ضرورت فروكاستن از تعارض شيوههاى روزنامهنگارى با هدفهاى گقتوگوى تمدنها در جامعه اطلاعاتى
نام نویسنده: دكتر محمد مهدى فرقانى
ایران و جامعه اطلاعاتی – جهان نخستين سال هزارة سوم ميلادى را با يك دستور كار انسانى، روشن و پذيرفته شده آغاز كرد؛ گقتوگويتمدنها به جاى برخورد تمدنها.
اين دستور تازه در پى يك قرن پرآشوب و پرحادثه، نويد ورود به دورانى است كه بايد گفت و گو ، تفاهم، صلح و همزيستى ، به جاى جنگ، پرخاشگرى ، خشونت و درگيرى بنشيند. دستيابى به اين هدف، شايد بيش و پيش از هرچيز، نوعى بازنگرى جهانى را در شيوههاى روزنامهنگارى گذشته، بويژه روزنامهنگارى متأثر از برترى طلبى و قوممدارى غرب نسبت به شرق اجتنابناپذير مىنمايد. روزنامهنگارىاى كه در نگاه به بيرون، عمدتا” متكى به برخورد، منفىگرايى، بحران نمايى، عدم تساوى و عدم پذيرش حق حاكميت و حقوق انسانى ملتهاى غير غربى است.
به بيان ديگر”انگارهسازى” رسانهاى در سدة بيستم، اساسا” ساحت گفت و گو وتفاهم ميان تمدنى و ميان فرهنگى را كدر ساخته است. زيرا، شيوههاى روزنامهنگارى تقريبا” در سراسر اين سده در خدمت خلق ذهنيتى تبعيضآميز و منفى نگر بوده است بهطورى كه بخش مهمى از نگرش ملتها و تمدنها را نسبت به يكديگر، انگارهسازان جهانى يعنى رسانههاى ملى و بينالمللى شكل دادهاند.
گرچه” واكنش مؤثر افراد يا ملتها درقبال مسائل بينالمللى، ميزان علاقه و يا عدم علاقة آنها به ساير كشورها و همچنين، انعطافپذيرى و خشونتطلبى آنها نسبت به ساير فرهنگها يا كشورها، به وضعيت فرهنگى و فردى بستگى دارد.” ولى تقريبا” با اطمينان مىتوان گفت كه انگارهسازى مطبوعات و رسانهها، بويژه رسانههاى غربى در طول سدههاى اخير، ملتها ودولتها را از شناخت واقعى و درك يكديگر بازداشته و نگاه آنها را نسبت به هم، بغضآلود و كينهجو كرده است . به همين دليل، مثلا” در مورد تصوير خاورميانه در نگاه غربىها، گفته مىشود كه اين منطقه “از ناشناختهترين و درك نشدهترين مناطق جهان است. رسانههاى غربى، كشورهاى خاورميانه را طورى كنار هم قرار مىدهند كه گويى وجودى يكپارچه و عارى از هرگونه هويت ملى، ميراث فرهنگى ، ايدئولوژى مذهبى، فلسفه سياسى و حساسيتهاى خاص خود هستند.
… و ا كنون ، در آستانة جامعة اطلاعاتى زمان بازنگرى فرا رسيده است . اگر روزنامهنگاران، خود را مدافع حقوق و آزادىهاى عمومى مىدانند، اگر درهمه توافق نامهها، مصوبات و معيارگذارىهاى حرفهاى ، كمك به حفظ صلح و تفاهم بينالمللى ، همزيستى مسالمتآميز و انسانىتر ساختن فضاى زندگى، به عنوان اصول اخلاق حرفهاى و مسئوليت اجتماعى روزنامهنگار در همه جاى جها، شناخته شده است، روزنامهنگارى امروز و روزنامهنگار اين زمان ، چارهاى ندارد كه با تغيير نگرشها و شيوههاى كارحرفهاى خود، عرصه را بر پيشبرد ايده گقتوگوى تمدنها بگشايد. چرا كه در جهان شبكهاى امروز “نوعى اصل همبستگى متقابل” و همزيستى به صورت شبكه” ، جاى كليتهاى يكپارچه و “مفاهيم فاخر گذشته” را گرفته است.
روزنامهنگارى امروز، بايد محور كار خود را در عرصة بينالمللى بر تقويت صلح، دوستى و تفاهم، كاهش تضادها و تنشها ، احترام به فرهنگها و هويتهاى چهل تكه ، پذيرش تنوع و تكثر فرهنگى، نگاه برابر به انسانها و ملتها و همكارى براى هرچه قابل تحملتر و زيباتر ساختن چهرة زندگى روى زمين، متمركز سازد. در محدودة ملى نيز مىبايد گقتوگويانتقادى ، اما تفاهمآميز و بردبارى و مدارا را دامن زند. يعنى آنچه بويژه در نيمقرن اخير با شعار روزنامهنگارى حرفهاى تبليغ شده، اكنون بايد از قوه به فعل درآيد.
اين مقاله در واقع ادعا نامهاى است عليه شيوههاى سنتى و فعلى روزنامهنگارى در سطح بينالمللى، زيرا معتقد است كه با اين شيوهها نمىتوان از دروازة گقتوگوى تمدنها عبور كرد و عصر پستمدرن و جامعة اطلاعاتى كه بر هويتهاى موزاييكى و خردهگفتمانهاى حقيقت متكى است، اين شيوه را برنمىتابد. شيوة فعلى، بيشر متضمن “فاصلهگذارى” است نه تقريب و تفارب، بنابراين بايد شيوهها و رويكردهاى جديدى در عرصة روزنامهنگارى ملى وبينالمللى اتخاذ گردد.
گقتوگوى تمدنها؛ پيششرط و مفروضات
تحقق تمدنها به عنوان محور اصلى حل و فصل منازعات بينالمللى و شيوة جديد زندگى تفاهمآميز ملتها در كنار يكديگر، نيازمند پذيرش برخى مفروضات در زمينة كاركرد و هدف گفتوگو است. برخى از ديدگاهها، مؤلفهها و نظريههاى مربوط به گفتوگو يا كنش ارتباطى و تفاهمى را به اجمال مرور مىكنيم.
از ديدگاه سيد محمد خاتمى ، طراح اصل گقتوگوى تمدنها؛
• گقتوگوى فرهنگها و تمدنها جز با همدلى، محبت و كوشش صادقانهاى براى فهم ديگران ونه غلبه بر آنها، ممكن نيست.
• گقتوگواز آن رو مطلوب است كه مبتنى بر آزادى و اختيار است. در گفتوگو نمىتوان هيچ فكرى را به طرف مقابل تحميل كرد. در گفتوگو به وجود مستقل و مبانى فكرى، اعتقادى و فرهنگى طرف گفتوگو بايد احترام گذاشت ، فقط در اين صورت است كه گفتوگو مقدمهاى براى صلح، امنيت و عدالت خواهد بود.
• گقتوگوى تمدنهاى به معنى پذيرش تساوى ميان ميان ملتها و اقوام است. شما وقتى با كسى صحبت مىكنيد كه براى او احترام قائل باشيد و اورا به عنوان يك موجود مساوى در برابر خود بپذيريد.رابطة استعمارى ، ناشى از ديدى است كه انسانها را به درجة يك و دو تقسيم مىكند.
• گقتوگوى فرهنگها و تمدنها علاوه بر گفتن، مستلزم شنيدن نيز هست . شنيدن فضيلتى است كه بايد آن را كسب كرد.
• ازمهمترين لوازم اخلاقى تحقق گقتوگويتمدنها درعرصة سياست و روابط بينالملل، تواضع ، وفاى به عهد و مشاركت است.
درواقع تلاش براى نيل به توافق بر استفادة طبيعى ما از زبان مبتنى است . زبان مشترك، رسانهاى است كه امكان تفاهم و نيز ارزيابى اعتقادها و اهداف مشترك را پديد مىآورد.
“يورگن هابرماس” فيلسوف شهير و معاصر آلمانى، تفاوت گفتمان ارتباطى با ديگر گفتمانها را در توافق شركتكنندگان بركنارگذاردن هيجانها براى حركت درجهت اجماع مىداند. او معتقد است كه در “جريان گقتوگويارتباطى(تفاهمى)، تمامى فشارهاى وارد بر ارتباط بهطور موقت بهخاطر رسيدن به همراهى و توافق، كنار گذاشته مىشوند و تمامى افراد دخيل در گفتمان در جست وجو هدفى مشخص يعنى تصميم مشترك براى رسيدن به بحث بهترى هستند نه اينكه صرفا” در فكر نتيجه و حال و هواى تصادفى مشتركشان باشند.”
هابرماس يكى از راههاى تكامل نوع انسان را، مبادلات و روابط بينالاذهانى ميان انسانها يا تعامل آنها مىداند. هابرماس، گفتمان ياگفت وگوى بينالاذهانى رانوعى از ارتباط مىداند كه “در آن افراد درگير درگفت وگو، داعيه اعتبار و ارزش احكام را موضع بحث قرار مىدهند نه محتواى خود احكام را “
هابرماس، همچنين توليد معنا را نتيجة ديالوگ در جريان عمل ارتباطى مىداند. از ديدگاه وى “عقلانى كردن عرصة زندگى به معناى ايجاد يك نظام ارتباطى است كه در آن ، ايدهها امكان نقد و ارزيابى بيابند.”
عقلانيت مورد نظر هابرماس به واسطة امكان ايجاد يك ارتباط و گفتمان فارغ از فشار بيرونى و ترس و تهديد بهوجود مىآيد. در اين نوع عقلانيت، مبناى رابطه، تلاش دوطرفه براى اقناع يكديگر و رسيدن به همفهمى است. در كنش ارتباطى مورد نظر هابرماس، شركت كنندگان بر همكارى خود ىافزايند و محاسبات خشك (وسيلة ـ هدف) چندان اهميت ندارد، بلكه فعاليتها معطوف به تفاهم و همدلى است.
هابرماس ، چهار شرط را براى ارزيابى يك وضعيت آرمانى گفت و گو بر مىشمارد:
قابل فهم بودن ، داراى قضاياى حقيقى بودن، صداقت و درستى (حقيقت)
هابرماس معتقد است كه گرچه ممكن است اين شرايط ، آرمانى جلوه كنند ولى در جهت تحقق آنها بايد تلاش كرد. هابرماس همچنين معتقد است: “دموكراسى پيش از آنكه نيازمند مشاركت صورى شهروندان در انتخابات عمومى باشد، محتاج مشاركت برابر و همگانى آنان در مباحثات عمومى است.” وى چند پيش فرض يا چند اصل اخلاقى را براى ارتباط به اين شرح مطر مىكند كه عبارتند از :
1 ـ قصد فريب و ارعاب مخالفان را نداشته باشيم، چرا كه امكان نيل به زندگى مسالمتآميز را از بين مىبرد؛
2 ـ سازگارى با ديگران ؛
3 ـ گفتار، قابل فهم براى طرف مقابل باشد؛
4 ـ حقيقت داشته باشد؛
5 ـ متناسب با شرايطى كه در آن قرار داريم باشد.
هابرماس بر اين باور است كه “قسمت اعظم ارتباطات انسانى بهطور نظاممند ، تحريف شده است.”
هابرماس اين تحريف را ناشى از دو عامل مىداند، يكى فشارهايى كه از بيرون بر ارتباط وارد مىشود و ديگرى، آسيبهايى كه در ارتباط، نهفته است. با اين وجود آنچه به نظر هابرماس، مهم مىآيد آن است كه “امكن رفع اين موانع باتوسل به گفتمان ارتباطى ميسر است. به اين ترتيب مىتوان گفت كه اساسا” گقتوگويتمدنها و فرهنگها، يا به بيان هابرماس كنش ارتباطى، مبتنى بر چند اصل يا پيش فرض است:
1 ـ پذيرش اصل تساوى و برابرى در عين به رسميت شناختن تفاوت و تنوع فرهنگى ؛
2 ـ پذيرش چند پاره بودن و توزيع حقيقت يا وجود خردهگفتمانهاى حقيقت و نيز پذيرش اين اصل كه حقيقت در طول گفتوگو كامل مىشود و رخ مىنمايد، نه از طريق بكارگيرى خشونت، زور و پرخاشگرى؛
3¬ـ احترام به همة انساننها، فرهنگها وتمدنها، احترام به تاريخ و جغرافياى ملل؛
4ـ نفى فراگفتمان حقيقت يا نفى هرگونه برترى پيشينى؛
5 ـ پذيرش اينكه تنها استدلال، دانش و خرد گفتو گو كنندگان ، مبناى تفاهم و توافق ميان آنهاست؛
6 ـ دستيابى به توافق ، تصميم مشترك و همكارى و عدم توجه به نفع شخصى و سودجويى؛
7 ـ عدم فريب و ارعاب مخالفان؛
8 – به رسميت شناختن آزادى و اختيار و عدم تحميل و اجبار در جريان گفت و گو
حال سؤال اين است كه آيا شيوههاى مرسوم روزنامهنگارى درجهان از گذشتة دور تا امروز به اين نياز طبيعى بشريت پاسخ داده است ؟. آيا رفتار ارتباطى مطبوعات و رسانهها ، موجد و مقوم همگرايى، تفاهم و توافق و نافى كاربرد خشونت، زور ، ارعاب و برترى جويى بوده است؟
بنا به دلايل و شواهد تاريخى و نيز مطالعات جديددر مورد محتوا و عملكرد رسانهها، پاسخ اين سؤال منفى است. رسانهها به عنوان بستر و مجراى ارتباطات ذهنى و گقتوگويانتقادآميز تفاهمى، عمدهترين نقش را در شكلدهى به فضاى عمومى يعنى فضاى تكثر ،گفت و گو و استدلال دارند و اين امر، متضمن منفعت و مصلحت عموم است.برخورد غرب با شرق؛ ريشههاى تاريخى و وضعيت امروز
شناخت ريشههاى تاريخى برخورد تحقيرآميز و قوم مدارانة غرب با شرق، مىتواند به بازخوانى و بازشناسى روزنامهنگارى برترى خواهانة غربى در نگاه به تمدن و ملل شرق يارى رساند.
“روزنامهنگاران اروپايى و آمريكايى ، ممولا” به هنگام تهيه وانتخاب اخبار و گزارشهاى جهانى ، تحت تأثير پرورش خانوادگى ، شيوههاى آموزشى و ارزشهاى فرهنگى اكتسابى بهطور ناخودآگاه، حالت بىطرفى و بىغرضى مورد ادعا را ازدست مىدهند و در ا رائه و ارزيابى رويدادهاو مسائل جوامع ديگر ، به خود برتربينى كشيده مىشوند.”
در واقع برخورد مغرضان وقوممدارانة وسايل ارتباط جمعى غربى با كشورهاى جهان سوم، ريشه در برخوردهاى نخستين شرق و غرب در دوران باستان تا قرون وسطا ودورة معاصر دارد. در آثار مورخان وفيلسوفان اروپايى،”تحقير شرقىها ، آسيايىها و مسلمانان و برزگنمايى غربىها و اروپايىها مشاهده مىشود.” اعتقاد بر اين است كه نگرش مذكور، در سدههاى بعد، يعنى با انتشار مطبوعات در قرن هفدهم ميلادى و سپس ساير رسانههاى جمعى از دهههاى آغازين قرن بيستم ، شيوههاى روزنامهنگارى غربى را به شدت متأثر ساخته است و رفتار قوممدارانة رسانههاى غربى را نسبت به كشورهاى عقب نگاه داشته شده ، شكل داده است. به بيان ديگر تصوير ذهنى روزنامهنگاران غربى نسبت به شرقىها و ديگر كشورهاى در حال توسعه تصويرى منفى است كه هرگونه تحقير، توهين و خشونت را نسبت به آنها روا مىدارد. نظرية اقليم “مونتسكيو” و نظرية “ماكس وبر” مبنى بر عقل گرايى غربى در برابر سنتگرايى شرقى، نمونههايى از اين نظريهپردازى هاست كه آثار رسوب آن را در عرصة روزنامهنگارى غربى به وضوح مىتوان مشاهده كرد.
“صرفنظر از نظريهپردازىها و تصويرسازىهاى ياد شده كه از برخوردهاى تاريخى و عكسالعملهاى فكرى و رفتارى غربىها نسبت به ملل شرق، سرچشمه گرفته است، سلطة استعمارى چند قرن اخر امپراتورىهاى استعمارى اروپايى بر سرزمينهاى آسيايى و آفريقايى نيز شيوههاى تحقيرگرانه مضاعفى در اين زمينه پديد آورده است.” توجيه سلطه، تجاوز و استعمار زير پوشش مأموريت تمدن گسترى ونجات بشريت از توحش، تحقير فرهنگ، تمدن و آداب و رسوم و هويت ملى كشورهاى مستعمره، تنها بخشى از ريشههاى تاريخى قوممدارى غربى در برابر شرق و جهان سوم است. توليد و ترويج “صفات دوقطبى” ساخته شده به وسيلة غربىها براى مقايسة خود با ملل شرقى و كشورهاى عقب مانده، در واقع متضمن نوعى برخورد ايدئولوژيك غرب با ساير ملل است.
اين صفات دو قطبى گرچه به مرور زمان، رنگ عوض كردهاند اما ماهيت برترى جويانة خود را حفظ كردهاند. به بيان ديگر، غرب همواره با “غيرسازى”، براى خود، گفتمان استعلايى خلق كرده است. برخى از اين صفات دو قطبى را بر اساس سير تحول تاريخى آنها در جدول زير مىتوان خلاصه كرد:
http://iranwsis.org/contents/datafiles/uploadedfiles/Images/db-ImagesIma…
البته واكنش كشورهاى جهان سوم و ملل شرقى را هم در برابر اين دوانگارى و يا قطبىسازى نبايد از نظر دور داشت . اين واكنش در شكل نسبت دادن صفات منفى مشابه به غربىها از دوران استعمار به بعد و بويژه پس از جنبشهاى استقلالطلبانه نيمة دوم قرن بيستم و بعضا” تحت تأثير فرهنگ ماركسيستى بروز كرد . برخى از اين مشابهسازىها را درجدول زير مىتوان مشاهده كرد:
مجموعة اين كنش و واكنشها فضاى روزنامهنگارى جهانى را تحت تأثير قرار داده است. توجه داشته باشيم كه از ديدگاه انتقادگران بويژه تحليلگران انتقادى گفتمان از جمله “وان دايك” ، “راجر فاولر” و “فركلاوف”، نامگذارى ، يكى از شگردهاى رسانهاى (بخصوص رسانههاى غربى) براى انگارهسازى و ايجاد ذهنيت مورد نظر رسانهها در مخاطبان است. حاكميت اين نامگذارىها بر فضاى روزنامهنگارى ، خود نوعى ايدئولوژىسازى يا ايدئولوژيك كردن رسانهها را در پى دارد وچنين شيوهاى هيچگاه نمىتواند روزنامهنگارى را در خدمت گفت و گو، تفاهم و همزيستى انسانها و جوامع مختلف قرار دهد. مقتضيات جامعة اطلاعاتى، چنين گفتمانى را برنمىتابد. گفتمانهاى فراحقيقت و مبتنى بر پيشداورى نسبت به فرهنگها و ملل ديگر ، گفتمان جامعة اطلاعاتى و عصر گقتوگويتمدنها نيست.
“ادوارد سعيد”، نويسنده و استاد فلسطينى الاصل دانشگاه كلمبياى نيويورك دركتاب “شرقشناسى ” مىنويسد، يكى از عناصر عمده در فرهنگ اروپايى، دقيقا” همان چيزى است كه فرهنگ مزبور را هم در داخل و هم در خارج اروپا سلطهجو كرده است. اين انديشه كه هويت انسان اروپايى در مقايسه با تمام افراد و فرهنگهاى غير اروپايى در سطح متعالىترى قرار دارد. همچنين نوعى استيلاى انديشههاى اروپايى درباره شرق وجود دارد كه خود تكرار كنندة مدعاى برترى اروپابر عقب ماندگى شرق بوده است.
سعيد، گفتمان شرقشناسى را فىنفسه در خدمت قوممدارى و برترى جويى غربى مىداند : “شرقشناسى، براى تعيين استراتژى خود همواره به صورت ثابتى بر اين برترى “موقعيت” خويش ، كه در همه روابط ، غربىها را نسبت به شرق در موضع نسبتا” بالاترى قرار مىدهد كه هرگز نفوذ خويش را در همة امور از دست ندهند، تكيه مىنمايد. چرا بايد غير از اين باشد بخصوص وقتى استيلاى خارقالعاده اروپايىها را از اواخر دورة رنسانس تا زمان حال در پيش روى داريم؟”
برخوردهاى قوممدارانه غرب با ملل غير غربى تا زمان حاضر نيز ادامه دارد. به بيان ديگر انگارهسازىهاى رسانههاى غربى در قبال اسلام، مسلمانان ،شرق و جوامع در حال توسعه ، در سالهاى اخير نه تنها رنگ نباخته بلكه در پارهاى موارد، پررنگتر و جدىتر شده است. به همين دليل ضرورت بازنگرى در شيوههاى روزنامهنگارى معاصر وانطباق آن با هدفهاى گقتوگوى تمدنها در شرايطى كه جهان دست كم در شعار و ظاهر، آن را به عنوان گفتمان غالب در تنظيم روابط بينالملل و حل مناقشات و اختلافها پذيرفته است، بيش از پيش، نمايان مىشود .
به گفتة ادوارد سعيد، رسانههاى آمريكايى پر است از تصويرهاى منفى در مورد اسلام. او در چاپ دوم كتاب “اسلام رسانهها” مىنويسد: “از دانشجويان دانشكدههاى آمريكايى در دانشگاههاى معتبر كه نظرشان را دربارة يك “مسلمان” بپرسيد، پاسخ به نحو گريزناپذيرى يكسان است: تفنگ به دست، ريشو، عقب ماندهاى كه در صدد است دشمن را براى نابودى تا درك اسفل تعقيب كند، تروريست و دشمن شمارة يك آمريكا”
ادوارد سعيد در جاى ديگرى از اين كتاب مىنويسد”آنچه را كه در گفتوگوهاى تلويزيونى و گردهمايىها سرهمبندى مىشود خانم ميلر يكجا در مقالهاى به نام تهديد اسلامى در گردهمايى منعقده از سوى نشريه فارين افيرز كه در 1996 آن را ارائه كرده جمع كرده است، رسالت او در اين مقاله، اين است كه اين نظر هزار ساله را زنده سازد كه اسلام جنگ طلب براى غرب خطرناك است، همان هستهاى كه اصل نظر هانتينگتن در جنگ تمدنهاست.”
سعيد در توصيف وضعيت جديد انگارهسازى رسانهاى غربى و مقايسه آن با گذشته مىنويسد:”از زمان انتشار اسلام رسانهها در 1980وضع به مراتب بدتر شده است. حقيقت اين است كه گامهاى كوچك و با ارزش كه در راه گفت و گو و تبادل افكار برداشته مىشود… در قلمرو جامعهاى صورت مىگيرد كه تحت سلطه رسانههاى گروهى است. احساساتىگرى ، ترس خام از بيگانه و دشمنىورزىهاى كور، دستور روز شده است. نتايج چين وضعى در دو سوى مرز “خيالى” ميان “ما” و “آنها” كه تصورى گزافه است كينهتوزى و عداوت است.”
برخورد مطبوعات و رسانههاى غربى با انقلاب اسلامى و نحوة پوشش خبرى اين رويداد مهم قرن ، نمونة ديگرى از تحريفگرىها و انگارهسازىهاى غير واقعى آنها در قبال كشورهاى ديگر است. مجلة “كلمبيا ژورناليسم” در شمارة ژانويه ـ فوريه 1979
(1358 هجرى شمسى) نوشت : “… اكثريت بزرگ وسايل ارتباط جمعى آمريكا به طور معمول ،مبارزات عمومى ايران را به جاى آنكه مطابق انتظار، به عنوان عكسالعمل مردم به تنگ آمده از يك رژيم سركوب كننده معرفى كنند. بيشتر به عنوان نتيجه فعاليتهاى رهبران مذهبى متعصب و همدست با ماركسيستهاى فرصتطلب، توصيف كردهاند. به همين جهت مطبوعات به ارائه انديشههاى نادرست به افكار عمومى آمريكا كمك كرده ودامنة مباحثات دربارة اين بحران قابل پيشبينى را براى سياست خارجى آن كشو محدود ساخهاند.”
دكتر كاظم معتمدنژاد، استاد علوم ارتباطات ، در مقالهاى تحت عنوان”تصويرخبرى انقلاب اسلامى در جهان” كه در نخستين شمارة فصلنامه رسانهها به چاپ رسيده است نمونههاى متعددى از شيوههاى تحريفگرى رسانههاى غربى در پوشش اخبار مربوط به انقلاب اسلامى ، هماهنگى اصول حرفهاى و شيوهها وسبكهاى روزنامهنگارى با نحوة ادارة مؤسسات معمولى سوداگرى و نيز انگارهسازى رسانههاى غربى را در اين زمينه معرفى كرده است .
“ماندرابنرچى” محققى كه اخبار آسيا را در دو شبكه “بي.بي.سى ” و “سي.ان.ان ” در فاصلة سوم مارس تا دوم آوريل 1999 تحليل كرده چنين نتيجه گرفته است ك ؛ “در استفاده از صفت در مطالب خبرى مختلف كه در رسانههاى غربى به تصوير كشيده مىشوند، اعمال ديدگاههاى غربى، آشكار و بديهى است. براى مثال اين صفات در اخبار بررسى شده به طور مكرر به چشم مىخورند: نفوذفقر، فقيرترين فقيران، كار كشيدن از كودكان امرى معمول در آسياست. ركود بازار آسيب سختى زده است، رشد بيكارى، بحران اقتصادى آسيا، و … بيشتر صفتهاى مورد استفاده در مطالب خبرى ، بهجاى مقولههاى مثبت ، بر مقولههاى منفى تأكيد مىكنند.”
مطالعات ديگرى كه در سال 1995پيرامون “تصوير خاورميانه در رسانههاى آمريكا” انجام شده نشان مىدهدكه “به طور كلى مردم آمريكا ، اطلاعات بسيار كمى در مورد خاورميانه دارند. مجموعه گزارشهايى كه از حوادث، كودتاها، شورشها، درگيرىها و فعاليتهاى تروريستى در خاورميانه به طور روزمره به وسيلة رسانههاى آمريكا ارائه مىشوند مدام در پى برانگيختن بدگمانى و سوءظن نسبت به مردم و فرهنگ خاورميانه است.”
اين مطالعات همچنين اذعان مىدارند: “آنچه افكار عمومى آمريكا دربارة خاورميانه مىداند اغلب، منفى، كليشهاى و دور از واقعيت است. در حالىكه برخلاف تصوير رسانههاى آمريكا و نيز برخلاف شناخت عمومى مردم از اين منطقة حياتى ، خاورميانه داراى فرهنگ، زبان ومذاهب غنى است. سرزمين خاورميانه همچنين داراى تنوع باورنكردنى اقليمى است كه باعث تنوع در نوع زندگى مردم اين سرزمين شده است.”
مطبوعات ايران و گقتوگوى درون تمدنى
همچنانكه در بخش آغازين اين مقاله اشاره شد، پيشنهاد رئيس جمهورى اسلامى ايران مبنى بر نامگذارى سال 2001 ميلادى به عنوان “سال گفتوگوى تمدنها” با پذيرش سازمان ملل متحد و استقلال كشورهاى مختلف جهان، مسئوليت و رسالت سنگينى را متوجه نخبگان ، دولتمردان و نيز رسانههاى ايران كرده است.
ترديد نيست كه حركت گقتوگوى تمدنها از درون جغرافياى ايران راه به اطلس جهان مىكشد. به طور طبيعى الگوى گفتوگوى ديالوگ ملى، توانايى، ظرفيت و آماگى ما را براى ورود به ساحت جهان گفتوگوى تمدنها به نمايش مىگذارد و رسانههاى ايران، بويژه مطبوعات و روزنامهها با شيوهاى كه در زمينة بيان حقايق ، نقد عملكر