بازتابهاى درگذشت يك بلاگنويس نوجوان
نام نویسنده: سينا مطلبى
حيات نو – پنجشنبه گذشته، فروزان امامى، دختر پانزده يا شانزده سالهاى كه همراه با دوستان اينترنتىاش به كوه رفته بود تا تعطيل آخر هفته را پشت سربگذارد، قربانى يك سانحه شد.
قطعه سنگى كه از بلندى كوه لغزيد، بر سر او نشست و جانش را گرفت. خبر ساده است و كوتاه… حداكثر براى صفحه حوادث روزنامهها به كار مىآيد . شايد چون نه قتلى در كار است و نه جنايتى، حتى براى خبرنگاران حوادث نيز جذاب نباشد. اما داستان فروزان (شقايق) امامى و مرگ دلخراشش، ماجرايى ديگر داشت. دوستان و همراهان دختر تهرانى، خبر مرگ او را بلافاصله در اتاقهاى گپ و گفتگوى اينترنتى پخش كردند. در لابهلاى پيامهاى كوتاه و بلند، همه از حادثهاى اسفبار مىگفتند كه قربانى معصوم و كمسنوسالى را طعمه مرگ ساخته بود. نويسندگان سرشناس يا گمنام، در صفحههاى شخصى خود، بلافاصله شرحى بر ماجرا نوشتند. اين روزها صفحههاى كوچك و بزرگى رونق گرفتهاند كه به هركس اجازه مىدهد تا به آسانى، نوشتههاى روزانه و ديدگاههاى خود را منتشر كند و با ديگان در ميان بگذارد. اين صفحههاى شخصى، «وبلاگ» ناميده مىشوند. تا پايان روز جمعه، وبلاگهاى فارسىزبان همگى از فروزان و مرگ نابههنگامش مىگفتند، بى آنكه او را از قبل بشناسند.
در تاروپود پر پيچ و خم اينترنت، ردپايى از نوشتههاى روزانه فروزان يا شقايق در آخرين ماههاى زندگى پيدا شد. اين صفحه يا «وبلاگ» كه ماهپيشونى نام داشت بلافاصله مورد توجه وبگردهاى سوگوار قرار گرفت. ماهپيشونى كه به طور معمول، تنها 25 يا 30 بازديدكننده داشت، يك روز پس از حادثه، بيش از دوهزار بار بازديد شد و ستون نظرخواهى آن، همچون سنگى يادبود صدها پيام را بر خود ثبت كرد. نوشتههاى اساسى و پرشور فروزان امامى در صفحه مهجور و دورافتادهاش، نوشتههايى كه برازنده يك دختر پر احساس پانزده ساله به نظر مىرسيد، بر تلخى مرگ او بيشتر مىافزود. در اين زمان، نويسنده ماهپيشونى ديگر هرگز نمىتوانست از رونق ناگهانى صفحه خود خبردار شود.
سيل سوگواران ناشناس، كسانى كه نه تنها فروزان امامى را نمىشناختند، حتى نوشتههاى او را هم هيچگاه نخوانده بودند، به سوى بازماندههاى اينترنتى اين دختر كوچك تهرانى روان بود. گروهى از نويسندگان وبلاگها و سايتهاى اينترنتى، يك روز صفحههاى خود را به نشانه سوگوارى تعطيل كردند. بعد از ظهر ديروز، ميدان نيلوفر و مسجدالرضا، ميعادگاه نويسندگان صفحههاى اينترنتى و خوانندگانشان بود كه شايد هرگز با هم آشنايى نداشتند اما همه با حسى مشترك راهى مراسم ختم فروزان امامى شدند. اين همبستگى غريب ميان وبگردها و وبلاگنويسها، تنها زاده احساس مصيبت نبود، اين طليعهاى از يك دوران تازه در روابط اجتماعى بود؛ دورانى كه معاشرتها بر اساس روابط مجازى و در دنياى مجازى شكل مىگيرد.
نزديك به هفتهزار نفرى كه طى چهار روز از نوشتههاى روزانه يك نويسنده 16 ساله و گمنام بازديد كردند، نويد تشكيل يك «شبكه اجتماعى» پرقدرت در ايران را دادند. شبكهاى كه خبر درگذشت يكى از اعضاى خود را كشف كرد، آن را دهان به دهان منتشر ساخت، احساس همبستگى را برانگيخت و حتى با برپايى مراسم سوگوارى ( چه در دنياى مجازى و سايتهاى اينترنتى و چه در جهان واقعى) توانايى خود را براى اقدامات عملى نشان داد. اين شبكه از اعضايى ساخته شده است كه يكديگر را نمىشناسند، با نظرات هم الزاما موافق نيستند، خاستگاه طبقاتى يكسانى ندارند و ديدگاههاى فرهنگىشان با يكديگر سازگار نيست.
اما روابط اجتماعى مشترك و بدهبستانهاى اجتماعى، آنان را به يك اردوى واحد تبديل كرده است كه در درون خود به حلقههاى كوچكتر و البته مستحكمترى تقسيم مىشود. اين حلقهها در بزنگاهى نامنتظر با يكديگر اتصال پيدا كردند و سبب شدند تا «جامعه مجازى» به وسعت و عمق خود باور پيدا كند. اعضاى هر حلقه با پيوندهاى متقابل، به نوشتهها، ديدگاهها و احساسات حلقههاى مجاور راه پيدا كردند و «همسايههاى» خود را بهتر شناختند.
با گسترش اينترنت در ايران و افزايش كاربران فارسى زبان، چنين شبكههايى آينده روشنترى خواهند داشت. به ويژه آنكه كاربران ايرانى، به ويژه در آغاز آشنايى خود با اينترنت، كمتر به سايتهاى خبرى و سياسى توجه مىكنند و بيشتر تحت تاثير روابط اجتماعى و معاشرتهاى اينترنتى هستند؛ يعنى همان روابطى كه در اتاقهاى گپ و گفتگو يا تابلوهاى اعلانات شكل مىگيرن و با رونق صفحههاى شخصى و وبلاگها ( كه حالا به يك شبكه هماهنگ و به هم پيوسته تبديل شده) به اوج مىرسند. اعضاى چنين شبكه يا شبكههاى مشابهى، بيش از آنكه تحت تاثير تبليغات سياسى و خبررسانى رسمى باشند، نظرات و احساسات خود را از جرياناتى كسب مىكنند كه در بطن شبكه اجتماعى پديد مىآيد، جارى مىشود و همچون بمبى خوشهاى، لحظه به لحظه بر عمق و دامنه تاثيرش افزوده مىگردد. اين شبكههاى اجتماعى، نامتمركز هستند، رهبرى مركزى ندارند و وابسته به منابع بزرگ قدرت (همچون قدرت رسانهاى) نيستند.
در ماجراى درگذشت فروزان، هيچ رسانه بزرگ و پرمخاطبى خبر را پوشش نداد. اما رسانهها و سايتهاى كوچك، يعنى همان وبلاگها و صفحههاى شخصى با همبستگى و هماهنگى، به يكباره نقطه توجه خود را به سوى صفحه گمنام و كمبينندهاى بازگرداندند كه نويسندهاى كم سن و سال داشت.
همين توجه همگانى سبب شد تا اين صفحه ناشناخته، در زمره پربينندهترين صفحات فارسى در اينترنت قرار بگيرد و نويسنده ناكامش به شهرتى باورنكردنى برسد. به اين ترتيب، شبكههاى نوظهور اجتماعى، نشان مىدهند كه همچون يك رسانه بزرگ و پردامنه، مىتوانند جريان ساز و تاثير گذار باشند و روند اطلاعرسانى (يا اولويتهاى خبرى) را هدايت كنند. اين نكته، به خصوص از آن رو اهميت دارد كه در هفته گذشته بحث كنترل اينترنت و نظارت بر نشريات اينترنتى بالا گرفته بود. حالا آشكار مىشود كه حتى اگر ارادهاى محدودكننده بتواند سايتهاى مشهور و پرمخاطب را مسدود كند و از دسترس بازديدكنندگان ايرانى بيرون نگه دارد، بازهم راه براى اطلاعرسانى آزادانه بسته نخواهد شد. دهها سايت كوچك و صفحههاى ناشناس با نويسندههاى گمنامشان مىتوانند در شبكهاى به هم پيوسته، جريان اخبار و اطلاعات را كنترل كنند و دروازهها را بازنگه دارند.
برخورد حذفى با اين صفحههاى شخصى كه روزبهروز بر تعدادشان افزوده مىشود آسان نخواهد بود، حلقههاى پرشمار زنجيرهاى كه «شبكههاى اجتماعى» را با روابط متقابل خود پديد آوردهاند، آمادگى دارند تا با حذف هر سايت كوچك و هر حلقه موثر، دهها صفحه تازه و حلقه جديد را به شبكه خود بيفزايند. دوران تمركز در عرصه اطلاعات و اخبار به پايان مىرسد و شبكههاى نوظهور اجتماعى، پرچمدار اين گذار خواهند بود. فروزان امامى، دختر پانزده يا شانزده ساله تهرانى، كه يادداشتهاى روزانهاش را با نام «ماهپيشونى» مىنوشت، هرچند كه خيلى زود و نابههنگام دست خود را از دنيا كوتاه ديد، اما نامش همواره با ظهور اين پديده قدرتمند اجتماعى و فرهنگى، عجين خواهد ماند.