كتا ب يا گفتار به دست ما رسيده و ماحالا قصد تطبيق و بررسي آن را در محيط خودمان داريم.

از اين رو معتقدم ابتدا تعريف خود را از اين مفهوم پيدا كنيم وبعدمي توانيم آن را به هر هرنامي كه مايل هستيم بنامبم: زرد،آبي، سبز ويا هر رنگ ديگري.

من مي‌گويم اگر مطبوعه‌اي «تيراژ» را به اولويت اول خود تبديل كند و حداكثر هزينه را هم براي آن بپردازد، اين مطبوعه يك ويژگي دارد كه نام آن را بعد و درپايان بحث انتخاب مي‌كنيم. تيراژ براي اين‌گونه مطبعات اصل است و ملاحظات اخلاقي حقوقي و سياسي براي آنهادر اولويت بعدي است.

دكترخانيكي:
من هم با پيدا كردن مولفه‌ها و متغيرها و شاخص‌هاي اين‌گونه نشريات موافقم و خيلي درگير آن ظرافتي كه در تفكيك ميان نشريات به اصطلاح زرد و يا نشريات عامه ‌پسند وجود دارد، نمي‌شوم.

اگر بنابراين قرار بگيرد، مروري خواهم كرد بر روند پيدايش مطبوعات زرد و به ويژه مرزهاي مشخصي كه بين نسل‌هاي قبل و بعد از خود دارد و به ويژه آن‌چه به نظرم دغدغه خردنامه است كه موضوع مطبوعات زرد را در دستوركار قرار نداده، بلكه نسبت آن‌ را با انديشه فرهنگ والا بررسي مي‌كند.

اين‌ها منوط به رند بحث ما است. اما در ابتدا تعريف دكتر آشنا را مي‌پذيريم اما با كمي تخصيص. ايشان به «تيراژ» اشاره كردند.

من مي‌گويم چيزي كه ما آن را مطبوعه زرد مي‌ناميم،مخاطب را به عنوان بازار يا كالا يا شيء قلمداد مي‌كند و مخاطب را در برخوردي تعاملي (interactive) مدنظر دارد. رسانه‌هاي زرد الزاماً با قطع متفاوت منتشرنمي شوند و ساده‌نويس نيستند.

حتي توجه به جذابيت‌هاي ژورناليستي به معناي زردبودن آنها نيست و در مرز حوزه آكادميك و كار خبررساني فعاليت مي‌كنند؛ براي مثال تعريف ژورنال علمي در آئين‌نامه‌ها و مقررات پژوهشي به اين نكته اشاره مي‌كندكه استفاده از تيتر و سوتيتر ميان تيتر، مطلب را از گونه نشريات علمي دور مي‌كند.

در حالي كه ما اين را جزء جذابيت‌هاي مطبوعاتي در نظر مي‌گيريم.پس نشريه‌اي كه وارد اين حوزه‌ مي‌‌شود مي‌تواند فرهنگي يا هنري هم باشد، اما در آن تعريف كلاسيك، هرچيزي كه جنبه خبري‌درآن به جنبه تحليلي‌اش غلبه داشته باشد و كمتر از تصوير استفاده كند، ممكن است ويژگي مطبوعات زرد شمرده شود. مهم‌اين است‌كه مطبوعه،مخاطب را چه ببيند:كالا، انسان، شيء و يا طرف گفت‌وگو. به عبارت ديگر تخصيص من به تعريف دكتر آشنا اين است كه مطبوعه زرد، معيار« جلب توجه خوانندگان به هر بهايي» را بر اعتبار، دقت و وجوه سياسي و اجتماعي و خلاقي فرهنگي مقدم مي‌داند.

كاشيگر:
من تعريف وبحث آكادميك نمي‌كنم و به مشاهدات خودم مي‌پردازم. معتقدم ما در ايران و برخي كشورهاي ديگر« تابلوئيد» نداريم.

فكر مي‌كنم به طور مشخص مطبوعه زرد در جوامع شهري كاركرد دارد. براي مثال در انگليس و يا آمريكا پديده تابلوئيد مهم است. اما در فرانسه اصلاً نمي‌توانيد به هر بهايي مخاطب را جذب كنيد كه دلايل خود را دارد.

نوع بافت اجتماع و تصور آن جامعه از حاكميت و دولت تعيين كننده است. شايعه است كه جرج چهارم يا پنجم در انگليس در حال مرگ بود و دربارانگليس انتشار خبر مرگ را به گونه‌اي تنظيم كرد تا خبرآن راابتدا روزنام‌هاي وزين عصر چاپ كنند، نه آن‌كه خبر مرگ شاه را تابلوئيدهاي صبح چاپ كنند.

براي نظام سياسي اين مسأله مهم بود كه آدم محترمي مرده و بهتر است ابتدا آدم‌هاي محترم درجريان آن ‌قرار بگيرند. دراين جوامع، تقسيم‌بندي‌هايي وجود داد كه در ايران نمي‌بينيم؛ براي مثال، روزنامه زرد، روزنامه صبح است و روزنامه وزين، عصر چاپ مي‌شود كه در ايران نداريم.

تابلوئيد يك كاركرد مشخص سياسي دارد. اختلاف من در اين بحث اين است‌كه تعريف روزنامه زردبامعيار «تيراژ به هرقيمت» درست نيست. تيراژ يكي از فنون اشاعه يك انديشه خاص سياسي و در خدمت يك انديشه خاص سياسي بودن است.

در آمريكا اين راز مشخص شدكه بزرگ‌ترين پشتيبان تابلوئيدها، ادگار گوبر، رئيس افسانه‌اي« اف بي آي» بود. اوخيلي به تابلوئيدها علاقه داشت و خودش به آن‌ها خبر مي‌رساند و خبرهاي آنها راهم دنبال مي‌كرد؛ چرا كه خبر منتشر شده درباره فلان شخصيت اين امكان را به اف بي آي مي‌داد كه به آن شخصيت فشار بياورد و او را بخرد.

من اين را نمي‌پذيرم كه تعريف مطبعه‌زرد فقط در اهميت دادن به تيراژ و جذب مخاطب عام ا ست. هيچ رسانه‌اي را سراغ ندارم كه فقط بر اساس انگيزه‌ تيراژ كاركند. اگر قرار بر اين باشد اتفاقاً مجبور است خيلي ملاحظات را وارد كارخودكند. مرداك ارباب رسانه‌ها كه استراليايي است چند سال پيش و درزمان افتتاح شبكه «استارپلاس» هدف خود را جذب دو ميليارد تماشاگر قرار داد.

براي جذب اين مقدار مخاطب بايد يكسري اصول رعايت مي‌شد. در آن شبكه، سانسور انجام مي‌شد؛ چون دراين مقدار تماشاگر خيلي‌ها برخي صحنه‌ها را تحمل نمي‌كردند و درصد مخاطب پايين مي‌آمد.

فكر نمي‌كنم ملاك« تيراژ به هر قيمت» معيارتمامي‌باشد. دراين جا تيراژ با حفظ اصول‌مطرح است. ضمن اين‌كه تيراژ صرفاً انگيزه اقتصادي ندارد. درست است كه هدف پول است، اما استمرار آن نيز مهم است كه اين‌جا باز به انگيزه سياسي بر مي‌گرديم.

***

منظوراز ثيراژ زياد، درواقع، همان مخاطب زياد ست؟ چون تعريفي كه دكتر آشنا مطرح كردند، تيراژ را به معناي مخاطب هم درنظر مي‌گيرد.

كاشيگر:
قطعاً، ولي اين ويژگي مطبوعات زرد نيست. هيچ رسانه‌اي وجود ندارد كه دنبال مخاطب نباشد. سخنگويي هم نداريم كه نخواهد حرفش شنيده شود.

بحث بر سر چيز ديگري است كه در تعريف دكتر آشنا و دكتر خانيكي آمد. بحث بر سر صحت خبر است و اين‌كه چقدر مهم است كه خبر پخش شده صحيح باشد. اگردرنظامي با اقتصاد باز كاركنيد، با قوانين آن برخي بازي‌ها مجاز مي‌شود.

شما كافي است بنويسيد: «شايعاتي كه احتمالاً ممكن است دروغ باشد، خبر از فلان قضيه مي‌دهد». كسي نمي‌تواند به جهت چاپ اين خبر از شما در دادگاه شكايت كند.ولي احتمالاً درروزنامه‌اي مثل واشينگتن پست شما چنين جمله‌اي نمي‌بيند، اماهمين جمله به وفور در تابلوئيدهاي آمريكايي موجود است.

خبرپخش شده بدون آن‌كه صحت وسقم آن مشخص شود، تأثير خودرا گذاشته، خواننده را جلب كرده و درپس آن اهداف ديگري را هم اجرا كرده كه قابل تعقيب هم نيست. دراين وضعيت، هيچ قاعده حقوقي نقض نشده و فقط قاعده اخلاقي نقض شده و نمي‌توان آن را مورد پيگيري قرارداد.

نيويورك تايمز تيراژ خيلي بالايي دارد و تيراژ رابه عنوان انگيزه وهدف خود لحاظ كرده است و حتي با« واشنگتن پست» رقابت دارد، ولي درعين حال به طور مشخص وارد كار زد نمي‌شوند تا به تيراژ بالا برسند.

ماجراي واترگيت آن‌قدر طول كشيد تا آن خبر سه سطري منتشر شود. چون اين رسانه به لحاظ اخلاقي، سياسي، اخلاقي پاسخگو است،؛ حتي به مخاطب هم پاسخگواست. اما درتابلوئيد اين‌گونه نيست و خبر با يك فرمول خاص منتشر مي‌شود.

به نظرم اين جنبه‌ را نيز بايد برجسته كرد كه ويژگي مطبوعات زرد «فقدان كم‌ترين اخلاق» است. در نتيجه به جاي انتشار اخباري كه صحت و سقم آن‌ها قابل بررسي است، به شايعات ميدان مي‌دهد.

دكترآشنا:
فكر مي‌كنم من هم به اين اصل تأكيد كردم و تعريفم دو بخشي بود. همه مطبوعات مي‌خواهند به تيراژ بالا برسند، اما هر يك آن رادر چيزي مي‌بينند. يكي دقت و سرعت را مدنظر دارد و ديگري معتقد است مولفه‌هاي ديگري تيراژ بالا مي‌آورد. اين‌كه گفتم مطبوعات به اصطلاح زرد«به هر بهايي» به دنبال تيراژ هستند، به همين اشاره دارد.

نكته‌اي كه در گفته دكتر خانيكي بود و به نگاه مخاطب برمي‌گشت، نياز به تأمل دارد. بايد به اين نكته توجه كرد كه در هنگام ارتباط با مخاطب از راه رسانه، ما كجاي مخاطب را مدنظر قرار مي‌دهيم.

در مطبوعات داراي پرستيژ بالا، عقل مخاطب هدف است و چون مخاطب را عاقل مي‌دانيم، فكر مي‌كنيم او هم با دقت مي‌خواند، پس مطالب را دقيق مطرح مي‌كنيم و صحت و انصاف را درنظر مي‌گيريم. ام انسان شناسي اين تعريف باتعريف مطبوعات زرد متفاوت است.

آن‌ها مي‌گويند مخاطب، انديشه‌او نيست و همه انسان‌ها نيز اهل انديشه نيستند. مخاطب‌ها گاهي‌ خاله زنكي هم هستند وبه اين امورهم علاقه نشان مي‌دهند. اين تعريف درمصرف رسانه‌اي هم خود را نشان مي‌دهد. اگر مردم غيبت مي‌كنند، پس مطبوعات هم مي‌توانند غيبت كنند.

در واقع وضع موجود را به معناي وضع مطلوب تلقي كردن، به لحاظ كالايي، در نشريات زرد صادق است. ما شايعات را دوست داريم و نيت ما هم از تعقيب شايعات و پخش آن لزوماً تحقق آن نيست، بلكه لذت بردن از آن براي ما كافي است.

رسانه‌هاي زرد هم نياز به شايعه گفتن و شنيدن را برطرف مي‌كنند. اين نگاه كه غير از عقل را در نظرمي‌گيرد، در عمل هم جواب مي‌دهد و مردم علاقه دارند اين چيزها را بخرند و بخوانند.

نكته‌ آقاي كاشيگر به نظر من‌از لوازم اين‌گونه نگرش است. آن وقت است كه مثلا اگر پليس بخواهد وارد يك جريان سياسي، اجتماعي و يا تخريب يك شخصيت شود، بايد از چنين رسانه‌اي استفاده كند. رسانه با پرستيژ و استقلال سردبير، چنين كاري نمي‌كند. نشريات زرد نه فقط با پليس،بلكه با هركس ديگري هم وارد معامله مي‌شوند.

كاشيگر:
حرف من هم اين بود. در بعضي جوامع چنين نشرياتي توليدمي شودو در برخي جوامع حتي پخش شايعه براي كسي جذابيت نارد.

دكترآشنا:
مي‌تواند اين هم باشد، اما من آدم‌هايي را كه هيچ شايعه‌اي را دوست نداشته باشند نمي‌شناسم.دراين جا البته مقام مقررات، باجنبه‌هاي فرهنگي متفاوت است.

اگر كسي ادعاكند كه فلان شخص يك ميليارد دلار اختلاس كرده و اين خبر رادرمطبوعه خودبياورد،و در كشور قانوني نباشدكه اين ادعارا پيگيري كند، ممكن است اين نوع شايه پراكني را يكي ازتعريف‌هاي مطبوعه زردقلمدادكنيم. اما اگرمثلا هيأت منصفه اي باشد كه بتواند تشخيص دهد اين خبر به قصد تخريب آن شخصيت منتشر شده و قابل اثبات هم نباشد، دراين صورت تعريف، محدود مي‌شود. مقررات نيز در اين ميان مهم است.

خنيكي:
هر چند قصد نداشتيم در بحث تعريف، وارد سير تاريخي شويم، اما غيرمستقيم اين اتفاق افتاده است. همان‌طور كه آقاي كاشيگر اشاره كردند در برخي جوامع فرق است بين نشريات صبح و عصر و در ايران نيز مي‌بينيم كه حتي نشريات كلاسيك ما كه عصر منتشر مي‌شدند، نوبت انتشار را تغييرداده‌اند.

متغيرهاي زيادي براي تببين مفهوم مطبوعه زرد كه فاقد ارزش‌هاي فرهنگي يا ناقل عناصر با ارزش‌ فرهنگي كمترهستند وجود دارد.

اين‌گونه نشريات كه مجبورند زبان خود را ساده‌تر كند و به اقتصاد نشر توجه كند، با ديگر نشريات متفاوت است. نشريات فاخر كه همه آنها رانمي خرند و آنها را فقط درقسه كتاب‌ها مي‌توان يافت، با مطبوعاتي كه با قطع مخصوص و توزيع در كيوسك براي قابل دسترسي است، متفاوتند.اين‌جاست كه تعريف جدا مي‌شود.

پس نمي‌توان گفت اگر نشريه گيشه‌اي شد، زرد است. فرق است بين نشريات مورد توجه فرهنگ عام با نشريات زرد و تابلوئيدها. ما چون بحث را از حوزه رسانه‌ها شروع كرديم، مجبوريم بگوييم ميان مطالعات فرهنگي و فرهنگ عام آميزشي رخ داده و از تركيب اين دو به فرهنگ توده و يا Mass Culture رسيده‌ايم كه مشخصات خود را دارد؛ مشخصاتي ‌مانند توليد انبوه و متنوع و وارد شدن عناصر جديد رسانه‌اي كه در تعريف كلاسيك ازآنهاخبري نبود.

نخستين ويژگي تابلوئيد نز قطع آن بود به علاوه قابل مطالعه درحركت بودن واستفاده ازپوستر به عنوان طرح روي جلد. درتعريف بايد نگاه جامعه ‌شناسانه راهم اضافه كرد. در جامعه مابه دليل تغيراتي كه در حوزه مخاطبان‌رخ داده، نوعي اختلاف ميان طيف عام با نخبه وجوددارد.

در اين ميان متوسط‌ها دارند كم مي‌شوند و دو نوع نشريه(فرهيخته وعام) براي خود، بازار تعريف مي‌كند. اين ويژگي‌هاعلاوه بر ويژگي‌هاي قبلي است كه به عامل تيراژ توجه داشت.

در يك سر طيف، نشريه‌اي (مثلا ادبي) هزار مخاطب دارد و قصد دارد مخاطبانش ‌را به بيش از اين برساند و بعيد است بتواند به يكصد هزار برساند، اما در سوي ديگر اين طيف، نشريات زرد، با تمام ويژگي‌هاي جلب مخاطب، بر اساس برخي اصول به دنبال مخاطب انبوه هستند.

اصول آن‌ها نيز در استفاده از عناوين گمراه كننده و جسورانه، اخبار جنايي، پليسي و خشونت و به كارگيري افراطي عكس و تصوير است.

در تاريخ مطبوعات خودمان نيزاز اين موارد داريم. اسنادي هست ازسال 1315 به بعد كه نشان مي‌دهد در بحبوحه جنگ جهاني در ايران، سفارت‌خانه‌هاي خارجي زيادي از مطبوعات به دادگاه شكايت كرده‌اند.

در جريان دادگاه مشخص شد كه نشر خبرهاي دروغ دليل اين شكايت بوده. خبرسازان هم در دادگاه گفتند كه اين خبرها را براي فروش منتشر كرده‌اند. براي مثال فلان روزنامه‌خبر دروغي رامنتشركرده وباعث شده روابط ايران وآلمان تيره شود وپس از شكايت سفارت آلمان ازآن مطبوعه، نشريه گفته است كه خبرهاي دروغ را به‌قصد فروش‌بيشتر منتشر كرده است.

درست است كه (oddily) يا عجيب بودن يا خبر نادر براي رسانه‌ها مهم است، اما اين خبر نادر را از كدام زاويه نگاه مي‌كنند. آن رسانه حتي حاضر است روابط دوكشور را به هم بزند براي اين‌كه روزنامه‌اش فروش رود.

يا حاضر است حريم اخلاقي و حرفه‌اي را بشكند و حتي به لحاظ صنفي، منبع خبر خود را بسوزاند براي اين‌كه فروش داشته باشد. اين رسانه‌ها در يك سو قرار مي‌گيرند و برخي جوامع اين وضعيت را مي‌پذيرند. دربرخي جوامع، خبر جنايت فروش دارد اما جوامعي هم هستند كه به آن خبر اهميت ويژه نشان نمي‌دهند.

من رابطه دو سويه ميان جامعه و رسانه‌ را درست مي‌دانم. جوامع هم ثابت نيستند و در برخي شرايط ميل به استفاده از نشريه در جامعه شكل مي‌گيرد، همچنان كه مرز مطبوعات زرد و تابلوئيد نيز برهمين است.

ممكن است جامعه به اين سمت متمايل شود كه نشريه ارزان و خوش آب و رنگ و فراوان به دست او برسد ودراين حالت تغيير اتفاق مي‌افتد.مي‌شود نشريه زردي باشد كه اين اصول را براي خود تعريف كند و يا نشريه‌اي كه از زبان فاخر فاصله بگيرد و زبان را ساده كند.

مثال ساده، كارهاي برايان مگي است. كر رسانه‌اي او اين بودكه آن‌چه راكه غيرقابل دسترس بود، براي مخاطب ساده كند. شايد كسي فكر كند بايد در دوران بازنشستگي به فهم افلاطون بپردازد، مگي‌كاري كرد كه هركسي توانست با افلاطون ارتباط برقرار كند. كار مگي، زرد نيست‌و به مخاطب توجه ويژه‌ دارد.

يعني Popularity (مطلوبيت عام) را شناسه زرد نمي‌دانيد؟

خانيكي:
نه، نمي‌دانم‌و آن را ازتعريف خارج مي‌كنم.

اما آيا اين افلاطون كه ساده تعريف شده، همان افلاطون است و ويژگي‌هاي خود را هنوز حفظ كرده و يا اين‌كه خيلي چيزها را از دست داده تابراي عامه قابل فهم شود؟

كاشيگر:
جاي بحث است. آيا افلاطوني كه بنده و دكتر خانيكي و دكتر آشنا مي‌فهميم، همان افلاطون است. به نظرم هر يك از ما به لحاظ انديشه آن بخش‌هايي را كه مي‌خواهيم ونياز داريم مي‌گيريم.

بهر حال برخي ارزش‌‌هايش از بين رفته است و چيزهايي قرباني شده است.

دكترآشنا:
كمي رقيق مي‌شود.

درست است كه درجريان تبديل، خبريامفهوم ازنرم اوليه به حالت مثلامكتوب،ازماهيت پيشينش فاصله مي‌گيرد، اما اين متفاوت است با اين كه افلاطون راآن قدرساده كنيم كه همه آن رابفهمند.

خانيكي:
اولاً به لحاظ نوع رسانه و شكل رسانه نكته‌اي كه به آن اشاره مي‌كنيد، درست است. اين‌حساسيت‌هميشه بوده و وجود دارد. ارسطو هم مكتو شدن ذهن را در واقع نوعي واكنش مي‌دانست.

اين حالت شايد چيزي باشد مانند آن تفاوتي كه ميان رسانه‌هاي مكتوب و الكترونيكي هست و مي‌پنداريم صورت مكتوب اصالت بيشتري دارد تا اين‌كه مطلبي به تصوير تبديل شود. اين واكنش در عرصه تفكر در برابر وسيله انتقال يا رسانه‌هم هست و مثال مگي هم از نظر سهولت زبان مطرح شدو نه اصالت تفكر.

ممكن است مگي افلاطون را به قصدمفهوم شدن ساده كرده باشد و ممكن هم هست‌ اصلاً چيزي ديگر گفته باشد. به نظر من رسانه‌ها به دليل پيچيدگي و دامنه تأثيرگذاري جدي‌تري كه دارند مي‌توانند اين كار را انجام دهند.

مثلا درصد استفاده‌اي كه متفكران جهان از رسانه‌هاي مجازي مي‌كنند بسيار قابل توجه است، به ويژه نسبت به رسانه‌هاي قبلي و نوع مقاومتي كه عليه آن داشتند. حالا ارتباط با غيرقابل دسترس‌ترين متفكرين جهان كار سختي نيست.

پرسش‌ها را مي‌فرستيد و او پاسخ مي‌دهد. درصورتي كه پيشتر يكي از دلايل صاحب فرهنگ بالاتر بودن، همين غيرقابل دسترس بودن يابه عبارتي در برج عاج بودن متفكر قلمداد مي‌شد. هر عمومي شدني به معناي نازل شدن يا غيراصيل شدن آن نيست.

فضا مجازي مثال خوبي است. استناد و اعتبار فضاي مجازي به اعتبار فضاي حقيقي است. مثلا وبلاگ يا هر فضاي مجازي، به خودي خود تشخص ندارد و تشخص ازآن كسي است كه درآن ي‌نويسد، وگرنه مي‌شود وبلاگ‌هاي ايراني كه كاربران براي هم كارت پستال مي‌فرستند. شايد يك كيفيت مطلق در آن بالا وجود دارد كه ما همه چيز را دراين پايين با آن مي‌سنجيم.

كاشيگر:
به بحث مطبوعات زرد برگرديم. فكر مي‌كنم دوره دوم انتخابات آمريكا و مقابل نيكسون بود. دموكرات‌ها هر كانديدايي معرفي مي‌كردند، كنار مي‌رفت و برسر او توافق نمي‌شد.

مي‌دانيد كه تابلوئيدها به شدت در آمريكا افشاگري مي‌كنند. برسر آخرين كانديداي دموكرات توافق شده بود كه سردبير تاريخي واشنگتن پست با يك خبر عجيب به صحنه آمد. خبراين بودكه كانديداي مزبور غير از همسر قانوني خود، يك همس دوم غيرقانوني نيز دارد.

پيش مي‌روند و اسنادي را به دست مي‌آورند كه ثابت مي‌شود خبر درست است. به لحاظ خبري حادثه ‌مهمي نبود؛ چون تابلوئيدها آن‌ را اعلام كرده بودند و حتي عكس‌هاي آن خانم را هم چاپ كرده‌بودند.

سردبير در خاطرات خود نوشته است كه تا آمدم دستور بدهم اين خبر را در صفحه اول چاپ كنند، خبر دادند كانديد از انتخابات انصراف داده‌ است. دستور دادم خبر را از صفحه خارج كنند؛ چون تا لحظه‌اي كه استعفا نداده و نامزد رياست جمهوري‌است، مردم بايد مي‌دانستند، اما حالا كه كانديداي رياست جمهوري نيست، ديگر زندگي خصوصي او است و به ما مربوط نمي‌شود.

روزناه‌جدي و تابلوئيد تفاوت‌خودرا در اين‌جا نشان مي‌دهند. كار تابلوئيد متفاوت است؛چرا كه قرار است هيجاني رادر جمعيتي ايجاد كندتا حركتي انجام دهند وحتي اگر فردا چيزي مخالف خبر روز گذشته چاپ شود، سمت و سوي تازه خواهند گرفت و يك لحظه هم فكر نمي‌كنند كه ديروز چه حرفي زده‌اند. اگر هم مخاطب توضيخ بخواهد، مي‌گويند تحقيق مي‌كنيم و خبرمي دهيم و احتمالاً فردا خبر سومي چاپ مي‌كنند كه هيچ ربطي به دو خبر قبلي ندارد.

من زماني در مجله دانشمند كار مي‌كردم. مقاله‌اي چاپ شد در رابطه با انقراض دايناسورها و اين بحث مطرح شد كه احتمالاً تغييرات زمين شناختي باعث انقراض بوده است. شماره بعد مقاله‌ ديگري منتشر شد كه احتمال مي‌داد يك شهاب سنگ به زمين خورده و باعث انقراض شده باشد.بسياري ازمخاطبان باما تماس گرفتند و گفتند تصميم خود را بگيريد كه بالاخره كدام عامل بوده است. اين فرق دارد با حركت تابلوئيد.

تابلوئيدها توضيح نمي‌دهند كه واقعيت چيست و نظريه‌ها در چالش هستند. كاركرد آن‌ها مشخص است و به دنبال جواب خود هستند. در مثالي كه زدم براي دربارانگليس مهم بود چه كسي ابتدا بداند شاه مرده است.

نه اين‌كه در آلمان و فرانسه و ايتاليا تابلوئيد نيست،اما اين كاركرد راندارد و نمي‌تواند هم چنين كاردكردي بيابد.اين شايدبه دليل تلقي مردم ازحكوم ونظام سياسي وسياستمدار باشد.

براي يك آمريكايي سياستمدارنمي‌تواند دروغگو باشد به همين‌ علت‌ هم‌ ماجراي ‌كلينتون ‌چنان‌ جنجالي برپامي كند. اما براي اروپايي، سياستمدار ذاتاً دروغگو است.اگر درباره زندگي خصوصي سياستمدار يك خبر منتشر شود، اروپايي و آمريكايي دوموضع متضاد مي‌گيرند.

دليل‌آن شايد چگونگي رابطه ساخت نظام‌ سياسي و دولت باشد. نظام سياسي در كشورهاي اروپايي توسط دولت‌ها ساخته شده و جلو رفته است. دموكراسي اروپايي از بالا ساخته شده و نه از پايين، اما آمريكا استقلال خود را مديون جنگ با دولت انگليس است. آمريكايي به دولت به شدت مشكوك است و هر خبري كه بخواهد يك شخصيت سياسي را در صحنه قرار دهد را مي‌بلعد.

كاركردهاي اجتماعي آن را نيز بايد در نظر گرفت. به مثال خود بر مي‌گردم. تا موقعي كه تابلوئيدها خبر زندگي خصوصي نامزد رياست جمهوري را منعكس مي‌كنند، پاسخ آن نيز با تابلوئيد رقيب است؛ يعني شايعه در برابر شايعه. اما اگر نيويورك تايمز منتشر كند، ديگر فرق مي‌كند؛ چون سند مي‌خواهدو نمي‌توان با شايعه به آن جواب داد.

دكترآشنا:
گاه مفهوم وخبر راتقليل مي‌دهيم و گاه قصد ترقيق داريم. گاهي مطلب را آن‌قدر مي‌تراشيم كه كوچك مي‌شود. شايد تقليل‌گرايي به اين معنا كارخوبي نباشد؛ يعني ساده‌سازي‌هايي كه از بخ‌هايي از واقعيت مي‌زند تا

منبع : همشهری آنلاين

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا