وبلاگستان زبان فارسى مزيت نسبى ايران براى ورود به جامعه اطلاعاتى
نام نویسنده: دکتر بهزاد دوران *
ایران و جامعه اطلاعاتی – مقدمه (يا درسهايى از توسعه نيافتگى)
ورود به عصر اطلاعات ما را با كشورهاى پيشرفته در يك نقطه شروع يكسان قرار داده است که مىتواند نويدبخش جبران عقبماندگى باشد. اما پيش از هر چيز با بازبينى علل و عوامل توسعه نيافتگى بايد از تجربه تاريخى استفاده کرد و آزموده را نيازمود. ليکن تاكنون تمرکز بحث هاى آسيب شناسى توسعه نيافتگى، بيشتر بر موانع تكنولوژيک و فنى استوار بوده است تا موانع اجتماعى آن.
با توجه به اين وجه از توسعه نيافتگى شايد بتوان يکى از موانع اصلى اجتماعى توسعه را توقف تکنولوژى در سطح نخبگان دانست. به اين معنى ه معمولا نخبگان از فناورى بهره مىگيرند و اين بهرهگيرى به بدنه اجتماع تسرى پيدا نمىکند. اين نقيصه را مى توان بطور خلاصه ناشى از پنج سد دانست: اول) سد زبان. اين عامل در اينترنت که زبان غالب انگليسى است، محسوستر است. اين خود مانعى است براى اينكه قاطبه جامعه بتواند به سرعت با اين فناورى جديد ارتباط برقرار كند. دوم) عامل بعدى سد دانش و مهارت است. هميشه سطحى از دانش براى برخوردارى از تكنولوژى لازم بوده است و همين موضوع خود يك نوع ترس از تكنولوژى را در ميان عموم ايجاد كرده و باعث شده است قاطبه مردم به سمت آن نروند. سوم) سد تبعيضهاى گروهى (گروههاى اجتماعى) است؛ مثل بعيض جنسى، تبعيض دينى و يا تبعيض سياسي. چهارم) سد بعدى عدم پيوند تكنولوژى با زمينههاى بومى و محلى است. همواره محتواى تكنولوژىها، غيربومى، غيرمحلى و وارداتى بوده و خود اين بيگانه بودن محتوا عاملى شده تا فناورى در بين قاطبه مردم رسوخ پيدا نكند. پنجم) آخرين سد اينكه همواره مخاطبان تکنولوژى (به ويژه در کشورهاى توسعه نيافته) برخورد انتخابگرانه با آن نداشتهاند. بلکه فناورى همواره به آنها تحميل شده است. بنابراين عموم مردم در مقابل تكنولوژى منفعل، سرگردان و حيران بودهاند. در اين زمينه، اينترنت يک استثناء است که به مخاطب امكان انتخاب و گزينش مىدهد.
حال ان تجربه تاريخى چه راهکارى براى ما دربردارد؟ بطور خيلى خلاصه چند راهكار را بايد دنبال كرد: يك) عمومى سازى [كه با شعار «اطلاعات براى همه» يونسكو هم منطبق است]. اين عمومى سازى مىتواند شامل توليد محتوا به زبان فارسى باشد كه زبان ملى ماست؛ بهخصوص به فارسى محاوره اي. دو) راهکار ديگر آسان سازى يادگيرى است. يعنى دانش و مهارت بهگونهاى ساده در اختيار همه قرار گيرد. نظير برنامهICDL كه در تكفا مورد توجه قرار گرفته است (که بر زمينه هاى مساعد و نامساعد آن متاسفانه کمتر تامل شده است که بدان اشاره خواهد شد). سه) راهکار سوم فرا رفتن از گروههاى غالب و حرکت به سمت گروههاى محروم مورد تبعيض و حاشيه نشين است؛ به نحوى كه آنها را هم دربرگيرد. چهار) راهکار بعدى براى ايجاد پيوند با زمينههاى بومى و محلى است که طبيعتا از طريق ايجاد محتواى بومى و محلى بويژه محتواى غيررسمى ممکن مى شود.
توسعه و معجزه وبلاگ
به نظر من وبلاگ در مسير رفع اين موانع و اتخاذ راهکارهاى مربوط معجزه مى کند. اما مگر وبلاگ چه ويژگىهايى دارد؟ وبلاگ در درجه اول براى ما فارسى زبانان به زبان فارسى است و كار با آن مهارت خاصى نمىخواهد و البته محتواى روزمره و جذابى هم دارد، كه باعث مىشود فرد بطور غيرمستقيم جذب تكنولوژى شده و بطور كاربردى آموزش لازم را ببيند (همانطر كه خودمان اينترنت را اکثراً بدون كلاس ياد گرفتيم و بطور عملى و تجربى مهارتهاى كار با آن را پيدا كرديم). وبلاگ مىتواند براى عموم چنين ابزارى باشد. چون زبانش فارسى است؛ آنهم نه فارسى شامخ و فرهيخته، بلكه محاورهاى و عاميانه. محتواى اين وبلاگها هم مسائل روزمرهاى است که افراد با آن درگيرند. البته وبلاگهاى تخصصى هم داريم، ولى اكثر آنها نيز لحنى شخصى، گرم و صميمى دارند.
ديگر ويژگى هاى وبلاگ
در عين حال اين وبلاگها از آنجايى كه حاوى ويژگىهاى يك جامعه چند صدايى هستند، همراه خود روحيه نقادى و انتقادى را نيز به ارمغان مىآورند. مىتوان در اظهارنظرهايى كه بلاگرها براى هم مىگذارند نقدهاى فراوانى ديد و دربست تحت تاثير يك پيام قرار نگرفت.
تشويق به مشاركت ويژگى ديگر وبلاگ است. همين كه دائما ايدههاى شما ديده مىشود و به نقد کشيده مى شود، شما را به مشاركت در طرح و اصلاح ديدگاههاىتان و درگيرى دائمى در فرايندهاى اجتماعى تشويق مىكند.
از همه مهمتر هر وبلاگ را مى توان نشانه پيدايى نوعى تشخص و فرديت دانست. در حقيقت وجود تنوع در وبلاگها از زاويه جامعه شناسى نشانهاى خوب و تاكيدى بر تفاوت و استقلال شخصيتها و فرديتهاست.
تمرين تساهل و مدارا نتيجه ديگر وبلاگ نويسى است. در وبلاگستان مىتوان مخالفان خود را ديد، با آنان به بحث و گفتوگو پرداخت. آنان درباره مطلب شما اظهار نظر و حتى آن را نقد مىکنند. همچنان که شما مىتوانيد درباره مطالب آنان آزادانه اظهارنظر و نقادى كنيد.
گوهر اصلى تمامى اين رفتارها، به نظر من گمنامى است كه در فضاى سايبرنتيک به انسان اعطا مىشود. بهواسطه همين گمنامى است که فرد مىتواند از طريق ديگر بودن (بدون اينكه مخاطرات آنها را به جان بخرد) به درك ديگرى نائل گردد و در عين حال به درک خودهاى متنوع خود نايل شود و از خودهاى متصلب از پيش موجودِ محول و منتسب خود فراتر رود. من مرد هستم! ولى مىتوانم وبلاگى داشته باشم كه در آن احساسات زن بدن و واكنشهايى را تجربه كنم كه نسبت به يك زن وجود دارد؛ به همين ترتيب احساس عضويت در يک گروه اقليت (دينى يا سياسى) و نظاير آن. اين دركها باعث مىشود شخص راحتتر بتواند در مبارزه عليه انزوا، محروميت و طرد اجتماعى مشاركت نمايد. چرا که با قرار دادن خود به جاى ديگرى، در انزوا و در تبعيض بودن را در وبلاگ خودم تجربه كردهاست.
به علاوه، اين درك از موقعيت ديگرى است که امكان شكل گيرى گفتوگو را فراهم مىكند و گفتوگو نيز به نوبه خود مسئوليت پذيرى را به همراه مىآورد كه زمينه ساز نوعى وفاق اجتماعى و رستن از مرزهاى از پيش تعيين شده در زندگى اجتماعى است. از سوى ديگر اين فراروى از خود و درك ديگرى به ما امكان مىدهد سرمايه اجتماعى را افزايش دهيم.
جامعه اطلاعاتى و مديريت دانش
جامعه اطلاعاتى (يا جامعه دانشى يا جامعه دانش مبنا) بر دانش و اطلاعات استوار است و از اين رو طرحهاى راهبردى كه براى نيل بدان مطرح مىشود نيز مبتنى بر مديريت اطلاعات و دانش است. اما منظور از مديريت دانش چيست؟ مديريت دانش به اجمال هنر ايجاد ارزش است از دارايى هاى نامرئى يا سرمايه معنوى جامعه که در سه سطح قابل طرح است: يک سطح ساختار بيرونى (به منظور کسب دانش از افراد ملل ديگر و در عين حال ارائه دانش اضافى به آنان)، سطح ديگر ساختار درونى (به منظور ايجا فرهنگ اشتراک دانش؛ ايجاد دريافتهاى تازه از دانش موجود؛ تحصيل دانش شهودى افراد، ذخيره آن، پخش آن و استفاده مجدد از آن؛ اندازه گيرى فرايندهاى ايجاد دانش و دارايى هاى نامرئى يا سرمايه معنوى)، و بالاخره يک سطح هم توانايى ها و استعدادهاى افراد (به منظور برآوردن نيازهاى اجرايى مديريت دانش).
چنانکه ملاحظه مى شود بدين ترتيب، دو گونه دانش قابل تمييز است: دانش آشکار (حصولى) و پنهان (حضورى). دانش آشکار را مى توان دانشى توصيف کرد که در قالب کلمات و اعداد قابل بيان است و به سادگى به شکل داده هاى سخت، فرمول هاى علمى، رويه هاى مشخص يا اصول عام قابل مبادله و اشتراک باشد. در قابل، دانش شهودى (که از قضا بالغ بر هفتاد درصد دانش هر سازمانى را نيز دربرمى گيرد)، دانشى است به شدت شخصى که به سختى تن به قالب بندى مى دهد. درون بينى هاى ذهنى، اشراقيات و شهوديات از اين دست دانش محسوب مى شوند.
بنابراين، يک بخش اصلى در مديريت دانش معطوف طرح ها و ترفندهايى است که براى مديريت فرايندهاى تبديل دانش هاى پنهان و آشکار به يکديگر پيشنهاد و اجرا مى شود.
در عين حال، به نظر مى رسد همواره مقصود از دانش (و در نتيجه جامعه دانشى)، دانشى است که بر اساس نسبتش با قدرت در چارچوب گفتمان غالب، تعيين و تاييد مى شود يعنى دانش رسمى، اصيل، اصلى و مرکزى و در نتيجه مشرو (در مقابل دانش غيررسمى، غيراصيل، فرعى و حاشيه اى و در نتيجه نامشروع). اين در حالى است که مراکز قدرت در جوامع همواره نياز دارند براى اعمال سياست هاى فرهنگى ـ اطلاعاتى خود از وضعيت (طولى و مقطعى) دانش غيررسمى در جامعه خود آگاهى داشته باشند (بديهى است هر گونه بى توجهى نسبت به اين بخش از دانش مى تواند موجب غافلگيرى آنان شود).
از اين رو بخش عمده اى از مديريت دانش معطوف طرح ها و ترفندهايى است براى مديريت سياست هاى فرهنگى ـ اطلاعاتى به منظور حفظ گفتمان مسلط از طريق شناسايى و پايش گفتمان هاى رقيب.
مديريت دانش و وبلاگ
وبلاگ ابزارى است مناسب و موثر در هر سه سطح مديريت دانش (رسمى): (الف) در سطح ساختار بيرونى ـ از طريق وبلاگ هايى که هموطنان و خارجى هاى مقيم داخل و خارج از کشور درباره خودشان و ديگران مى نويسند ـ براى کسب دانش از افراد ملل ديگر (به خصوص دانش درباره فرهنگشان) و ارائه دانش اضافى به آنان (به ويژه دانش در خصوص فرهنگمان)، (ب) در سطح ساختار درونى، براى ايجاد فرهنگ به اشتراک گذاردن دانش (به ويژه از طريق وبلاگ هاى تخصصى رسمى)؛ براى ايجاد دريافتهاى تازه از دانش موجود (به ويژه از طريق وبلاگ هاى تخصصى نامتعارف و در نتيجه غيررسمى)؛ براى تحصيل دانش شهودى افراد، ذخيره آن، پخش آن و استفاده مجدد از آن (به ويژه از طريق وبلاگ هاى شخصى)؛ براى اندازه گيرى فرايندهاى ايجاد دانش و دارايى هاى نامرئى يا سرمايه معنوى (به ويژه از طريق ملاحظه کل وبلاگستان)، و (ج) در سطح توانايى ها و استعدادهاى افراد براى برآوردن نيازهاى اجرايى مديريت دانش (به ويژه از طريق ملاحظه کل وبلاگستان).
به علاوه از آنجا که مديريت دانش مشتمل بر مديريت دانش غيررسمى نيز مى شود (چنانکه اشاره شد)، وبلاگ به عنوان فضايى آزاد، راحت و رايگان براى آشکارسازى دانش غيررسمى مى تواند ابزار مناسب و موثرى در اختيار اعمال سياست هاى فرهنگى ـ اطلاعاتى باشد.
در هر حال، وبلاگ و وبلاگستان برغم اهميتى که در فرايند تبديل دانش پنهان به دانش آشار دارند و برغم ابتنايى كه بر دانش غيررسمى دارند، متاسفانه ناديده گرفته شده اند.
جمع بندى و نتيجه گيرى (يا وبلاگستان زبان فارسى مزيت نسبى ايران براى ورود به جامعه اطلاعاتى)
وبلاگ براى ورود ايران به جامعه اطلاعاتى يك مزيت نسبى است؛ چون در ميان فارسى زبانان فراگيرى زيادى دارد و بنا بر برآوردهاى انجام شده وبلاگهاى فارسى زبان، جايگاه سوم (يا چهارم) را در دنيا (وبلاگستان جهانى) دارند كه رتبه قابل توجهى است و نشان دهنده اقبال عمومى (اكثراً جوانان) به اين رسانه جديد است. حال که وبلاگستان زبان فارسى جايگاه مطلوبى در وبلاگستان جهانى دارد، بايد از اين زمينه مناسب براى ورود به جامعه اطلاعاتى نهايت استفاده را برد. چرا که جامعه اطلاعاتى مبتنى بر مديريت دانش است و چنانکه اشاره شد وبلاگ و وبلاگستان زمينه و ابزارى فراهم مى آورد براى:
1. تبديل دانش پنهان به دانش آشکار، و
2. آگاهى لحظه به لحظه از لايه هاى زيرين دانش جامعه (يا دانش غيررسمى).
نتيجه آنکه وبلاگ و وبلاگ نويسى جوانان را بايد بجاى تهديد، فرصتى مغتنم دانست براى مديريت فرهنگى ـ دانشى جامعه به منظور نيل به مدارى از توسعه يافتگى که جامعه دانشى يا اطلاعاتى خوانده شده؛ بنابراين، گسترش وبلاگ نويسى و در نتيجه وبلاگستان زبان فارسى از طريق افزايش دسترسى آزاد، آسان و رزان (رايگان)، فراهم آوردن حداقل امکانات آموزش وبلاگ دارى، و تشويق به راه اندازى وبلاگ، بايد به عنوان هدفى راهبردى تعيين شود و مورد حمايت قرار گيرد.
* مدير گروه IT پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات – مدير گروه جامعه اطلاعاتى مرکز اطلاعات و مدارک علمى ايران